درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

عملکردها و فعالیت های جهان غرب بر ضد مهدویت

اقدامات غرب در جهت مخدوش نشان دادن انقلاب جهانی حضرت مهدی (عج)1 ـ یکی از بزرگترین فعالیتهای تبلیغاتی که مستقیماً در باره اعتقاد به ظهور حضرت مهدی (ع) توسط دشمنان در این ایام انجام گرفته، فیلم «نوسترا داموس» است که سه ماه متوالی در شبکه های تلویزیونی آمریکا به نمایش گذاشته شد.در این فیلم حضرت مهدی(عج) با لباس عربی نشان داده می‌شود که هر کاری را با فشار یک کلید انجام می‌دهد و در اثر اقدامات او خونریزی زیادی شده و تعداد زیادی یتیم و بیوه بر جای می‌مانداین فیلم سرگذشت زندگی ستاره شناس و پزشکی فرانسوی بنام «میشیل نوسترا داموس » است که نزدیک به ۵٠٠ سال قبل می زیست.

وی پیشگوییهای خود را درباره آینده به رشته تحریر درآورده که مهمترین آنها پیشگویی او درباره ظهور نواده پیامبر (ص) در مکه مکرمه و وحدت بخشیدن به مسلمانان و به زیر پرچم خود درآوردن آنها و پیروزی بر اروپائیان و ویران کردن شهر و یا شهرهای بزرگ سرزمین جدید ( آمریکا) است.و به نظر می رسد لابی صهیونیست و اطلاعات آمریکا در ساختن این فیلم دست داشته باشند و هدف آنان از تهیه این فیلم بسیج نمودن ملتهای آمریکا و اروپا علیه ایران و مسلمانان است، زیرا آن را خطری می پندارند که غرب و تمدن آن را تهدید می کند، بویژه وقتی آنچه را که بر پیشگویی «نوسترا داموس» اضافه نموده اند مورد توجه قرار دهیم؛ و آن اینکه آمریکا بعد از شکست اروپا به دست حضرت مهدی (ع) و نابودی موشکهای غول پیکر و دیگر شهرهای آن، جهت رویارویی با آن حضرت به بستن یک پیمان همکاری با روسیه اقدام نموده و سرانجام بر وی پیروز می گردند!
این کتاب هم از نظر ارزش علمی کتاب و نویسنده جای بحث دارد و هم اینکه به صورت رمزی و ابهام آمیز نوشته شده که قابل تفسیر به صورتهای گوناگون می باشد.
مسئله این نیست که غربیها اعتقاد به ظهور مسیح (ع) یا مهدی(ع) و یا اعتقاد به پیشگوییهای نوسترا داموس دارند... بلکه بر این باورند که خطر خیزش اسلامی و تمدن الهی، تمدن مادی آنها را تهدید نموده و سلطه ظالمانه آنها را بر ملتهای جهان از میان برمی دارد. از این رو از هر عنصر اطلاعاتی استفاده می کنند تا زنگهای خطر را درگوش ملتها به صدا درآورند و موافقت و پشتیبانی آنها را جهت اجرای تمام نقشه های استعماری خود در حال و آینده جذب نمایند.

” چند سال پیش عده ای از محققین و دانشمندان خارجی به قم آمدند و تمام کتاب ها و مطالب روایی که در مورد امام زمان (عج) و خصوصیات و ظهور ایشان می باشد را جمع آوری کرده و با خود به کشور هایشان بردند تا برروی آنها تحقیقات و بررسیهای مفصل انجام دهند ... “
بنابراین به حساب باور و عقیده خود ناچارند در مورد امام مهدی (ع) تبلیغات آنچنانی نموده و دست به تهیه فیلم بزنند و از آنجایی که با موج آگاهی بخش اسلام- که نسبت به رهبر موعود افزایش خواهد یافت- روبرو می شوند، ناگزیر تر شده، و در صورت صحت امر ظهور ، و آشکار شدن آن بزرگوار با او رویارویی کنند .
٢ ـ تبلیغ مؤسسات دینی ورسانه های دولت های غربی به وقوع حادثه ای بزرگ: حادثه ظهور، حادثه ای بزرگ است و قدرت های بزرگ جهان سیاست خارجی خود را به شکلی سامان داده اند که آمادگی های لازم برای این حادثه در آن ملحوظ باشد.این در حالی است که مؤسسات دینی و رسانه های این دولت ها نیز، مردم خود را برای پیشواز این حادثه آماده می سازند. این مؤسسات دینی به همراه رسانه های دیداری و شنیداری این دولت ها از سال های دهه ی ٨٠میلادی مردم خود را به ایمان جمعی به وقوع حادثه ای بزرگ در سرزمین شام که به نبرد هسته ای خواهد انجامید توجه داده اند.
این مؤسسات پیوسته مردم خود را به این نکته فرا می خوانند که در آینده ای نزدیک، لشکری از دشمنان مسیح که بدنه ی اصلی آن از میلیون ها نظامی تشکیل یافته از عراق حرکت می کند و پس از گذشتن از رود فرات که در آن زمان به خشکی گرائیده است به سوی قدس رهسپار می شود، اما نیروهای مؤمن مسیح راه این لشکر را سدّ کرده و همگی در « آرماگدون» با یکدیگر برخورد خواهند کرد و در این مکان است که درگیری اتفاق خواهد افتاد.
٣ ـ تبلیغ جنگ آرماگدون : به اعتقاد صهیونیست‌ها جنگ بین مسیحای موعود و جدال در ٢٠ مایلی جنوب شرقی حیفاو ١٥ مایلی از شرق و غرب عالم در محل شهر باستانی« میگدون» در منطقه «آرماگدون» اتفاق می‌افتد که در این جنگ پیروزی از آن یهودیان است، ایستگاه‌های ماهواره‌ای غرب و اسرائیل دائم در صدد تبلیغ این جنگ به منظور آمادگی هر چه بیشتر نیروهای خودی میباشند.
مؤسسه گرس ـ هل ـ سل در کتاب تدارک جنگ بزرگ آورده است: شبکه ٤ تلویزیون اسرائیل می‌کوشد مردم را متقاعد سازد که باید جنگ کنند زیرا خواست خداوند است، چون خداوند در ازل مقدور فرموده که دقیقاً همین ما مردمانی که در این نسل زندگی می کنیم باید به جنگ هسته‌ای دست بزنیم و با آیاتی از انجیل و گوشه‌هایی از کتاب هزقیل و دانیال نبی ثابت می کنند که ما در دوره آخرالزمان هستیم، که بعنوان نمونه آیه ١٢ باب ١٤سفر زکریا ی نبی در تورات اشاره می‌نماییم:
« تا حدودی در این آیه یافت. گوشت ایشان در حالی که بر پاها ی خود ایستاده‌اند کاهیده خواهد شد و چشمانشان ازحدقه گداخته خواهد شد و زبانشان در دهانشان کاهیده خواهد شد» با اندک نظر به این آیه می‌توان شرایطی را که در اثر انفجار بمبها ی اتمی حادث می‌گردد
” به اعتقاد صهیونیست‌ها جنگ بین مسیحای موعود و جدال در ٢٠ مایلی جنوب شرقی حیفا و ١٥ مایلی از شرق و غرب عالم در محل شهر باستانی« میگدون» در منطقه «آرماگدون»اتفاق می‌افتد که در این جنگ پیروزی از آن یهودیان است.... “

از نقطه نظر صهیونیستی جبهه متحدین در این جنگ شامل کشورهای روسیه ، ایران ،مناطق شمالی و جنوبی افریقا و عراق قلمداد شده است .در این دیدگاه مسیحای یهود (مشیا) در هیبت یک ژنرال ۵ ستاره به عنوان سرفرماندهی کل نیروهای خیر، فاتحانه از دره میگدون گذشته، از دروازه اصلی وارد اورشلیم (بیت المقدس) می‌گردد و در این حال تمامی ساکنان زمین حتی پیروان حقیقی مسیح مرده و حکومت ملکوت مسیح بر زمین به مرکزیت اورشلیم برگزار خواهد شد . رونالد ریگان رئیس‌جمهوری سابق امریکا در سال ١٩٨٣گفت که ارماگدون همواره ذهن وی را به خود مشغول ساخته و هم او بود که تأکید داشت که : «برای یک آدماگدون واقعی بایدمسلح شویم»
4 ـ تبلیغ مدارس انجیلی در آمریکا درباره ظهور و واقعه آرماگدون مدارس انجیلی در آمریکا بر پایه این تحلیل که واقعه آرماگدون تنها حادثه ای است که بازگشت دوباره مسیح را به زمین ممکن می سازد و این واقعه، بسیار نزدیک است به تبلیغ این دیدگاه پرداخته اند. در مورد گستردگی فعالیتها و تلاشهای غربیها شایان ذکر است که از طرف یکی از مسئولین حوزه علمیه قم چنین نقل شده که بعضی از محققین و دانشمندان خارجی برای جمع آوری احادیث و مطالب مربوط به مصلح آخرالزمان به قم آمده بودند. طبق فرمایش این مسئول حوزه علمیه قم چند سال پیش عده ای از محققین و دانشمندان خارجی به قم آمدند و تمام کتاب ها و مطالب روایی که در مورد امام زمان (عج) و خصوصیات و ظهور ایشان می باشد را جمع آوری کرده و با خود به کشور هایشان بردند تا برروی آنها تحقیقات و بررسیهای مفصل انجام دهند و این نشان دهنده اهمیت این موضوع برای آنها می باشد.
تا جایی که این لطیفه شایع شده که وزارت اطلاعات آمریکا پرونده ای از تمام اطلاعات لازم درباره امام مهدی (عج) تهیه و تنظیم نموده که تنها نقص آن، تصویر آن حضرت است. مکتب" بنیاد گرایی مسیحی" براین اعتقاد هستند که خداوند مقرر کرده است، بشر هفت مرحله یا مشیت الهی را بگذراند که یکی از آنها نبرد هسته ای آرماگدون است.دست اندر کاران این نظام که نظام « مشیت الهی گرایی» نامیده می شود، پیوسته می کوشند با برنامه های عامه پسند تلویزیونی کشیشان پروتستان در آمریکا که حدود ٦٠میلیون بیننده دارد، مردم را متقاعد سازند که به جای « صلح» باید در پی « جنگ» باشند. آنها با نقل آیات انجیل سعی می کنند ثابت کنند که ما در دوره آخرالزمان هستیم.
اینان چون اعتقاد دارند اسرائیل باید « مقر فرود آمدن» دومین ظهور مسیح باشد، سعی دارند پرستش سرزمین اسرائیل را به یک آیین مذهبی بدل سازند. آثار
” از این بازی کامپیوتری گاهی به«یا مهدی(عج)»نیز یادشده است. در این نرم افزارسعی شده است که خلیج فارس مرکز حرکات تروریستی جهان نشان داده شده و خود را سردمدار مبارزه با این تحرکات نشان دهند. همچنین از بعد روانشناسی در نظر دارند که افراد را نسبت به امام زمان(عج) و لفظ «یا مهدی(ع)» شرطی کرده و نفرت به حضرتش را در میان مردم القاء نمایند. در واقع غربی در این بازی و فیلم فوق خواستار این مطلبند که چهره مصلح را خشن و خونریز جلوه دهندتا در اثر فاصله گرفتن مردم از حضرت شرایط ظهور(قبلاًٌ شرح مفصلش گذشت) فراهم نگردد. ... “

 معتقدین به « مشیت الهی گرایی» در سمت های حساس ایالات متحده آمریکا می تواند بسیار نگران کننده باشد. به عنوان مثال « جیمز وات » به عنوان وزیر کشور اسبق ایالت متحده، در کمیته مجلس نمایندگان اظهار داشت: « به علت ظهور دوباره و قریب الوقوع مسیح، نمی توانم خیلی در بند نابودی منابع طبیعی خودمان باشم» . پیام مشیت الهی گرایان منحصر به مرزهای ایالات متحده نیست. این گروه در اوت ١٩٨٥ نمایشی را به صحنه آوردند که نخستین کنگره مسیحیان صهیونیست » نام گرفت. در اوائل دهه ٩٠ ، آمریکائیان به بیش از ١٤٠٠ رادیوی مذهبی گوش می دادند. اکثریت هنگفتی از ٨٠٠٠٠ کشیش بنیاد گرای پروتستان که روزانه از ٤٠٠ ایستگاه رادیویی سخن پراکنی می کنند، هواخواهان مشیت الهی گرایان هستند،
برخی از مشهورترین این افراد عبارتند از:پت رابرتسون ،جیمی سواگارت، جیم باکر و جری فال ول. مدرسه های انجیلی بسیاری، چه فرقه ای ، چه فرا فرقه ای در سراسر آمریکا اصول خداشناسی آرماگدون را بر پایه پرستش اسرائیل تعلیم می دهند. تعداد این مدارس در حدود ٢٠٠ مؤسسه و دارای حدود ١٠٠٠٠٠ دانشـجو می باشـند. این دانشـجویان پس از فراغت از تحصیـل، کشـیش پروتسـتان می شوند، به میـان مردم می روند و این دیدگاه را تبلیغ می کنند.
یکی دیگر از نمونه های نفوذ دیدگاه «مشیت الهی گرایی» در سمت های حساس دولت آمریکا « رونالد ریگان » رئیس جمهور اسبق آمریکا می باشد. لانگ، مدیر تحقیقات انستیتو در ١٩٨٥ افشا کرد که « رونالد ریگان» رئیس جمهور آمریکا، معتقد به ایدئولوژی آرماگدون بوده است. رونالد ریگان در طی همه سال های زندگی خود تحت تأثیر آموزش « نل ریگان » بوده که گفته می شود زنی بسیار معتقد به کتاب مقدس بوده است. خود وی گفته است که ایمانش را مدیون مادرش است.«الینگ وود» که خود یکی از معتقدان پرو پاقرص پرستش اسرائیل و ازجمله نبرد آخرالزمان است،گفته است که او و فرماندار ریگان اغلب باهم می نشینند و درباره پیشگوییهای کتاب مقدس به بحث و گفتگو می پردازند.
ریگان در یک مجلس شام می گوید: «این نبی خشمگین عهد قدیم، حزقیال نبی است که بهتر از هر کسی ، قتل عامی که عصرما را به ویرانی خواهد کشید را پیشگویی کرده است» و سپس با خشم تندی درباره کمونیست شدن لیبی سخن می گوید واظهار عقیده می کند. که: « این علامت آن است که فرارسید آرماگدون ، دورنیست. »ریگان همچنین در یک مصاحبه گفته است که اعتقاد دارد تجدید حیات یافته است. دادن لقب « امپراطور شیطانی» به روسیه توسط وی از همین بینش سرچشمه می گیرد.
رونالد ریگان بعد از آن که به عنوان رئیس جمهور آمریکا انتخاب شد گفت: « من از خدا می خواهم به من توفیق بدهد که کلید شلیک موشک هسته ای را فشار دهم تا جنگ آرماگدون آغاز شود» و هم چنین در سال 1983 در حالی که روی سخن را متوجه ایپاک ( لابی یهود) نموده بود گفت: «هنگامی که به پیامبران گذشته در عهد قدیم کتاب مقدس و نشانه هایی که نبرد هارمجدون ( آرماگدون) را پیشگویی می کند باز می گردم، از خود می پرسم ممکن است نسل ما شاهد وقوع این نبرد باشد.
باور کنید این پیشگوییها به تأکید، منطبق بر دوره هایی است که ما در کانون آن به سر می بریم». « جیمی کارتر» هم با هیأتی دمکرات منش، پس از آنکه میزان علاقه و نسبت
” کنفراس تل آو یو: این کنفرانس که ظاهراً با هدف تحلیل انقلابهای شیعی به خصوص انقلاب اسلامی ایران تشکیل گردید در پایان به این نتیجه دست یافت که شیعیان دارای دو نگاه متفاوتند که استراتژی راهبردی آنان را در بر می گیرد: الف: نگاه سرخ ب: نگاه سبز ... “

آمریکا و یهودیت را در حد « وحدت در اخلاق و فرهنگ واحکام» خواند اعلام کرد:«تأسیس دولت اسرائیل در سال ١٩٤٨،بازگشت به سرزمین آفتاب مقدس را که یهود صدها سال پیش از آن بیرون رانده شده، فراهم می سازد. تأسیس دولت اسرائیل تکمیل پیشگوییهای کتاب مقدس و جوهر تمام کارهاست.»
و هم اکنون نیز « جورج بوش » رئیس جمهور فعلی آمریکا در آستانه سال ٢٠٠٣ در گرد همآیی گویندگان مذهبی در شهر «ناشویل ایالت تنسی » گفته بود:«ایالت متحده فرا خوانده شده تا آزادی را که یکی از مواهب الهی است به تمام مخلوقات درسراسر جهان ارزانی دارد». و پس از حادثه ١١ سپتامبر اعلام کرد: ما می خواهیم اراده خداوند را محقق کنیم ».
و امروزه نیز در تلویزیونهای آمریکا ، مبلغ شیک پوش ، خانم «جویس مایر» و آقای «بنی هین» آیات کتاب مقدس را از صحن کلیساهای تلویزیونی واقع در آمریکا و انگلیس قرائت می کنند، فردا هم در کلیسای تازه تأسیس همین فرقه در « کویت» داد سخن خواهند داد و بی شک از میان بیش از یک میلیون دریافت کنند کان کتاب مقدس در عراق کسانی شنوای کلام او خواهند شد. کسانی که به زودی با عنوان «مسلمان صهیونیست» از کیان آمریکا و ایدئولوژی آرماگدون حمایت خواهند کرد.
5 ـ کنفراس تل آو یو: این کنفرانس که ظاهراً با هدف تحلیل انقلابهای شیعی به خصوص انقلاب اسلامی ایران تشکیل گردید در پایان به این نتیجه دست یافت که شیعیان دارای دو نگاه متفاوتند که استراتژی راهبردی آنان را در بر می گیرد:
الف: نگاه سرخ
ب: نگاه سبز
نگاه سـرخ به عـاشـورا و نگاه سبز به انتظـار و مهدویت معطـوف گشته است و ظـاهراً جمله مشهور « اینان به اسم امام حسین(ع) قیام کرده و به اسم امام زمان(عج) قیام خود را حفظ می کنند.» در این نشست بیان گردیده و در پایان به این نتیجه رسیده اند که انتظار سبز شیعیان را باید سیاه کرد. پس از این کنفرانس ساختن فیلم و بازیهای رایانه ای در خصوص مسئله مهدویت به شکل چشمگیری گسترش یافت.
6 ـ بازی کامپیوتری مشهور به (جهنم خلیج فارس) : از این بازی کامپیوتری گاهی به«یا مهدی(عج)»نیز یادشده است. در این نرم افزارسعی شده است که خلیج فارس مرکز حرکات تروریستی جهان نشان داده شده و خود را سردمدار مبارزه با این تحرکات نشان دهند. همچنین از بعد روانشناسی در نظر دارند که افراد را نسبت به امام زمان(عج) و لفظ «یا مهدی(ع)» شرطی کرده و نفرت به حضرتش را در میان مردم القاء نمایند. در واقع غربی در این بازی و فیلم فوق خواستار این مطلبند که چهره مصلح را خشن و خونریز جلوه دهندتا در اثر فاصله گرفتن مردم از حضرت شرایط ظهور(قبلاًٌ شرح مفصلش گذشت) فراهم نگردد.
7 - کتاب جنگ بعدی: در این کتاب که به همت گاسپار وانبرگر وزیر دفاع سابق آمریکا به رشته تحریر در آمده است بخشی به وقایع سال١٩٩٩تا ٢٠٠٠ میلادی و بخش دیگر آن به ظهور «محمّد منتظر» در ایران اختصاص داده شده است.
8 ـ نوشتن و چاپ کتاب توسط صهیونیستها با عناوین :
- زمین سیاره بزرگ محروم
- جهانی نوین در حال رسیدن است
- شما و سال ۲۰۰۰-
-چه بر سر ما می آید
-و دهها نوشته و مقاله دیگر در این خصوص
آیا وقت آن فرانرسیده تا ما مسلمانان نیز از غفلت در آییم و «استراتژی ظهور » را برای ظهور امام صلح وعدالت حضرت مهدی ارواحنا له الفداء ترسیم نماییم؟!
مرجع:خبرگزاری آینده روشن

آیا مسیح، هالیوود را نجات می‌دهد؟

در حال حاضر مسیحیان می‌توانند از میان برنامه‌های مختلف هالیوودی انتخاب‌های زیادی داشته باشند. برای مثال شبکه نیایش هالیوود( Hollywood Prayer Network) یکی از شبکه‌هایی است که تمام توان خود را صرف کرده تا با استفاده از نیروهای متخصص و معتقد، هالیوود را دچار یک انقلاب کند.
هانا راسین که از نویسندگان واشنگتن‌پست است و در حال حاضر روی کتابی درباره نخبگان اوانجلیست کار می‌کند در این نوشته به رویکرد جدید هالیوود به مذهب و از طرف دیگر گرایش مسیحی‌های انجیلی به سینما و فیلمسازی می‌پردازد.
 اگرچه مذهب از خیلی پیشتر در ساختارهای سیاسی حاکم و بافت سنت‌گرای جامعه آمریکا حضوری پرقدرت داشته، اما اکنون رابطه‌ای متفاوت‌تر و تأثیرگذارتر میان مذهب و هالیوود شکل گرفته است. راسین سعی دارد در این مقاله نسل‌های مختلف معتقدین به مذهب را در هالیوود معرفی کند.

 نسل اول به اعتقاد او کسانی بودند که در فضای شدیداً غیر مذهبی هالیوود سعی می‌کردند ایمان خود را مخفی کنند. نسل دوم پس از 11 سپتامبر و ظهور نومحافظه‌کاران آمریکایی در کاخ سفید فرصت عرض اندام یافتند تا جایی که طی 5 سال گذشته در هر فصل اکران دست‌کم یک فیلم مذهبی به چشم می‌خورد.

 اما نسل سوم که هنوز در راهند علاوه بر ابا نداشتن از بیان اعتقادات مذهبی، معتقدند نگاه مذهبی به پدیده‌ها باید در تمام سطوح فیلم نفوذ کند، حتی اگر فیلمی باشد که در ظاهر با قواعد مسیحی سنتی سازگار نباشد.

راستین تأکید می‌کند که آینده هالیوود  بدست این نسل کاملاً متحول می‌شود. نسل جدید نه تنها مذهب را در یک ژانر محدود نمی‌کند بلکه از حالا جذابترین آنها یعنی تریلر، وحشت، علمی- تخیلی و حتی کمیک استریپ را هدف‌گیری کرده است.

هدف آنها آشتی میان سینمای سکولار و کلیسای سنتی با یکدیگر است تا مسیحیت بتواند با قوی‌ترین، جذاب‌ترین و فراگیرترین زبان کنونی با جهانیان سخن بگوید. کلیسای انجیلی با رویکردهای افراطی نومحافظه‌کاران در حال دامن‌زدن به موج جدیدی از تهاجمات مذهبی است.

دانیل رومر، کارگردان 25ساله و جویای نام آمریکایی از همکلاسی‌هایش خواسته تا آخرین فیلمنامه‌اش با نام احتمالی رؤیاپرداز آمریکایی یا 10هزار باکره را بخوانند. این عده دورتادور روی کاناپه‌های راحت مؤسسه پرده اول (Act one) نشسته‌اند؛ مؤسسه‌ای که به منظور تحصیل هنرجویان مسیحی در زمینه فیلمنامه‌نویسی و سینما تأسیس شده است.

در ساختمان یک طبقه مؤسسه که پای تپه‌های هالیوود واقع شده، همانقدر که روی قفسه‌ها فیلم و جلد DVD دیده می‌شود، انجیل هم هست. بیشتر آنها فیلم‌هایی هستند که مسیحیان محافظه‌کار هیچ وقت به بچه‌هایشان اجازه تماشای آنها را نمی‌دهند؛ فیلم‌هایی مثل زیبایی آمریکایی، جان مالکوویچ بودن و مجموعه‌های تلویزیونی خانواده سوپرانو و ویل و گریس. روی دیوار، پوستر فیلم مل‌گیبسون دیده می‌شود که مسیح را در حالی که به زمین چشم دوخته، نشان می‌دهد.

فیلمنامه رومر داستان مرد جوانی را روایت می‌کند که می‌اندیشد یک قدیس است. او حتی چندین بار حس کرده کلمات خداوند به او الهام شده است که البته بیشتر به نظر می‌رسد این کلمات و عبارات بخش‌هایی از یک تبلیغات بازرگانی باشند.

خود رومر در گوشه‌ای از اتاق روی یک چهارپایه نشسته و با دست مشغول خوردن ته مانده برنجش است. رومر با شلوار جین معمولی و تی‌شرت زهوار دررفته و موهای لخت و بلوند و حالت پسرانه‌اش خیلی با فیلمنامه‌نویس‌های دیگر هالیوود فرق دارد. او امسال تابستان جزء یک گروه 34 نفره دانشجویی بود که در کلاس‌های 4 هفته‌ای فیلمنامه‌نویسی مؤسسه پرده اول شرکت داشتند.

وقتی برای شرکت در این برنامه درخواست داد از او خواسته شد تا از اعتقادش به مسیح بنویسد. او در پاسخ نوشت: «من به مسیح معتقدم نه به این خاطر که به من گفته‌اند باید به او اعتقاد داشته باشم بلکه به این دلیل که در میان اقیانوس پرسش‌های پیش رویم، نتوانسته‌ام هیچ چیزی را اصیل‌تر و مطمئن‌تر از مسیح پیدا کنم.»

وقتی نماینده‌هایی از استودیوهای هالیوودی با مدرسین مؤسسه پرده اول تماس می‌گرفتند، همه اعضاء از استعداد ویژه رومر و نگاه تازه او تعریف می‌کردند. این اواخر تماس‌های آنها خیلی بیشتر شده بود. بالاخره یک روز به باربارا نیکولاسی- راهبه‌ای که این مؤسسه را تأسیس کرده است- زنگ زدند و گفتند: «ما یک فیلم مسیحی می‌خواهیم. 5فیلمنامه اولتان را برای ما بفرستید.» بعد از این تلفن، نیکولاسی به خود گفت: «بالاخره هالیوود به ما هم فرصت عرض اندام داد.»

دلایل چنین رویکردی هم معنوی است، هم اقتصادی. صنعت فیلمسازی بعد از حادثه 11سپتامبر به تولید فیلم‌هایی می‌اندیشد که «یک معنایی هم داشته باشند». حالا دیگر بین مدیران استودیوهای هالیوودی عبارت «Passion dollars» یا «دلارهای مصائب» کاملاً جا افتاده است زیرا استقبال خوب و غیرمنتظره مخاطبان مذهبی در سرتاسر دنیا از فیلم مستقل مصائب مسیح مل گیبسون واقعاً همه را شگفت‌زده کرد.

فیلم مل گیبسون در هالیوود یک پدیده و حتی کاتالیزور بود. سال گذشته درست بعد از اکران فیلم مصائب مسیح، استودیوهای بزرگ مشخصاً به فیلمنامه‌های مذهبی که به دستشان می‌رسید چراغ سبز نشان می‌دادند. فیلمنامه‌هایی مثل جن‌گیری امیلی رز و اقتباسی از داستان سی.اس.لوئیس به نام وقایع‌نگاری نارنیا: شیر، جادوگر و کمد که سال گذشته اکران شد و یکی از پرفروش‌ترین‌ها بود، نمونه‌هایی از این فیلمنامه‌ها هستند.

 بعضی‌ها این فیلم را بزرگترین هدیه هالیوود به مسیحی‌ها بعد از فیلم کلاسیک ده فرمان اثر سیسیل ب. دومیل می‌دانند. مطالعه مجموعه داستان‌های نارنیا به دلیل ته‌مایه مذهبی‌ که دارند در خانواده‌هایی که دارای اعتقادات مدرن اوانجلیستی هستند، یکی از ضروریات است و خیلی از مسیحی‌ها سی.اس. لوئیس را یکی از بزرگترین نویسنده‌های قرن گذشته می‌دانند.

 دیسنی و کمپانی شریکش یعنی والدن مدیا هم درست به دنبال همین مخاطبین بودند. آنها کمپانی موتیو مارکتینگ که کار تبلیغ فیلم مصائب مسیح را انجام داده بود، به خدمت گرفتند تا بتوانند فیلم خود را به کلیساها و مراکز مذهبی معرفی کنند. کارگردان فیلم، اندرو آدامسون، نمادهای مذهبی فیلم را با داگلاس کرشمن، پسرخوانده سی.اس.لوئیس چک کرد تا مطمئن شود که در فیلم وقایع‌نگاری نارنیا از نظر اعتقادی و مذهبی هیچ اشتباهی وجود ندارد.

انتظارات مسیحیان اوانجلیست از این فیلم سبب شد تا استودیو خیلی با دقت و احتیاط برای آنها توضیح بدهد که چرا نتوانسته به صراحت فیلم نارنیا را فیلمی تمثیلی و نمادین از مسیحیت معرفی کند. آدامسون می‌گوید: «به نظر من در کتاب اصلاً ارجاعات مذهبی دیده نمی‌شود.» هرچند در عین حال معتقد است که اگر کسی بخواهد هم می‌تواند این ارجاعات را در کتاب پیدا کند.

در زمان ساخت فیلم، مسیحی‌ها به شدت پروسه انتخاب بازیگر توسط آدامسون را پیگیری می‌کردند تا ببینند چه کسی قرار است به جای اصلان شیر حرف بزند. در داستان، زندگی اصلان به نوعی رستاخیز مسیح را در ذهن تداعی می‌کند و مسیحیان می‌خواستند مطمئن شوند که آدامسون شخصیتی را برای دوبله این نقش انتخاب می‌کند که ویژگی‌های صدایش به مسیح نزدیک باشد.

 آدامسون توضیح می‌دهد: «بالاخره تصمیم گرفتیم که شخصیت اصلان خیلی مقتدر و قوی باشد چون به این ترتیب او یک موجود دست نیافتنی می‌شد.» او ادامه می‌دهد: «آنهایی که دوست دارند جزئیات بیشتری را بدانند و نگاه عمیق‌تری داشته باشند می‌توانند به متن داستان مراجعه کنند و کسانی هم که چنین قصدی ندارند می‌توانند فقط از فیلم لذت ببرند.»

به این ترتیب شرط‌بندی هالیوود روی پتانسیل مخاطبان مسیحی بالاخره نتیجه مطلوب داد. فیلم جن‌گیری امیلی رز (فیلمی از جنس فیلم معروف جن‌گیر برای معتقدان به مذهب که در آن هسته مذهب در مقابل خردگرایی قرار می‌گیرد و طرفدار کشیش‌های کاتولیک است) در هفته اول اکران خود 30 میلیون دلار فروخت و در ماه سپتامبر به یکی از فیلم‌های پرفروش ماه تبدیل شد.

 کارگردان این فیلم اسکات درکسون از دانشگاه مذهبی اوانجلیستی بایولا در لس‌آنجلس فارغ‌التحصیل شده و یکی از مدرسان مدعو کلاس‌های مؤسسه پرده اول نیز هست. مدتی بعد، فیلم جن‌گیری امیلی رز جای خود را در جدول فروش به فیلم درست مثل بهشت داد. ماجرای کمدی این فیلم هم درباره روح و مرگ است اما با وجود کمدی بودن، باز هم در کلیت خود احساس همدلی تماشاگر با دنیای مذهب و معنویات را سبب می‌شود.

در واقع در فصل پاییز تلویزیون، همه جای هالیوود پرشده بود از تابلوهای تبلیغاتی که روی آنها ارواح و فرشتگان نقش بسته و مشغول جلب مشتری بودند؛ فیلم‌هایی مثل نجواگر روح، مدیوم (واسطه) و سه آرزو گرچه ممکن است که نتوانیم این فیلم را معرف کامل مسیحیت بدانیم، اما به هر حال واضح است که هالیوود مسحور حوزه‌های معنوی و مذهبی شده است.

وقتی نیکولاسی در سال  1999 مؤسسه پرده اول را تأسیس کرد شبکه CNN او را برای یک مصاحبه دعوت کرد. آن روز وی نتوانست هیچ یک از اعضا و مدرسین مؤسسه را برای حضور در تلویزیون با خود همراه کند. او می‌گوید: «آنها فکر می‌کردند که این کار می‌تواند به فعالیت‌های دیگر آنها لطمه بزند.»

اشاره نیکولاسی بیشتر به مسیحیانی است که از قبل در هالیوود کار می‌کرده و جزء موج اول این جریان هستند. از جمله این افراد می‌توان به ران آستین، نویسنده سریال‌های تلویزیونی فرشتگان چارلی و مأموریت غیرممکن و جک شی، رئیس سابق انجمن کارگردانان آمریکا اشاره کرد. آن موقع این افراد به شوخی به نیکولاسی می‌گفتند که در هالیوود، رفتن به کلیسا یک گناه محسوب می‌شود.

 در آن دوره تصویری که در تلویزیون و سینما از مسیحی‌ها ارائه می‌شد غالباً  تصویر یک همسایه بدعنق، عصبانی و خنگ بود (برای مثال ند فلاندرز در سیمپسون‌ها) یا حقه‌بازهای چرب زبان و تملق‌گو (مثلاً کشیش در مجموعه خانواده سوپرانو) و یا حتی قاتل (در فیلم تنگه وحشت یا تنگه فیر Cape Fear) بعداز حادثه 11 سپتامبر، رویکرد صنعت سینما به این موضوع آرام آرام تغییر کرد.

 استودیوها به سراغ فیلم‌هایی رفتند که مضامین معنوی داشتند حتی اگر این فیلم‌ها کاملاً  مذهبی محسوب نمی‌شدند. به گفته نیکولاسی در همین دوران  هم بود که مؤسسه پرده اول فعالیت‌هایش را گسترش داد. رالف وینتر، تهیه‌کننده فیلم مردان مجهول و چهار شگفت‌انگیز، تام شادیاک، تهیه کننده فیلم بروس قدرتمند و پچ آدامز، با چند  جشنواره جدید مسیحی وارد گفت‌وگو شدند.

نویسنده‌های مجموعه‌های تلویزیونی پربیننده‌ای مثل‌بافی، قاتل خون‌آشام و افسونگر دیگر به راحتی از کلیسا رفتنشان با همکاران خود حرف می‌زدند. این عده موج دوم مسیحیان هالیوود را تشکیل می‌دهند.

نسل دانیل رومر موج سوم این جریان است. نیکولاسی  می‌گوید که این نسل اصلاً دوست ندارد راجع به اینکه چه‌طور یک مسیحی باید خود را با هالیوود هماهنگ کند، حرف بزند. حالا دیگر می‌توانیم شاهد شکل‌گیری نسلی از هنرمندان جوان مسیحی باشیم که همه متقاضی شرکت در کلاس‌های مؤسسه پرده اول هستند.

برای مثال همسر یک کشیش  که در دوران نوجوانی خواننده موسیقی کانتری بوده دوست دارد که درباره موضوع «شکل‌گیری فرهنگ، مجموعه‌های تلویزیونی و فیلم‌های پرفروش» تحقیق کند و مقاله بنویسد. یکی  دیگر از این افراد یک دانشجوی اونجلیست فارغ‌التحصیل هاروارد است.

دیگری زنی است که قبلاً در بخش فعالیت‌های مذهبی کاخ سفید کار  می‌کرده. این نسل با پرستش خدا و کوئنتین تارانتینو بزرگ شده‌اند. هر چند پرستش دومی غالباً  مخفیانه و سری است. این عده جناح سینمایی جریانی هستند که جامعه‌شناسی به نام آلن ولف آن را «گشایش تفکر  و ذهنیت اوانجلیستی»  دانسته است؛ چیزی که در حقیقت تجدید حیات فرهنگی مسیحیان محافظه‌کار است.

بنابراین احتمالاً والدین این نسل به آنها آموخته‌اند که برای حفظ اعتقادات خود در پناه یک خرده فرهنگ موازی یعنی سینما قرار بگیرند، زیرا تا آن زمان فیلم‌های مذهبی همگی باعث دلزدگی و خستگی آنها شده بود. برای اینکه بتوانید از کلاس‌های مؤسسه پرده اول استفاده کنید باید حضور مسیح را در زندگی خود باور داشته باشید.

بسیاری از افراد این نسل از نظر شناخت فرهنگ اوانجلیستی بسیار پیشرو هستند اما بسیاری از مؤسسات مسیحی هنوز هم بابت آنها نگرانی دارند. زمانی مؤسسه بایولا همه دانش‌آموزان خود را از دیدن هر نوع فیلمی منع می‌کرد و حالا همین مؤسسه هم درست مثل دانشگاه آسوزا پاسیفیک، که یک  مدرسه اوانجلیستی خارج  از پاسادونا است، دپارتمان فیلم دارد.

 در سال  2002 دانشگاه پت رابرتسون رجنت مرکز هنرهای نمایشی خود را افتتاح کرد. این مرکز شامل استودیوهای فیلم و انیمیشن‌ و دو سالن نمایش فیلم بود. دو سال بعد جرج بارنا که یکی از محققان و متخصصان برجسته نظرسنجی بود از  حقیقتی پرده برداشت: او به این  نتیجه رسید که فیلم می‌تواند بیشتر از کلیسا روی پیروان مسیح تأثیر بگذارد و به همین دلیل مجموعه بارنا فیلم را به عنوان یکی از شعبات یا شاخه‌های شرکت رسانه‌ای مسیحی خود تأسیس کرد.

 فیلیپ آنشوتز یکی دیگر از مسیحیان معتقد و فرد بسیار متمول و میلیونری بود که بنیانگذار مؤسسه ارتباطی کوئست است. او نیز سال‌ گذشته گروه فیلم آنشوتز را ایجاد کرد که مجموعه والدن مدیا را شامل می‌شد و در ساخت فیلم  وقایع‌نگاری نارنیا نیز با دیسنی مشارکت  داشت. آنشوتز 2 سال پیش هم فیلم ری را تهیه کرد که در اسکار بسیار موفق بود.

با اصرار او در این فیلم بخش‌هایی که به بددهنی و زنبارگی ری مربوط می‌شد حذف شد. در حال حاضر مسیحیان می‌توانند از میان برنامه‌های مختلف هالیوودی انتخاب‌های زیادی داشته باشند. برای مثال شبکه نیایش هالیوود( Hollywood Prayer Network) یکی از شبکه‌هایی است که تمام توان خود را صرف کرده تا با استفاده از نیروهای متخصص و معتقد، هالیوود را دچار یک انقلاب کند.

با اینکه رابطه میان هالیوود و مسیحیان رفته رفته بهتر شده اما هنوز هم بسیاری از مسیحیان اوانجلیست از این موضوع نگرانند. نیکولاسی همه روزه نامه‌های زیادی از مسیحیانی دریافت می‌کند که از حضور فیلمنامه‌نویسان مجموعه‌های بافی قاتل خون‌آشام وThat 70s Show  در مؤسسه اظهار نگرانی می‌کنند و از اینکه او فیلم زیبایی آمریکایی را در کلاس‌های درس نشان می‌دهد، ناراضی هستند، زیرا این فیلم درباره پدر یک خانواده است که شیفته دوست و همکلاسی  دختر خود می‌شود.

 با این حال نیکولاسی بیش از هر کس دیگری تلاش کرده و می‌کند تا دین باتالی را که یکی از فیلمنامه‌نویسان اصلی سیت کام پرطرفدار "That 70s Show" با موضوع سکس، مواد مخدر و راک‌اندرول است، به جمع مدرسین مؤسسه اضافه  کند. البته باتالی از جمله مسیحیانی است که خود خوب می‌دانند با کار در هالیوود در تاکستان شیطان کار کرده‌اند اما این همه نمونه بارزی از مصالحه و توافق یک مسیحی با محیط است آن هم وقتی که در محیط- یا همان هالیوود- به موفقیت دست پیدا می‌کند.

باتالی که چهل و یک ساله است توانسته به تازگی در امتحان کشیشی موفق شود. او بسیار خوش‌برخورد و مرتب است. دفتر کار او با عکس‌هایی از دو فرزندش و پوسترها و یادگارهایی از مجموعه  کارتونی وینی‌پوه  تزئین شده. در گوشه‌ای میز انجیل او قرار گرفته است. او عادت دارد هر روز سر کار انجیل بخواند. این عادتی است که به نظر خیلی از همکارانش کمی عجیب و غیرعادی است.

در عوض باتالی هم از خیلی از آدم‌های هالیوودی متعجب است چون اغلب آنها گروه‌های جوانان کلیسایی را نمی‌شناسند در حالی‌که بیش از نیمی از نوجوان‌ها و جوان‌های آمریکایی جزء این گروه‌ها هستند. او حتی از کلیساروها و معتقدان مسیحی هم شاکی است چون فکر می‌کند که آنها هم باید بتوانند همان‌طور که تونی کاشنر به همجنس‌بازها و ایو انسلر به فمینیست‌ها خدمت کرده‌اند، با نقاشی کردن یا نوشتن در خدمت مسیحیت باشند.

 او می‌گوید: «واقعاً مزخرف است. ما ادعا می‌کنیم که به خدایی بزرگ و فوق‌العاده ایمان داریم اما حتی نمی‌توانیم درباره اعتقادمان یک صفحه مطلب بنویسیم، یا یک صحنه نقاشی کنیم. چرا ما مسیحی‌ها نباید فیلمی مثل تک‌گویی‌های زنانگی ایو انسلر داشته باشیم. تصمیم جدید او این است که در نسخه اولیه فیلمنامه‌اش آنقدر شخصیت‌های مسیحی بانمک، سه بعدی و جذاب بگنجاند که نظر همه را جلب کند.

بعد از اینکه کار خواندن فیلمنامه رومر در مؤسسه پرده اول تمام می‌‌شود، همه بازیگران یا به خانه‌هایشان برمی‌گردند یا به کافه‌هایی در آن کار می‌کنند، می‌روند. رومر و فرناندز، نویسنده دیگر فیلمنامه و تهیه کننده او کرگ دتویلر هم بعد از مهمان‌ها آنجا را ترک می‌کنند.

دتویلر مشعوف و سرخوش از شنیدن فیلمنامه رومر به دفتر کارش در دپارتمان فیلم بیولا برمی‌گردد. به نظر او این فیلمنامه معرف یکی از بهترین فیلمسازان این  نسل نوظهور است؛ نسلی که رومر یکی از آنهاست.اما همیشه یک مشکل وجود دارد و آن این است: از کجا پول پیدا کنیم؟

در آینده‌ای که باتالی و نیکولاسی در ذهن خود دارند این مشکل هم برطرف خواهد شد. آنها روزهایی را پیش‌بینی می‌کنند که در آن همه استودیوهای هالیوودی برای ساختن فیلم‌هایی با مضامین معنوی و مذهبی، مدیری مسیحی مثل آنشوتز خواهند داشت، هر شبکه  تلویزیونی نسخه مسیحی شده ویل و گریس را پخش می‌کند که داستان‌های آن در یک کلیسای بزرگ یا دبیرستان کاتولیک اتفاق می‌افتد.

 آن موقع مسیحی‌ها هم در هالیوود موقعیتی مشابه یهودی‌ها پیدا می‌کنند: اقلیت تازه‌ای که وقتی گذشته خود را مرور می‌کند به آن می‌خندد چون زمانی را به یاد می‌آورد که حتی نمی‌توانست در یک بایگانی هم کار پیدا کند.

  دکتر فاضل لاریجانی

هانا راسین
 ماهنامه آتلانتیس، شماره296، دسامبر 2005
 روزنامه همشهری

فیلسوف آلمانی کمونیستی که شیعه شد

پیتر شوت (Peter Schütt) شاعر و گزارش‌گر متولد ۱۹۳۹ آلمان، سال ۱۹۶۷ با درجه‌ی دکترای فلسفه از دانشگاه فارغ‌التحصیل شد. وی از بنیان‌گذاران حزب کمونیست آلمان است. تمام آثار او در خدمت ایدئولوژی کمونیسم بوده، به گونه‌ای که برخی رسانه‌های آلمانی، او را «شاعر درباری» حزب می‌خواندند.
به نوشته سایت «زمانه»، او در سال ۱۹۸۸ از حزب بیرون آمد و با نوشتن کتاب و مقاله‌های انتقادی، از گذشته‌اش فاصله گرفت. در سال ۱۹۸۷ با زنی ایرانی ازدواج کرد و در سال ۱۹۹۰ به دین اسلام و مذهب شیعه گروید و در سال ۱۹۹۶ به حج رفت.
شوت در مقاله‌ای در روزنامه‌ دی‌‌ولت روز دهم سپتامبر، علت مسلمان شدن‌اش را نوشته است. به علت طولانی بودن متن مقاله در زبان آلمانی، ترجمه‌ی کوتاه شده‌ی آن را که شامل رئوس گفته‌های او در مقاله‌ی یاد شده است، در زیر می‌خوانید:

  • جذابیت اسلام در دوران کودکی و جوانی من
من نه مسلمان‌زاده‌ام و نه به طور ناگهانی با اسلام مواجه شده‌ام. بیش از نیمی از عمرم را در جستجوی دینی واقعی بوده‌ام. فقط یک بار در زندگی دینم را عوض کرده‌ام. در ۱۹ سالگی برای این که از تنگنای لوتری خانه‌ی پدری فرارکنم، کاتولیک شدم و ۳۰ سال بعد، اعتقادم به اسلام را اعلام کردم.

اسلام از دوران کودکی برایم جذابیت داشت. در سال‌های پس از جنگ، منطقه‌ی ما در اشغال نیروهای انگلیسی بود. در روستای ما شش سرباز هندی مسلمان با عمامه، نماینده‌ی این قدرت بودند. آن‌ها در رستوران روستا اسکان داده شدند و ما بچه‌ها را به طرز غریبی جلب می‌کردند. به ما خرما و انجیر می‌دادند و وقتی مراسم عبادی به جا می‌آوردند، اجازه می‌دادند که تماشای‌شان کنیم. به این ترتیب مراسم عبادی اسلامی خیلی زود در ذهنم حک شد.

کارستن نیبور، که گوته او را «نخستین حاجی آلمانی» خوانده است، ۲۰۰ سال پیش به کشورهای عربی سفر و به عنوان نخستین آلمانی، توصیف دقیقی از اماکن مقدس در مکه و مدینه منتشر کرده بود. در کلیسایی که نزدیک روستای ما قرار داشت، بخش‌هایی از این گزارش موجود بود که پاسخی شد به قلب جوان و کنجکاو من و نخستین جهت‌دهنده‌ی سفر درونی‌ام.

در دروان تحصیلات دانشگاهی‌ هم با اسلام تماس پیداکردم. تز دکترایم را درباره‌ی نمایش‌نامه‌های عصر باروک نوشته‌ی آندره‌آس گریفوس نوشته‌ام. یکی از این نمایش‌نامه‌ها «کاتارینای گرجستانی» است و نیمی‌ از آن، در اصفهان می‌گذرد. طرف مقابل کاتارینا، شاه عباس است. او می‌کوشد با حیله و وعده و وعید، کاتارینا را به حرمسرایش بکشاند. آثار گریفیوس بهانه‌ای شد تا به طور اساسی به هنر و فرهنگ شرق اسلامی بپردازم.

از زندگی در خوابگاه دانشجویی بین‌المللی در هامبورگ بهره‌ها‌ی روشنفکرانه و معنوی بسیار برده‌ام. چهار سال، دیوار به دیوار دانشجویان ایرانی، مصری و نیجریه‌ای بودم. شب و روز با هم بحث می‌کردیم؛ آن هم نه فقط درباره‌ی مسایل عقیدتی. در کتابخانه‌ی خوابگاه به طور منظم با مسیحی‌ها، یهودی‌ها و مسلمانان بحث‌های دینی داشتیم. آن وقت‌ها اسلام برای من در وحله‌ی اول تئوری رهایی‌بخش خلق‌های جهان سوم بود.

همیشه این را به سکوت برگزار می‌کنند که آمدن شاه در بهار ۱۹۶۷ به آلمان نه تنها محرک اصلی جنبش دانشجویی بود، بلکه محرک نخستین مناقشات روشنفکری درباره‌ی اسلام در آلمان نیز شد. در برنامه‌هایی که بهمن نیرومند، تقریباْ در تمام دانشگاه‌ها راه می‌انداخت، همیشه این مسأله مورد بحث بود که آیا انقلاب یا اسلام، ایران و دیگر کشورهای در حال توسعه را از فقر رهایی می‌بخشد یا نه.

  • اشتباهات گذشته
پس از پایان یافتن جنبش دانشجویی به حزب کمونیست آلمان پیوستم که طرفدار مسکو بود. به عنوان عضو حزب و هیأت اجرایی آن، مرتکب این اشتباه شده بودم که اسلام و سوسیالیسم مثل دو روی یک سکه متعلق به یکدیگرند: سوسیالیسم راه عدالت روی زمین را نشان می‌دهد و اسلام راه عدالت الهی را. مهمان مفتی تاشکند، بالاترین نماینده‌ی اسلام در اتحاد جماهیر شوروی بودم. با جان و دل به آموزش‌های والای او درباره‌ی علم اخلاق اسلامی گوش می‌دادم و نمی‌خواستم باورکنم که او کارش را به سفارش «کا.گ.ب» انجام می‌دهد.

در کتابم «به سوی سیبری» توصیف کردم که اسلام و کمونیسم چگونه در آسیای میانه که تحت سلطه‌ی اتحاد شوروی بودند، یکدیگر را به نحو احسن تکمیل می‌کنند. در کنفرانسی در انستیتوی شرق‌شناسی هامبورگ درباره‌ی خاورمیانه، برای اولین بار با «آنه‌ماریه شیمل» آشنا شدم. مدتی طولانی به جلد کتابم که داس و چکش روی آن می‌درخشید، نگاه کرد و بعد گفت: «لطفاْ چکش را بردارید. می‌ماند فقط داس، که آن هم تبدیل به هلال ماه می‌شود و راه به اسلام را به شما نشان خواهد داد.» این پیشنهاد را با جان و دل پذیرفتم و از آن پس همیشه از او چاره‌جویی می‌کردم. کتاب‌هایش در مورد اسلام برای من راه‌گشا شد.

سال ۱۹۸۷ به عنوان کسی که در جستجوی اسلام است، به ایران دعوت شدم. تأثیر این سفر روی من مخرب بود. چند سالی دیگر نیاز داشتم تا بتوانم در سال ۱۹۹۱ به طور قطعی مسلمان بشوم.

  • تجزیه و تحلیل دقیق دین
مرکز اسلامی هامبورگ از همان روزهای اول انقلاب اسلامی، حتی قبل از عضویت رسمی در گروه، نقطه عزیمت مهمی برای من شده بود.

امروز بیش از یک و نیم دهه است که عضو انجمن مسلمانان آلمانی‌زبان هستم که سال ۱۹۶۷ توسط مهدی رضوی تأسیس شد. جمعی هستیم که بعدازظهر شنبه‌ها دور هم جمع می‌شویم. به کسی برای عوض کردن مذهب فشار نمی‌آوریم. بلکه برعکس، آن‌هایی که سر راهمان سبز می‌شوند و فوراْ دین‌شان را عوض می‌کنند، از نظر ما مشکوک‌اند. تجربه نشان می‌دهد که ماندگار نیستند. این‌ها چیز زیادی از اسلام و قرآن نمی‌دانند و اغلب تصورشان کاملا غلط است.

رضوی در سال ۱۹۶۷ تفسیر سوره‌ی اول را شروع کرد و حلیمه کرآوزن که دو سال پیش جانشین‌اش شد، حالا به سوره‌ی ۴۱ رسیده است. مسلمان شدن، روی کاغذ کار سختی نیست. فقط باید در برابر شاهد، شهادت بدهی. اما یک‌روزه نمی‌شود مسلمان واقعی شد. برای این‌که با جان و دل مسلمانی تسلیم اراداه الهی بشوی، به چیزی بیشتر از حرف خالی نیاز داری.

استراتژی دشمنان در جنگ علیه امام مهدی(ع)

شگفتا، گویی کسانی هستند که نمی‌خواهند این منطقه لحظه‌ای آرام و خالی از درگیری باشد، و مهم‌تر اینکه آنها می‌خواهند عراق را برای مدّتی بسیار طولانی، به صورت منطقه‌ای پر از آشوب و ناامن و میدان جنگ‌های مختلف درآورند و می‌خواهند توجیه‌هایی برای باقی ماندن نیروهای غربی در آن داشته باشند.



دشمنان اسلام در سال‌های اخیر شروع به انجام طرحی جهانی کرده‌اند تا شرایط و امکانات لازم را برای از بین بردن مسئله مهدویت و خالی کردن اصول مهدویت از محتوای اصلی آن، فراهم آورند. دشمنان ـ قطع نظر از گرایش‌های مختلف‌شان ـ در حال حاضر با تمام قدرت به جنگ با مسئله مهدویت می‌پردازند زیرا به خوبی از سرنوشت شوم وسیاهی که در انتظارشان است، آگاهند؛ به همین دلیل، از سال‌ها پیش، برای نابود ساختن هر قدرت یا نیرویی که می‌تواند به پیروزی قیام جهانی امام (ع) و به فتوحات ایشان کمک کند، برنامه‌ریزی و تلاش می‌کنند. با توجه به این نکته، حجم حملات پی‌درپی و سخت دشمنان به مهدویت در سال‌های اخیر شگفت‌انگیز نیست.

با مطالعة حوادث و رویدادهای کنونی می‌توانیم به میزان دشمنی با اصل مهدویت و خطرناک بودن این مسئله پی ببریم. اکنون در سایة ارادة ستمگرانه و با نفوذ بین‌المللی و پشتیبانی‌های تبلیغاتی دشمنان، تلاش می‌شود نظریات و افکاری که اصل وجود ایشان را زیر سؤال می‌برد، اشاعه یابد. این دستان پلید و ستمگر تلاش می‌کنند استراتژی کاملی را به اجرا درآورند و مجموعه‌ای به ظاهر فرهنگی را که در بطن خود مخالف مهدویت است، سازماندهی نمایند.

در عصر کنونی، دشمنی با امام مهدی(ع)‌ و عقیدة مهدویّت به نهایت پلیدی رسیده است. دشمنان در این راه تلاش می‌کنند نوعی رویارویی فکری، روانی و اجتماعی ـ سیاسی در اذهان مردم و در محافل طرفدار این عقیده به وجود آورند. آنها در ادامه، قصد دارند طیّ حمله‌ای سخت به عقیدة اصیل مهدویت، اندیشة وجود امام مهدی(ع) و مسائل مربوط به آن را، مانند نگاه خوش‌بینانه به آینده و داشتن دیدگاه مثبت و فعالیّت‌های خاص را کم کم به حاشیه بکشانند و در نهایت آن را از ذهن مردم بزدایند.

تمام کسانی که از امام مهدی(ع) ‌می‌هراسند و نمی‌خواهند ایشان قیام کنند،‌ اصول و اهدافی مخالف اصول واهداف امام(ع)‌ دارند و منافع آنها در برخورد با اصول عدل الهی به خطر می‌افتد، به همین دلیل به دشمنی با امام مهدی(ع) می‌پردازند. از این رو باید گفت، زمانی که ما در مورد دشمنان امام(ع) در زمان حاضر سخن می‌گوییم، هدفمان اشاره به جبهة سیاسی دشمن و مخالف با ایشان یا رژیم و حکومتی است که برنامه‌ریز یا اجراکنندة طرح و استراتژی جنگ و دشمنی با امام است. شایان ذکر است که روایات از این گروه مردمان تحت عنوان «اهل روم» یاد کرده‌اند. یهودیان و صهیونیزم جهانی به جنگ با مهدی(ع) می‌پردازند زیرا آنها به خوبی می‌دانند که به دست ایشان نابود می‌شوند و نیز به این دلیل که تمام متون کهن آنها تأکید می‌کنند که حتماً مهدی(ع)‌ با یهودیان به جنگ می‌پردازد و تورات قدیمی و اصلی خبر ظهور مهدی(ع)‌ را داده است.

سؤال بسیار مهمی که در اینجا ذهن ما را مشغول می‌کند این است که دشمنان ـ صهیونیست‌ها و غربی‌ها ـ چه طرح‌ها وبرنامه‌هایی در جنگ ضدّ امام مهدی(ع) در حال حاضر دنبال می‌کنند؟ آنها چگونه خود را برای ظهور ایشان آماده می‌کنند؟ تاریخ از این حقیقت خبر می‌دهد که، دشمنان همواره برای آمدن پیامبران و فرستادگان الهی آماده می‌شده‌اند و داستان حضرت موسی(ع) و فرعون،‌ حضرت عیسی(ع) و یهود، حضرت محمّد(ص) و یهودیان،‌ از جمله نمونه‌های بارز آن است. یهودیان و دشمنان ادیان، اخبار تولد پیامبر اسلام(ص)‌ را دنبال می‌کردند و در زمان کودکی آن حضرت(ص) قصد داشتند ایشان را از بین ببرند. آنها هم‌اکنون نیز حوادث و رویدادهای جهان را رصد می‌کنند و نشانه‌های ظهور منجی الهی ادیان را مورد بحث و مطالعه قرار داده‌اند. به همین دلیل در جنگ خود ضدّ ایشان از یک استراتژی خاص و معین پیروی می‌کنند و می‌خواهند ایشان را از بین ببرند. امّا این استراتژی چیست و بارزترین و مهم‌ترین عناوین و سرخط‌های آن چه می‌باشد؟

منتظران واقعی امام که خود را برای ظهور ایشان آماده می‌کنند، باید از توطئه‌ها و دسیسه‌های دشمنان ضدّ امام مهدی(ع)‌ در حال حاضر آگاه باشند تا طرح‌ها و برنامه‌های آنها را بشناسد و بتوانند استراتژی آن را خنثی کنند.

چگونگی دشمنی دشمنان با مسئله مهدویت در حال حاضر و نوع تحرکات و مقابله و رویارویی و مواضعی که آنها اتخاذ می‌کنند دارای ابعاد مختلف است امّا برخی از این دشمنی‌ها برای مؤمنان روشن و شناخته شده است. باید توجه داشت، زمانی که از استراتژی دشمنان سخن می‌گوییم، در حقیقت با یک طرح و برنامة کامل طولانی‌مدت و دارای اهداف متعدد، روبرو هستیم و از روش‌های قدیمی و جدید و متنوع و پلیدی برای رویارویی با مسئله‌ای که آنها پیشاپیش نتایج آن را می‌دانند و منتظر وقوعش هستند، استفاده می‌کنند.

از این رو ما باید از روش‌های نوین جنگ و دشمنی ضدّ امام مهدی(ع)‌ در حال حاضر آگاه باشیم و مؤمنان را نیز از آن آگاه سازیم. همچنین ما باید از آمادگی، امکانات و تجهیزات آنها برای درگیری‌ها و جنگ‌های آینده اطلاع کافی داشته باشیم.

با بررسی اوضاع واحوال کنونی جهان،‌ می‌توانیم برخی از مهم‌ترین عناوین و خطوط استراتژیک دشمنان در جهت مقابله با امام مهدی(ع) را دریابیم. طرق تحقق این استراتژی را می‌توان در موارد ذیل مشاهده کرد:

1. ایجاد تردید در مورد صحت اندیشة مهدویت: دشمنان ضمناً اشاره می‌کنند که عقیده مهدویت یک عقیده خیالی و وهمی است و می‌گویند: کسانی که به این مسئله ایمان دارند،‌ در حقیقت در خواب و رؤیا به سر می‌برند. این روش، انگیزه‌ها و ریشه‌های روانی خاصی نسبت به آینده در خود نهان دارد؛ از جمله میراندن و از بین بردن تمام ابعاد مثبت ایمان به این اندیشه مانند خوش‌بینی، امید، مثبت‌اندیشی و انتظار برای فرا رسیدن آینده‌ای روشن و درخشان،‌ ایجاد یأس و ناامیدی، شکست، بدبختی و بدبینی.

2. ایجاد تردید در وجود امام(ع) و تاریخ ولادت ایشان و ترویج این شایعه که ایشان در آینده متولد خواهند شد: این امر، به منظور آماده کردن زمینه‌های فکری و فرهنگی برای ظهور مدعیان دروغین و ضربه وارد ساختن از طریق آنان به اصل مهدویت صورت می‌گیرد و باعث شده که در حال حاضر شمار مدعیان مهدویت رو به افزایش رود. البّته این چیز جدیدی نیست امّا با تشویق وحمایت قاطع و روشن آنان پیوسته تکرار می‌شود.
یکی از روش‌های جنگ فرهنگی دشمنان،‌ گسترش دادن شبهات مخالفان عقیدة مهدویت است،‌ مانند:

ـ تأکید بر اینکه نام مهدی(ع) در «صحیح» بخاری و «صحیح» مسلم نیامده است.

ـ نادرست و ضعیف شمردن نظریات ابن خلدون به خاطر احادیثی که در مورد امام مهدی(ع) روایت کرده است.

ـ تمرکز بر یک روایت در «سنن» ابن ماجه که می‌گوید: هیچ مهدی‌ای جز عیسی بن مریم نیست.

ـ ترویج این نظریه که مهدی مردی از مردم عادی است؛ یعنی به جای اینکه بگویند مهدی از تبار پیامبر(ص) است می‌گویند، از امّت پیامبر است.

ـ ادعای اینکه مسئله مهدویت،‌ مسئله‌ای قدیمی به تقلید از آیین‌های دیگری است که ادیان گذشته از آن سخن گفته‌اند.

ـ تردید و ابهام افکنی در مورد نام امام(ع) و دامن زدن به این مسئله که او هم نام من و پدر او هم‌نام پدر من است و تأکید بر این نکته که مهدی(ع) در آینده متولد خواهد شد.

هدف از القای این شبهات رواج این انگاره است که اندیشة مهدویت،‌ اندیشه‌ای واهی و غیر واقعی است و هیچ اصالتی ندارد؛ حتی قرآن کریم نیز بر آن صحّه نگذاشته است. علاوه بر این، آنها قصد دارند در مورد صحت احادیث مهدوی(ع) نیز اظهار تردید کنند و در نتیجه می‌خواهند بگویند هیچ نیازی به آماده شدن و انتظار برای ظهور امام مهدی(ع) نیست، حتّی اگر مهدی‌ای باشد و ایمان به او جزء واجبات باشد، مهدی منتظر فردی عادی از میان امت اسلامی است که در آینده متولد خواهد شد. با این شگرد آنها، هرکس می‌تواند خود را به جای او جا بزند، تمام این روش‌های فریبنده و توأم با مکر وحیله ما را با بدترین جنگ روانی و سخت‌ترین جنگ نظامی روبه‌رو می‌کند و این، جنگ افکار، ارزش‌ها و اعتقادات است (البّته همه می‌دانیم که علمای بزرگ و دانشمند به همة این شبهات پاسخ داده و حقیقت را روشن ساخته‌اند) اهمیّت و خطیر بودن این استراتژی دشمنان آن است که آنها می‌خواهند برای رسیدن به اهداف شوم و پلیدشان افکار و عقاید ویرانگر را با هر روشی در ذهن مردم وارد سازند. مهم‌ترین اهداف آنها از این روش‌ها عبارت است از:

1. قطع امید و آرزوهای مردم و از بین بردن حسّ خوش‌بینی‌ها در مورد آینده به دلیل ایمان به اصل مهدویت و از بین بردن جنبه‌های مثبت روحیه انتظار،

2. آماده سازی زمینه‌های فکری و فرهنگی در جوامع اسلامی برای ظهور مدّعیان دروغین مهدویت.

ایجاد نوعی حسّ بیزاری روانی و فکری نسبت به امام(ع) و مهدویت در جوامعی که به این اندیشه اعتقاد دارند. آنها این کار را از طریق پشتیبانی و حمایت از مدعیان مهدویت و پیامبری انجام می‌دهند.

دشمنان اسلام از واقعیت‌های تلخ و بد روانی جوامع اسلامی و کثرت شکست‌های مختلف مردم در آن استفاده کرده، به خوبی از میزان نتیجه این حالات روانی آگاهند و از آن برای تخریب و نادرست جلوه دادن مهدویت استفاده می‌کنند. کینه و دشمنی دشمنان امام مهدی(ع) به جایی رسیده که سعی در بالا بردن شمار مدعیان مهدویت و تقویت این‌گونه اقدامات برای ویران ساختن اسلام از درون آن دارند. آنها اموال و کمک‌های زیادی به این اشخاص و پیروانشان می‌رسانند و اشخاص ضعیف‌الایمان را تشویق به پیوستن به آن جنبش‌های ویرانگر می‌کنند. از جمله نمونه‌های آن، رفتار دولتمردان روسیه با بابیّت و بهائیت در ایران و حمایت انگلستان از قادیانه درهند است. دشمنان اسلام در حال حاضر نیز با قدرت تمام از مدعیان مهدویت و پیامبری حمایت می‌کنند و به همین دلیل است که مشاهده می‌کنیم شمار مدعیّان مهدویت و پیامبری در دوران معاصر در مقایسه با دوره‌های تاریخی قبل، پیوسته درحال افزایش است. این ادّعاها سیری صعودی دارد و روز به روز در حال افزایش است و می‌توان آن را یک پدیده دانست. نکته بسیار مهم اینکه سرانجام بیشتر مدعیّان در سال‌های اخیر به بیمارستان‌های روانی کشیده شده و بسیاری نیز محکوم به حبس شده‌اند. این بدین معناست که دستگاه‌های قضایی مطمئن شده‌اند که این‌گونه اشخاص مشکلات روانی و عقلی ندارند.

سؤال مهمی که مطرح می‌شود این است که چه کسانی پشت پرده هستند و از این‌گونه اشخاص حمایت و پشتیبانی می‌کنند؟ دلایل و اسناد حاکی از آن است که پشتیبان و حامی و تغذیه کننده اصلی این‌گونه جنبش‌های ویرانگر در اسلام، صهیونیزم است که از شرایط بد روانی حاکم در جوامع اسلامی و کثرت شکست‌های مردم در این جوامع به نفع خود بهره‌برداری می‌کند. در اینجا باید رازی را فاش کنیم و آن اینکه اکنون در اسرائیل مرکزی برای حمایت و پشتیبانی از مدعیان مهدویت و پیامبری در جوامع عربی وجود دارد و آنها این‌گونه اشخاص را آموزش‌های خاص می‌دهند، سپس آنها را به کشورهای جهان اسلام می‌فرستند تا از این طریق، پایه‌های ارزش‌های دینی و اخلاقی را سست کرده، باورها و عقاید اصیل را خدشه‌دار کنند. علاوه بر این، اسرائیل شروع به ساختن ساختمان محفل اصلی بهائیان در البهجـ[ در شهر عکا ـ محلّ قبر بهاء ـ نموده و حدود 250 میلیون دلار به آن اختصاص داده است. در تاریخ 22 می 2001 با حضور 4500 نفر از رهبران بهایی از سراسر جهان، باغ‌های نوزده‌گانه آنها افتتاح شد و طیّ آن مراسم، روش‌ها و برنامه‌های راهبردی گسترش دین بهائی مورد بحث و بررسی قرار گرفت.

تردیدی نیست که دشمنان اسلام پشت پردة برخی از ادّعاهای مهدویت حضور جدّی دارند. خطر این اقدام، آن است که گسترش مدّعیان مهدویت در دوران معاصر و پی در پی مواجه شدن آنها با شکست، ممکن است به تدریج باعث بیزاری و فرار مردم از مهدویت و اتخاذ مواضعی ضدّ آن شود. هدف آنها از این کار، دور ساختن مؤمنان از این باور و عقیده اصیل است. شاید این دشمنان تصور می‌کنند که پیروزی و موفقیّت یکی از این مدعیان دروغین، زمینه را برای قانع کردن مسلمانان به اینکه بشارت‌های موجود در احادیث و روایات تحقق یافته است فراهم می‌سازد و در این صورت، اندیشه انتظار ظهور مهدی واقعی، دیگر بیهوده است و این‌گونه آمادگی برای ظهور کم‌رنگ‌تر می‌شود و شوق مؤمنان کم کم از بین می‌رود گویی که اصلاً قبلاً چنان حس و شوقی برای دیدار وجود نداشته است. این‌گونه عقیده مهدویت در دل‌ها و جان‌های مردم می‌میرد و همراه با آن اثر گذاری فرهنگ مهدویت نیز از جوامع اسلامی رخت برمی‌بندد.

3. بهره‌برداری از برخی ابعاد فرهنگ مهدویت برای حمله به مرجعیت دینی شیعی: آنها این کار را از طریق حمایت و پشتیبانی مدعیان بابیّت و ارتباط با امام(ع) انجام می‌دهند.

مرجعیت دینی ملجأ اصلی مذهب شیعه و دژ مستحکم آن است. به همین دلیل دشمنان پیوسته تلاش می‌کنند به این دژ مستحکم و سازش‌ناپذیر که در برابر آنها سر تسلیم فرود نیاورده، ضربه بزنند. دشمنان از مسئله ارتباط و سفارت امام(ع) سوءاستفاده کرده‌اند تا به مرجعیت دینی شیعه ضربه بزنند. دکتر مایکل برانت مؤلف کتاب «توطئه برای جدایی ادیان الهی» درمورد برنامه‌های حساب شدة «سازمان سیا» در آمریکا بر ضدّ شیعیان می‌گوید: «در یکی از جلسات اداره اطلاعات که با حضور مسئولان بلندمرتبه آن و با حضور نمایندة ادارة اطلاعاتی انگلستان ـ به دلیل تجارب طولانی مدت آنها در کشورهای اسلامی ـ برگزار شد، به یک نتیجه رسیدیم و آن اینکه: به هیچ صورتی به طور مستقیم نمی‌توان با مذهب شیعه رویارو شد و با آنها به جنگ پرداخت. شکست دادن شیعیان کاری است بی‌نهایت دشوار، به همین دلیل باید غیر مستقیم و از پشت پرده به جنگ با آنها پرداخت. در این راستا طرح‌ها و برنامه‌های دقیق و کامل زیادی برای طولانی‌مدت در نظر داریم. ما پس از مطالعات بسیار تصمیم به ضربه زدن به مرجعیت دینی و تضعیف عقاید شیعه و فاسد کردن آن گرفتیم. ما متفق‌القول شده‌ایم که باید مفاهیم و اصول آنها را تحریف کنیم، به گونه‌ای که اشخاصی که مذهب شیعه را مورد مطالعه و بررسی قرار می‌دهند شیعیان را عده‌ای نادان و خرافاتی ببینند. آنها با این طرح‌ها و برنامه‌ها امیدوارند که تا سال2010 م. به چنین هدفی در مورد شیعه برسند و شیعه را این‌گونه بنمایانند».

شاید بر هیچ انسان آگاهی پوشیده نباشد که دستان صهیونیسم و مزدوران آنها و مکر و حیله و بازی‌های آنها برای بدجلوه دادن عقیده مهدویت واقعی و تخریب آن تا چه اندازه می‌تواند خطرناک باشد. اهمیت و خطرناک بودن این بخش از استراتژی دشمنان در این موارد نهفته است:

1. به وجود آوردن مدعیان ارتباط و حمایت و پشتیبانی از آنها درحال حاضر.

2. گسترش و ترویج خبر ارتباط آنها با امام(ع) در زمان غیبت کبرا؛ در این حال این اشخاص ادعا می‌کنند از امام(ع) احکام شرعی و مسائل فقهی را که عین حقیقت و درست است و با واقعیتی که خداوند آن را اراده کرده، تطابق دارد، دریافت می‌کنند. با پذیرش این مطلب و ایمان به آن باید از فقها و علما (مرجعیت دینی) اظهار بی‌نیازی کرد. زیرا مراجع تقلید بر اساس ظواهر امور (بر اساس اصول اجتهاد فقهی) رأی صادر می‌کنند و نظر می‌دهند؛ یعنی فتوا دادن بر اساس اصول اجتهادی انجام می‌گیرد و فتواها ممکن است درست یا نادرست باشد، ممکن است با واقعیت مطابقت داشته باشد، ممکن است با آن تطابق نداشته باشد،‌ یعنی این‌گونه فتواها و احکام ظاهری، گمانی نزدیک به واقع است نه عین حقیقت. آنها می‌خواهند بگویند با ظهور نماینده و شخص مرتبط با امام (مدعی سفارت یا نیابت)‌ که مستقیماً با معصوم در ارتباط است، این مرحله به پایان رسیده است، درنتیجه چنین اشخاصی احکام و مسائل واقعی را که مطابق واقعیت جامعه است، مستقیماً از امام می‌گیرند و به مردم انتقال می‌دهند و دیگر نیازی به مراجع تقلید و علما نیست.

در همین راستا، دشمنان از مدعیان ارتباط حمایت کرده و گروه‌ها و جنبش‌های جدیدی مانند «جماعـة السفارة» در بحرین، «یمانی‌ها» در عراق، «احمدیه» پاکستان، «بابیت و بهائیت» در ایران و «قادیانیه» در هند را به وجود آورده‌اند.

آنها با این کار اقدام به تضعیف مرجعیت دینی و کم کم به مردم می‌قبولانند که دیگر نیازی به حضور چنین اشخاصی در جامعه نیست و از ابعاد اجتماعی، مالی و سیاسی به آن حمله می‌کنند و به همین دلیل است که اخیراً اقدام به گسترش و ترویج برخی اندیشه‌ها و دیدگاه‌های ویرانگر مانند «بدعت تقلید، بدعت مرجع اعلی و بزرگ و ...» کرده‌اند، مسئله بسیار دردناک این است که دشمنان این مأموریت را به خود مسلمانان واگذار می‌کنند و آنها به نیابت از دشمنان این کار را انجام می‌دهند.

این‌گونه، برخی در دام آنها می‌افتند و برخی اشخاص متعصب و نادان از میان مسلمانان، این خدمت را به صورت مجانی به دشمنان تقدیم می‌کنند. این‌گونه است که برخی از این اشخاص نادان با دشمنی و کینة زیاد نسبت به مراجع تقلید بزرگ و دیگر علما، بدترین برچسب‌ها را به آنها می‌زنند و حتی گاهی اوقات خون آنها را نیز مباح می‌دانند، زیرا این دانشمندان و علما، مانع سختی برای دعوت و تبلیغات آنها به شمار می‌آیند و اگر علما و مراجع به دعوت آنها پاسخ مثبت دهند، همة مردم به تبع آنها به این‌گونه اشخاص ایمان می‌آورند. اینها درحقیقت همان خوارج دوران هستند.
 
هر یک از این مدّعیان، خود را برتر از تمام مردم می‌دانند و با تمام مراجع عظام دشمنی می‌ورزند، دقیقاً همانند خوارج که حرقوس‌بن زهیر پیشوای آنها بود و او خود را از پیامبر(ص) هم بالاتر می‌دانست.

ما اکنون در برابر یک روش و طرح و برنامة خطرناک از سوی دشمنان هستیم که از طرف تعدادی افراد مرموز که ادعای ارتباط دارند و می‌خواهند مرجعیت دینی شیعه را از میدان به در کنند، مورد اجرا قرار می‌گیرد. نکتة قابل توجه این است که این مدعیان گمراه، مریدان و پیروانی از طبقات مختلف اجتماعی و فرهنگی دارند که از دستورهای آنها فرمانبرداری می‌کنند و نقشه‌ها و طرح‌ها و توطئه‌های آنها را با کمال سادگی و نادانی به اجرا درمی‌آورند.

3. مبارزه با زمینه‌های حمایت کننده و پشتیبان امام(ع) پیش از خروج ایشان؛ دشمنان این کار را از طریق ضعیف کردن پایگاه مردمی امام(ع) با مجموعه‌ای از جنگ‌های نظامی‌، اقتصادی و فکری به اجرا درمی‌آورند.

یهودیان از طریق پژوهش‌ها و مطالعاتشان، همچنین با آگاهی از فلسفه، میراث دینی‌شان به ویژه کتاب سرّی «کابالا» و از طریق پیش‌بینی‌های پیشگویِ یهودیِ فرانسوی ـ نوستراداموس ـ به این نتیجه رسیده‌اند که توسط مهدی(ع)‌ نابود می‌شوند. با توجه به این، همان‌گونه که یهودیان در گذشته از طرق مختلف اعمال نادرست و بد خود را نزد کفار قریش نیک جلوه می‌دادند و از ظهور حکومت و دین محمّدی وحشت داشتند، اکنون نیز پیش‌بینی خروج مهدی موعود(ع)، آن رهبر بزرگ، از مکّه در آینده آنها را به وحشت انداخته و خواب و آرامش را از آنان گرفته است.

یهودیان از مدّت‌ها پیش می‌دانستند که مهدی(ع) در زمان ظهور خود، آنها را از بین می‌برد و روزی به جنگ با آنان خواهد پرداخت و می‌دانند که میدان جنگ هم خاورمیانه خواهد بود. آنها می‌دانند که پرچم‌های سیاه برای یاری مهدی(ع) از ایران خارج می‌شود و عراق مرکز خلافت و کوفه پایتخت ایشان خواهد بود و از آنجا موج آزادسازی قدس و نابودساختن یهودیان آغاز می‌‌شود. آنها اطلاع دارند که ایشان ابتدا در مکه ظهور خواهند کرد و سفیانی سرسخت‌ترین دشمن امام و هم‌پیمان یهودیان و غربی‌ها از منطقة شام خواهد بود و امام از مصر به عنوان یک پایگاه تبلیغاتی و اطلاع‌رسانی استفاده خواهد کرد.

خطرناک‌ترین کاری که یهودیان انجام داده‌اند این است که عقاید و باورهای نادرست، موهوم و مرموزی در فکر و ذهن مسیحیان غرب در مورد نجات‌بخش بشریت و رهبر بزرگ آن، یعنی حضرت مهدی(ع) و نقش ایشان در نابودی تمدن غرب به وجود آورده‌اند.

این خود باعث شده که آنها به نوعی، وحشت و نگرانی از تمام چیزهایی که به مهدی(ع) ربط دارد، داشته باشند. یهودیان مطمئن‌اند کسانی که بار دوم از سوی امام به سوی آنها فرستاده می‌‌شوند (آن‌گونه که در قرآن آمده)، از سرزمین بابل (وسط عراق)‌ خارج می‌شوند و به همین دلیل است که پیوسته تلاش می‌کنند عراق را ویران سازند و بدون دلیل، جنگ ضدّ آن را آغاز کردند و به همین دلیل، یهودیان و غربی‌ها و صهیونست‌ها با توجه به محاسبات سیاسی و استراتژیک، از سال‌ها پیش برنامه‌ریزی کرده‌اند هر قدرت و نیرویی که ممکن است آن رهبر بزرگ در جنگ ضدّ خود از آن استفاده کند، از بین ببرند. آنها جنگی سخت ضدّ عراق و ایران ترتیب دادند تا زمانی که مهدی(ع) ظهور کند،‌ با مردمی روبه رو شود که جنگ‌ها و تحریم‌ها آنها را از پا در آورده و در نتیجه نتوانند به امامشان یاری برسانند. اینجاست که پاسخ این سؤال را در می‌یابیم که: چرا حملات و جنگ‌های پیاپی و سخت کنونی در این منطقه به ویژه با دوستدارن اهل‌بیت(ع) در می‌گیرد؟ چرا میان ایران و عراق جنگ روی داد و هشت سال ادامه یافت و شمار زیادی از پیروان و دوستداران اهل بیت(ع) در آن کشته شدند؟ چرا اندکی پس از پایان جنگ ایران وعراق،‌ این جنگ بار دیگر در این منطقه روی داد؟ (حمله به کویت واشغال عراق).

شگفتا، گویی کسانی هستند که نمی‌خواهند این منطقه لحظه‌ای آرام و خالی از درگیری باشد، و مهم‌تر اینکه آنها می‌خواهند عراق را برای مدّتی بسیار طولانی، به صورت منطقه‌ای پر از آشوب و ناامن و میدان جنگ‌های مختلف درآورند و می‌خواهند توجیه‌هایی برای باقی ماندن نیروهای غربی در آن داشته باشند. اگر ما بدانیم که آنها خود را برای جنگ بزرگ «آرمگدون» آماده می‌کنند. دیگر از این حوادث شگفت‌زده نمی‌شویم. آنها پیش‌بینی می‌کنند آرماگدون یک جنگ هسته‌ای گسترده و همه‌جانبه است که در آن جنگ دوستداران ویاران امام را از بین می‌برند. وما باید بدانیم که در شرایطی زندگی می‌کنیم که صهیونیست‌ها برنامه‌ها و طرح‌های زیادی برای آن دارند و آن طرح‌ها و برنامه‌ها نیز توسط آمریکا و غرب به اجرا درمی‌آید که برخی از علل آن در این موارد خلاصه می‌شود:

1. انتظار آمدن آن رهبر بزرگ(ع) وتلاش برای نابود ساختن ایشان در آغاز ظهورشان، زیرا منابع یهودی پیش‌بینی کرده‌اند که ظهور ایشان نزدیک شده است.

2. تسلط بر گنج‌های فرات که از جنس طلا است و آن با نزدیک شدن زمان ظهور امام(ع)، آن‌گونه که در روایت‌ها آمده است،‌ افزایش می‌یابد.

3. دست گذاشتن بر منابع نفت منطقه، تسلط بر اقتصاد آن و تضعیف سیاسی و نظامی کشورهای منطقه.

جدا از اینها باید تأکید کرد که طرح‌ها و برنامه‌های غربیان (رومی‌ها) در این منطقه، زیر چتر حمایت صهیونیسم، چیزی جز آماده‌سازی زمینه و جوّ مناسب برای خروج سفیانی نیست.

در پایان تأکید می‌کنیم که این مکر و حیلة آنها است امّا مکرو حیله خداوند بر آن چیره است. «و یمکرون و یمکرالله و الله خیر الماکرین». و وعدة خدا حق است که فرمود: «و إنّ جندنا لهم الغالبون».

مجتبی السادة
مترجم: سید شاهپور حسینی

علت رشد اسلام در غرب

قرن هاست که از تقابل مجریان ادیان می گذرد. جنگ هایی ماندگار تا ثابت شود کدام دین حق است. شاید این جنگ ها نوعی تنازع بقا برای ادیان بوده است. و این گونه نبرد ها برای بسیاری از مجریان دینی غرب از نوعی تقدس برخوردار است. تا جاییکه نبردهای صلیبی نه تنها برای بعضی از سردمداران به اصطلاح دیندار، مایه تاسف نیست بلکه بارها از تریبون های جهانی اعلام می گردد که ممکن است دوباره یاد و خاطر جنگ های صلیبی را پاس بداریم.

کشورهای اسلامی خاطرات تلخی از کشورهای استعماری دارند. ولی روح اسلام خواهی و عدم پذیرش ظلم، مسلمانان را به مبارزه ای سخت فرا می خواند تا برای بیرون نمودن آخرین متجاوز از پای ننشینند. تعالیم الهی در این گونه مواقع نه تنها کم نبود بلکه آنقدرغنی و آشکاربود که به مرور زمان باعث تقویت قوای دینی مسلمانان شد.

این روحیه ظلم ستیزی و مقاومت به خصوص در این سالها و دهه های اخیر در کشورهایی مثل ایران ، لبنان و عراق وافغانستان و سایر کشورهای مسلمان دیگر، سبب گردید تا اسلام همواره در صدر اخبار جهان قرار گیرد و مردم روشن روان جهان با دقت بیشتری بدان توجه نمایند.

از آن سو انحطاط اخلاقی تمدن غرب به ویژه در این یکی دو قرن اخیر و نیز ظلم و ستمی که بر مردم مستضعف اعمال گردید عدم کارایی ادیان تحریف شده را که هرازچند گاهی بنا به مقتضیات زمان به نفع زر مداران و زور مداران تفسیر می شد کم کم سبب گردید مردم به سوی دینی گرایش پیدا کنند که باعث رهایی آنان از این همه ظلم و تعدی باشد.

رشد فزاینده ای که اسلام در کشورهای اروپایی و آمریکایی داشته است کسانی را که نوعی منافع خود را در خطر می دیدند به عکس العمل وا داشت. تا جایی که روبرت اسپنسر به نقل از برنارد لویس ( محقق آلمانی ضد اسلام) می گوید:" در پایان این قرن- قرن21- اروپا مسلمان خواهد شد."

اسپنسر در جایی دیگرمی گوید:"هم اکنون خواندن قرآن در برخی کشورها برای دانش آموزان ما فوق دبیرستان الزامیست."

کارشناسان آمار، با مقایسه رشد دو جمعیت "مسلمان" و "مسیحی" در فرانسه، معتقدند که این کشور حداکثر تا 40 سال آینده به کشوری با اکثریت جمعیت مسلمان تبدیل خواهد شد.

تعداد اعضاء هر خانواده در فرانسه 1.8 نفر است؛ اما تعداد متوسط اعضاء هر خانواده مسلمان در این کشور 8.1 نفر می‏باشد. فرانسه زمانی به کثرت کلیساها شهرت داشت؛ اما امروزه تعداد مساجد فرانسه بیشتر از تعداد کلیساها است. هم‏اکنون 30 درصد کودکان و جوانان زیر 20 سال در فرانسه مسلمان هستند و این نرخ در شهرهای بزرگی مانند "پاریس"، "نیس" و "مارسی" 45 درصد کودکان و جوانان زیر 20 سال را شامل می‏شود.

نتیجه اینکه تا سال 2025 از هر 5 فرانسوی یک نفر مسلمان خواهد بود و نرخ رشد جمعیت اگر به همین منوال ادامه یابد به یک کشور اسلامی تبدیل خواهد شد.

این در حالی است که وضعیت بسیاری از کشورهای غربی دیگر نیز شبیه به فرانسه است:
نرخ افزایش جمعیت مسیحی در بریتانیا 1.6درصد، در یونان 1.3 درصد، در آلمان 1.3 درصد، در ایتالیا 1.2 درصد و در اسپانیا 1.1 درصد است. میانگین رشد جمعیت مسیحیان در 31 کشور اتحادیه اروپا 1.38 درصد است؛ در حالی که جمعیت‏شناسان و کارشناسان آمار معتقدند که اگر رشد جمعیت یک کشور در 25 سال متوالی کمتر از 2.5 درصد باشد نجات فرهنگ و تمدن آن کشور امکان‏پذیر نخواهد بود.

برخی سازمان های مسیحی می‏گویند که نوادگانشان فرهنگ آنها را نخواهند دید بلکه آنها در جوامع اسلامی چشم به جهان خواهند گشود. واتیکان نیز رسماً اعلام کرده است که اینک جمعیت مسلمانان در جهان، از جمعیت کاتولیک‏ بیشتر شده و در ظرف 5 الی 6 سال دیگر اسلام بزرگ‏ترین دین جهان خواهد بود.
براساس این آمار و ارقام جمعیت اروپا باید خیلی کم باشد ولی می‏بینیم که جمعیت این قاره رو به افزایش است!

به اعتقاد «فرّخ صدیقی» پژوهشگر پاکستانی مقیم اروپا، علت این پدیده را باید در "مهاجرت مسلمانان به این قاره" دانست. به عنوان نمونه:
جمعیت مسلمانان در انگلیس 30 سال قبل، 82 هزار نفر بوده که هم اکنون این جمعیت 2.500.000 نفر است. در انگلیس بیش از یک هزار باب مسجد وجود دارد که بیشتر این مساجد در کلیساهای خریداری شده از مسیحیان تأسیس شده است.

نیمی از کودکانی که هر سال در هلند به دنیا می آیند، مسلمان می باشند و چنانچه این روند ادامه یابد نیمی از جمعیت هلند را در 15 سال آینده مسلمانان تشکیل خواهند داد.

جمعیت مسلمانان روسیه 23 میلیون نفر است و 40 درصد نیروهای ارتش این کشور را در چند سال آینده مسلمانان تشکیل خواهند داد.

25 درصد جمعیت بلژیک مسلمانان هستند و نیمی از کودکانی که هر سال در این کشور به دنیا می‏آیند مسلمان هستند.

اخیراً دولت آلمان اعلام کرده است که کنترل کاهش جمعیت این کشور اینک دیگر ممکن نیست و ممکن است این کشور تا سال 2050 به یک کشور مسلمان تبدیل شود. دولت آلمان معتقد است که جمعیت 5.2 میلیونی مسلمانان اروپا در 20 سال آینده به دو برابر افزایش خواهد یافت. اتحادیه اروپا هشدار داده است که تا سال 2025 تعداد متولدین سالانه کشورهای اروپا را کودکان مسلمان تشکیل خواهند داد.

کلاوس کینکل؛ وزیر خارجه اسبق آلمان می گوید: «در حالی که اسلام، در سی سال پیش از این، هیجده درصد جمعیت دنیا را داشت؛ اینک به یک چهارم جمعیت دنیا؛ یعنی یک میلیارد و چهارصد میلیون نفر رسیده است.»

روزنامه پر تیراژ «سیدنی مرنینگ هرالد» نیز می نویسد: «اسلام از مرزهای جغرافیایی عبور می کند، مکتب های سیاسی و رژیم های ملّی را پشت سر می گذارد و کشورهای گوناگون، شاهد تحرّک سیاسی و رشد پاینده اسلام خواهند بود.»

جالب این است که در خارج از اروپا نیز وضعیت مشابهی حکمفرما است:
جمعیت مسلمانان آمریکا در سال 1970 ، یکصدهزار نفر بود؛ اما در سال 2008 به 9 میلیون نفر بالغ شده است. رشد جمعیت مسیحیان در آمریکا 1.6درصد است که البته مجموع نرخ رشد مسیحیان به دلیل مهاجرت گسترده اتباع کشورهای آمریکای لاتین به 2.11 درصد می رسد و این نرخ رشد حداقل رشد ضروری برای حفظ یک تمدن به شمار می‏رود.

رشد جمعیت مسیحیان در کانادا 1.6 درصد است و حفظ یک فرهنگ و تمدن رشد جمعیت کشور مربوطه باید 2.11 درصد باشد. اسلام در این کشور بسرعت در حال گسترش است. از سال 2001 تا 2006، یک میلیون و ششصد هزار نفر به جمعیت کانادا اضافه شد که یک میلیون و دویست هزار نفر از آنها از دیگر کشورها مهاجرت کرده و در این کشور اقامت کرده‏اند.

«هنری کیسینجر» در سال 1990 در مقاله‏ای نوشته بود: «در ده سال آینده افزایش چشمگیر جمعیت مسلمانان، بزرگ‏ترین خطر برای آمریکا خواهد بود و آمریکا باید برای جلوگیری از این خطر با "همکاری صادقانه و مخلصانه حکومت‏های کشورهای اسلامی" (!) اقدامات گسترده‏ای به عمل آورد و در همه کشورهای اسلامی استفاده از ابزارها و داروهای کنترل‏کننده جمعیت رواج پیدا کند».

منظور کیسینجر از "همکاری صادقانه و مخلصانه حکومت‏های کشورهای اسلامی" اجرای برنامه‏های کنترل جمعیت بود؛ لذا تعداد زیادی از گویندگان، خطباء، رسانه‏ها و نویسندگان نیز در قبال دریافتی‏هایی، به این موج پیوستند و کوشیدند به مسلمانان بقبولانند که در صورت کنترل جمعیت می‏توانند به لحاظ صنعتی و اقتصادی در سطح کشورهای غربی قرار بگیرند.

برای تقویت این موج «ان. جی. او. های پرورش‏یافته نیز به کار گماشته شدند و به دورترین روستاهای کشورهای اسلامی نیز دسترسی پیدا کردند و پیام غربی‏ها را در قالب خیرخواهی به مسلمانان ابلاغ کردند و هنوز هم بسیاری از کانال‏های تلویزیونی در لابلای برنامه‏های خود به این مهم می‏پردازند.

این جریان (رشد اسلام) آنقدر چشمگیر بوده است که ما هر روز شاهد تقابلات وسیعی در سطح جهان علیه اسلام هستیم. جریان های اسلام ستیزی در کشورهای اروپایی به خصوص در فرانسه از جمله مسایل بغرنج دولت های اروپایی به حساب می آید. حرکات ضد اسلامی که این اواخر در کشورهای اسلامی به خصوص در دانمارک و هلند رخ داد علیرغم برنامه های ضد اسلامی مخالفان اسلام نتیجه ای معکوس داده است. و جالب اینکه بعضی از نو مسلمانان پس از تخریب رسانه ای غرب علیه اسلام مسلمان شده اند!

در این بین صهیونیست ها ابر جای ننشستند و مثل سابق دست به کار شدند و با ترفندها و دسیسه هایی که همواره مختص خودشان است سعی نمودند مسیحیان را مقابل مسلمانان قرار دهند. این حربه به جز در مواردی معدود و محدود راه به جایی نبرد و این توطئه به خصوص در محافل اندیشمندان آگاه مسیحی و حتی یهودی به شکست انجامید.

نگرانی از رشد اسلام آنقدر در بین رسانه های آمریکایی رسوخ نموده است که رسانه های محافظه کار این کشور خطاب به دولتمردان خود می گویند" به زودی مردم آمریکا با صدای اذان از خواب بیدار خواهند شد."
مهاجرت مسلمانان به کشورهای غربی تاثیر زیادی به آگاهی غرب نسبت به اسلام داشته است و این موضوع باعث گردید تا اروپائیان و آمریکائیان از نزدیک با تعالیم آسمانی اسلام بیشتر آشنا شوند و این بدون شک سبب تسریع روند رو به رشد اسلام درغرب بوده است.

البته به زعم بسیاری از اندیشمندان اسلامی و غیراسلامی یکی از اصلی ترین علل گرایش مردم جهان را می توان انقلاب اسلامی ایران نام برد.

در کنار این علت فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و سایر تغییر و تحولات منطقه ای نیز از علل دیگر رشد اسلام می تواند باشد.

آنچه مهم است آن است که بینش مردم غرب علیرغم تبلیغات ضد اسلامی تقویت یافته است و دیگر اینگونه تبلیغات مثل گذشته اثرات سوء خود را ندارد.

غرب پس از مطالعه و کنکاش عمیقی که در طول سالیان متمادی در مورد اسلام نموده است، به خوبی درک نموده که دین مبین اسلام به راستی به دور از هرگونه تعصبات خود ساخته ی بشری همه ی انسان ها را به پاکی و سعادت واقعی و نهایتا پروردگارعالم دعوت می نماید.

میرشمس الدین فلاح هاشمی
منبع: باشگاه اندیشه