درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

تأمین پیرمرد نصرانی از بیت‌المال

پیر مرد فرتوت و نابینایى، در حال گدایى، بر امیرمؤمنان علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السلام گذشت.
امام فرمود: این مرد کیست و چرا گدایى مى کند؟
جواب گفتند: "نصرانى است"

امام علیه‌السلام فرمود: تا آن زمان که قدرت کار کردن داشت از او کار کشیدید و اینک که پیر شده و قدرت کار کردن ندارد، از تأمین روزى وى دریغ مى ورزید؟  از بیت المال زندگى او را تأمین کنید.

متن حدیث:
مَرَّ شَیخٌ مَکفُوفٌ کَبیرٌ یَسألُ. فَقالَ أمیرُالمُؤمِنینَ: ما هذا؟ فقالُوا : یا أمیرَالمُؤمِنینَ! نَصرانیٌّ. فَقالَ : استَعمَلتُمُوهُ حَتّى إذا کَبُرَ و عَجَزَ مَنَعتُمُوهُ ، أنفِقُوا عَلَیهِ مِن بَیتِ المالِ

 
«وسائل الشیعه، جلد15، صفحه66»

مُسکّن قلبها: زن رقوب و کودک بر در بهشت

زن آرام و قرار نداشت، صدای ناله و شیونش آرامش را از همسایه ها سلب کرده بود و همه مردم شهر از جریان با خبر بودند.

انصار خدمت رسول خدا (ص) آمدند و گفتند: یا رسول الله! زنی است که فرزندش را از دست داده و ما می ترسیم از فرط غصه و غم جان دهد، اگر می شود شما بیایید و آرامش کنید.

پیامبر (ص) به خانه زن رفتند و شخصاً علت این همه بی تابی را از او پرسیدند، زن گفت: یا رسول الله! من زنى رقوب و نازایم و پس از سالها جز این فرزند، کود دیگری نداشتم، حالا خداوند عالم همین یکی را هم از من گرفت.

رسول خدا (ص) رو به انصار فرمودند: رقوب زنى است که فرزند براى او باقى نماند، سپس ادامه دادند: نیست مردى مسلمان و زنى مسلمان که سه فرزند از او بمیرند، جز اینکه خداى تعالى آنها را به بهشت برد...، آیا دوست ندارى که فرزندت را ببینى که بر در بهشت ایستاده و تو را مى خواند و مى گوید به سوى ما بیا ؟

زن یک لحظه کودکش را بر در بهشت تصور کرد و آرام شد. آخر آرزویش برآورده شده بود، او هم می توانست راهی بهشت شود.

 

منبع:
منتخب کنزالعمال 1: 212 با تفاوتى در الفاظ حدیث بحار الانوار 82: 120 به نقل ار مسکن الفواد؛ با تصرف و تلخیص.

دختری با تاج نورانی

و خداوند آدم و حوا را آفرید. آنان در بهشت به خود بالیدند. آدم به حوا گفت: خداوند خلقى زیباتر از ما نیافریده است.
همان دم که آدم این سخن را بر زبان آورد، خداوند به جبرئیل فرمود: آدم و حوّا را به فردوس اعلى ببر.

آنها وارد فردوس شدند. دختری را دیدند که روی تختی نشسته بود و تاجى از نور بر سر و دو گوشواره از نور در گوش داشت و بهشت از نور چهره اش روشن شده بود.
آدم که از دیدن دختر تعجب کرده بود، رو به جبرئیل کرد و گفت: حبیبم جبرئیل! این دختر که بهشت از زیبایى چهره ی او روشن شده کیست؟

جبرئیل پاسخ داد: این فاطمه (س) دختر محمد پیامبر (ص)، از فرزندان توست که در آخرالزمان خواهد آمد.
آدم گفت: این تاجى که بر سر دارد چیست؟
- شوهرش على بن ابى طالب است.
آدم پرسید: این دو گوشواره که در گوش دارد چیست؟
جبرئیل گفت: دو فرزندش حسن و حسین است.
آدم دوباره سوال کرد: حبیبم جبرئیل! آیا آنان پیش از من خلق شده اند؟
جبرئیل جواب داد: آنان در علم پوشیده ى خدا موجود بودند، چهار هزار سال قبل از آنکه تو آفریده شوى.

منبع: کشف الغمه: ج 1 ص 456 به نقل از کتاب الآل ابن خالویه به نقل از پیامبر (صلى الله علیه و آله)

مقام فاطمه(س) در حدیث لولاک

«لولاک یا محمد ما خلقت الأفلاک ولولا علی ما خلقتک ولولا فاطمة ما خلقتکما؛ ای محمد! اگر تو نبودی افلاک را نمی آفریدم و اگر علی نبود، تو را و اگر فاطمه نبود شما دو نفر را خلق نمی کردم.» (1)منبع تصویر:  http://labbaik-ya-hosein.blog.ir

این سخنی است که خداوند بلند مرتبه و یکتا، در مقام حضرت زهرا(سلام الله علیها) بیان داشته است. امّا آیا این حدیث نشانگر این است که حضرت زهرا(س) شأن بالاتری نسبت به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) دارند؟

این روایت در بیان نقش و اهمیت وجود مقدس پیامبر گرامی اسلام(ص) و حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه زهرا(س) است؛ چرا که هدف خداوند متعال از آفرینش بدون وجود پیامبر اکرم (ص) محقق نمی شود. به عبارت دیگر، در این روایت، بیان شده است که هدف خلقت بدون وجود یکی از این سه نفر محقق نمی شد. امّا هدف از آفرینش انس و جن چیست؟

قرآن می فرماید: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ اْلإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ»(1) یعنی هدف از آفرینش رسیدن انس و جن به مقام عبودیت است. منظور از عبودیت، صرفا عبادت ظاهری نماز و روزه نیست؛ بلکه عبارت است از مقام کمالی که انسان باید به آن برسد و از تمام اسارتها و بندگی ها رها گردد و تنها بنده ی خداوند متعال باشد و به انجام رسیدن این مقام جز با هدایت پیامبر اکرم (ص) محقّق نمی شود. چرا که جز رسول اعظم(ص) کسی نتوانست ندای «لا اله الا الله» را در زمین و بر قلبها جاری کند. از این رو خداوند در حدیث قدسی می فرماید: «لولاک یا محمد لما خلقت الافلاک».

نباید از جمله دوم چنین برداشت شود که مقام حضرت علی (ع) از پیامبر اکرم (ص) بالاتر است، در صورتی که خود حضرت علی علیه السلام فرموده اند: «انا عبد من عبید محمد (ص): یعنی من بنده ای از بندگان حضرت محمد (ص) هستم.» (2)

مقصود این حدیث این است که بگوید: هدف و علت غایی آفرینش حضرت رسول (ص)، یعنی هدایت و راهنمایی انسانها، به وسیله ی ولایت و امامت حضرت علی(ع) استمرار پیدا می کند. بنابراین اگر علی(ع) آفریده نمی شد، آفرینش حضرت رسول(ص) به سرانجام نمی رسید. به همین خاطر است که خداوند متعال در ادامه این حدیث قدسی می فرماید: «لولا علی لما خلقتک».

بر همین اساس، حدیث اشاره می کند که  اگرحضرت فاطمه صدیقه(س) نبودند، ولایت استمرار پیدا نمی کرد. زیرا او ظرف امامت و درخت نبوت و ولایت اند و اگر حضرت زهرا(س) نبودند، درخت نبوت و ولایت بدون میوه می ماند؛  از این رو خداوند کریم فرمود: «و لولا فاطمه لما خلقتکما».
 
 
پی نوشت:
1.       میر جهانی «ره» در کتاب الجنة العاصمة ص 148؛ همچنین علامه مرندی در کتاب «ملتقی البحرین» صفحه 14 و علامه نمازی شاهرودی در کتاب مستدرک سفینة البحار (درباره «خلق») و آیت الله گرامی در کتاب لولا فاطمه آورده اند.
2.       سوره ذاریات، آیه 56.
3.       الکافی ج 1 ص89  باب الکون و المکان .....  ص 88.

کشته اشک: الاغ زائر

«شیخ محمّد حسین» (1) کمی با کناره ی پایش به الاغ فشار آورد تا از زوّار عقب نماند. با نگرانی، صف زائران را نگاه کرد که با صورتهای مضطرب، به رئیس تفتیش و پاسبانانش نگاه می کردند. هر کسی که نزدیک محلّ تفتیش می رسید، از مرکبش پیاده می شد و خورجین و بار و اثاثش را در اختیار پاسبان قرار می داد. این روزها، سفر کربلا، شده بود، بازی با جان! امّا نمی شد که کربلا نرفت...

شیخ محمّد حسین، از الاغ پیاده شد و سر و گوشش را نوازشی کرد و زیر لب گفت: «از مشهد تا مرز عراق که آوردی مان! ببینم بعد از این چه می کنی.» الاغ با چشمان درشت و معصومانه اش، بی تفاوت به شیخ نگاه کرد. شیخ، لبخندی زد و در خورجینش را باز کرد تا در محل تفتیش معطل نشود.
پاسبان جوانی، جلو آمد و اثاث شیخ را بر روی میز تفتیش خالی کرد. کتابها و لباسها و خوراک راه شیخ همه بیرون شد و در هم روی میز افتاد. رئیس تفتیشی ها، نگاهی به شیخ انداخت و از صندلی اش بلند شد و پاسبان را کنار زد تا خودش، شخصاً اثاث او را ببیند.
 
شیخ محمّد حسین، خاموش، «یا حسین» می گفت. دست رئیس به کتابی خورد و دل شیخ هرّی پایین ریخت. کتاب شیعیان بود و دشمنی شیخ را با دشمنان آل علی(علیهم السلام) اثبات می کرد. رئیس، کتاب را بالا آورد و آن را ورق زد و به نوشته هایش نگاه کرد. آن وقت آن را با خشونت بست و تا جلوی چشم شیخ بالا آورد و گفت: «تو را می سوزانم!»
شیخ چیزی نگفت. برای زیارت حسین بن علی(علیه السلام)، خودش را برای همه چیز آماده کرده بود؛ حتّی سوختن.
 
او را به کناری بردند و زائران از او دور و دور تر شدند. ساعتی گذشت. پاسبانی جلو آمد و افسار الاغ را به دست گرفت تا او را به طویله ای هدایت کند. الاغ، پاهای جلویش را در گل فرو کرد و از جایش تکان نخورد. پاسبان دیگری، به کمک آن یکی شتافت و یکی از پشت الاغ را هل می داد و دیگری او را با پوزه بندش می کشید. دراز گوش بیچاره عر عر بلندی کرد و از فشار آنها کمی حرکت کرد؛ ولی دوباره سفت ایستاد. رئیس، اشاره کرد که شیخ بر الاغ سوار شود و به کناری رود.

تا شیخ بر زین الاغ نشست، حیوان همچون اسب تازه نفسی شروع کرد به چهار نعل رفتن. شیخ خنده ای کرد و به عقب نگریست. از میان گرد و خاکی که الاغ به راه انداخته بود، پاسبانان را دید که بر سر زنان و وحشت زده از پشت او می دویدند و فریاد می کشیدند. شیخ خدا را شکر کرد و الاغ را سفت چسبید. مثل اینکه خیال ایستادن نداشت. آن قدر تاخت تا به کاظمین رسیدند و نایستاد تا شیخ را مقابل خانه ای که همسفرانش در آن اقامت کرده بودند، پیاده کرد...(2)
 
 
پی نوشت:
1.       حکایت بازنویسی شده ی بالا به نقل از آقا شیخ محمد حسین قمشه ای نجفی و درباره ی ایشان است. این حکایت را آیت الله حائری صفائی، با یک واسطه از ایشان نقل می کنند.
2.       صفائی حائری، شیخ عبّاس، تاریخ سیدالشهدا، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، چاپ سوم، 1382، صص 576- 577.