درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

حیات فرهنگى در عصر امام مهدى(ع)

 اشاره :
بى ‏تردید عصر امام مهدى(ع) عصر حاکمیت نور دانش و بینش و از درخشان‏ترین و زیباترین اعصار روى کره زمین از آغاز آفرینش جهان و انسان خواهد بود. آنچه در این نوشتار تقدیم خوانندگان عزیز مى‏شود برخى از ابعاد زندگى و شکوفایى و درخشندگى آن عصر است که با تلخیص از نظر گرامى‏تان مى‏گذرد.


در عصر درخشان امام مهدى(ع) حیات فرهنگى به گونه‏اى شکوفا و بارور مى‏گردد و دانش و فرهنگ و معنویت بویژه علوم دینى و احکام و مقررات و معارف انسان‏ساز اسلام در سراسر گیتى بسط و گسترش مى‏یابد و چرخ‏هاى فرهنگ و آگاهى و شناخت با سرعت وصف‏ناپذیرى به حرکت مى‏افتد.

کتابهاى مربوط به شرح حال راویان احادیث که به کتابهاى رجالى مشهورند و نیز شرح حال و بیوگرافى آنان و تقسیم‏بندى روایات به صحیح و ضعیف که بیشتر به حدس و گمان تکیه دارد و در عصر غیبت و به خاطر نرسیدن دست مردم به امام معصوم مورد استفاده قرار مى‏گیرد به پایان مى‏رسد؛ زیرا در عصر ظهور مردم به مقررات و احکام قطعى دست مى‏یابند و از اینها بى‏نیاز مى‏گردند. همچنین بیشتر تفاسیر از اعتبار ساقط مى‏شود و تنها تفاسیر برخاسته از روایات رسیده از پیامبر و اهل بیت باقى مى‏ ماند.

همین‏گونه قرائتهاى مختلف از قرآن شریف که دلیلى براى آن نازل نشده است برداشته مى‏شود چرا که مردم قرآن و قرائت صحیح آن را به گونه‏اى که بر قلب مصفاى محمد(ص) فرود آمده است از امام مهدى(ع) مى‏آموزند و تفسیر و پیام و مفهوم آن را آن‏گونه که خدا اراده فرموده است مى‏شناسند و بر معارف بلند و راز و رمز و شگفتیهاى آن که همچنان ناشناخته و پوشیده است، آگاهى مى‏یابند.

حضرت امام باقر(ع) فرموده‏اند:
توتون الحکمة فى زمانه حتى ان المراة لتقضى فى بیتها، بکتاب اللَّه و سنّة رسوله1
یعنى به مردم عصر حکومت درخشان او، دانش و بینش ارزانى مى‏گردد که زن در کانون خانه خویش براساس کتاب خدا و سنت پیامبرش عادلانه و آگاهانه داورى مى‏کند و نیازى به دیگرى ندارد.
این روایت نشانگر این واقعیت است که مردم در روزگار حاکمیت آن حضرت، براساس آداب و مقررات دینى تربیت شده و احکام شریعت را آموخته و بر پایه‏اى از فرهنگ و تمدن اوج مى‏گیرند که هر بانویى مى‏تواند در درون خانه خویش میان آن دو انسان براساس مقررات کتاب خدا و سیره و روش عادلانه پیام‏آور بزرگ او قضاوت کند.

امیرالمؤمنین على(ع) هم طى گفت‏وگویى با جناب کمیل بن زیاد نخعى مى‏فرمایند:
اى کمیل، هیچ علمى نیست مگر آن که با من آغاز گردد و هیچ سرى نیست مگر آنکه با قائم پایان پذیرد.2
لازم است بدانیم که خود امام مهدى براساس کتاب خدا و سیره و شیوه انسانساز و افتخار آفرین پیامبر تدبیر امور مى‏کند و به اندازه ذره‏اى از آن انحراف نمى‏جوید. او شریعت جدید یا دین دیگرى نمى‏آورد که با اسلام راستین ناسازگار باشد.

همچنین واقعیت که رخ خواهد داد این است که همه مذاهب پدید آمده پس از رحلت پیشواى بزرگ توحید پیامبر گرامى ملغى مى‏شود و از میان مى‏رود چرا که اینها راه و رسمى است که در کتاب خدا و سنت پیامبر جایى ندارد. در کلامى که از عالم اهل سنت به نام ابن العربى بیان گردیده آمده است:
امام مهدى پس از ظهور، دین را همان‏گونه که بود و نازل گردید آشکار مى‏سازد، به طورى که اگر پیامبر گرامى حاضر باشد به همان حکم کند. او مذاهب مختلف را از روى زمین با ارشاد و هدایت خویش برمى‏دارد و جز دین خالص و پاک آسمانى نمى‏ماند.3

آرى در آن شرایط پر افتخار است که اتحاد بزرگ اسلامى تحقق مى‏پذیرد چرا که همه مسلمانان در اصول دین و فروع آن و همه مسایل فقهى و احکام و مقررات شرعى، متحد و یکپارچه مى‏گردند.

دین راستین همان اسلام واقعى خواهد بود و مذهب همان مذهب تشیع که مذهب خاندان وحى و رسالت است و پیامبر گرامى مردم را بدان دعوت نموده است. و همه بشریت بدین سان زیر پرچم پر افتخار لااله‏الااللَّه، محمد رسول‏اللَّه، على ولى‏اللَّه در اوج سعادت و رفاه و نیکبختى زندگى مى‏کنند.

در حدیثى که امام مجتبى از پدرش حضرت على نقل مى‏فرماید چنین آمده است:
مهدى زمین را از برهان و دانش و نور هدایت پر مى‏کند تا آن‏جا که سراسر گیتى به وى ایمان آورد و کافران مسلمان شوند و فاسقان صالح گردند.4
و باز حضرت على(ع) در بیان دیگرى از حضرت مهدى چنین مى‏فرماید:
... لافترک بدعة الا ازالها ولا سنة الاّ اقامها.5
یعنى آن پیشواى الهى تمامى بدعتها را نابود مى‏کند و همه سنتها و شیوه‏هاى پسندیده را زنده و برپا مى‏کند.


تربیت در عصر امام مهدى(ع)

از واقعیت‏ه‏اى تردید ناپذیر این است که انسان در همه ابعاد، قابل تربیت و سازندگى است و هنگامى که برنامه‏هاى تربیتى براساس ارزشهاى والاى اخلاقى و انسانى تنظیم گردد بشریت راه اعتدال و درستى را خواهد گزید. و در راه و روش شایسته و ستوده‏اى گام خواهد نهاد. اما اگر برنامه‏ها و عوامل تربیتى فاسد و ناصالح باشد بدون تردید نتیجه معکوس خواهد داد و انسان به سوى تباهى خواهد رفت.

1. کانون خانه و خانواده که کودک در آن دیده بر جهان مى‏گشاید یک کانون و عامل تربیتى است که در جهت‏دهى به کودک نقش بسیار مهمى دارد.

2. پس از خانه، نقش مدرسه است که کودک با ورود بدانجا مراحل نخستین دانش و فرهنگ را از طریق آموزگاران دریافت مى‏دارد و هر چه مراحل مختلف علمى را طى مى‏کند سطح مطالعه و فرهنگ و آگاهیهاى او بالا مى‏رود تا سرانجام به عالى‏ترین مراحل و مدارج علمى و فکرى مى‏رسد.

3. عامل محیط و جامعه، کودکى که در جامعه‏اى مملو از دروغ و شائبه و بى‏بندبار رشد مى‏کند تربیت ناشایست و نادرست مى‏پذیرد و کودکى که در جامعه دین باور و امانت‏دار و سرشار از حیا و درستکارى تربیت شود فردى شایسته خواهد بود.

4. رسانه‏هاى گروهى و دستگاههاى تبلیغاتى جامعه همچون روزنامه‏ها و مجلات، رادیو و تلویزیون و...
امام مهدى(ع) که در اندیشه اصلاح جامعه جهانى است و مى‏خواهد جامعه‏اى به راستى اسلامى پى‏ریزى نموده و آن را به ارزشهاى والاى انسانى و قرآنى آراسته سازد، در این راه مى‏بایست از وسایل و عوامل تربیتى بهره گیرد و آموزشهاى تربیتى صحیح و سازنده خویش را به وسیله این وسایل و تجهیزات به گوشها برساند. از این رو مدارس و آموزشگاهها را، فرهنگ و تعالیم انسانساز اسلام اداره و رهبرى مى‏کند و راههاى تعلیم و تربیت در همه مراحل از شیوه‏ها و برنامه‏هاى اسلامى بهره‏مند مى‏گردد و وسایل ارتباط جمعى به طور کامل، شایسته و مفید و ثمربخش مى‏شوند و از چهارچوب مقررات و ارزشهاى اسلامى تجاوز نمى‏کنند.6

چنانچه حضرت على(ع) با عباراتى بسیار شنیدنى چنین نوید مى‏دهد که:
مهدى(ع) هواهاى نفسانى را به هدایت باز خواهد آورد آن‏گاه که هدایت را به هواپرستى بفروشند و آرا و نظرها را بر قرآن منطبق سازد چون قرآن را بر مدار آراى خویش باز خوانند.7



پى ‏نوشتها :

1 . غیبت نغمانى، باب 13، ص238.
2 . ابن شعبه حرانى، ابو محمد حسن بن على، تحف‏العقول، ص119.
3 . الفتوحات المکیه، ابن العربى، ج3، ص327، باب 366.
4 . طبرسى، احمدبن على، الاحتجاج، ج2، ص70.
5 . عقدالدّرر، باب 9، ص224، بحارالانوار، ج52، ص339.
6 . امام مهدى از ولادت تا ظهور، آیةاللَّه سید محمد کاظم قزوینى، ص740.
7 . نهج‏البلاغه، خطبه


آخرین دولت

در اندیشه مهدوی مباحث متعدد و متفاوتی مطرح می شود. یکی از مهمترین آنها، مسئله «دولت مهدوی» است که دامنه گسترده ای هم دارد و به همین جهت تعبیرهای مختلفی از این دولت در ادبیات دینی ( به خصوص ادبیات شیعه) شده است که هر کدام از تعبیرها به جنبه ای از جنبه های متعدد حکومت مهدویت اشاره دارد. برخی از تعبیرهایی که در روایات در مورد دولت و حکومت امام مهدی(عج) آمده به شرح زیر است:

1– دولت جهانی، دولت عدالت، دولت کریمه،  دولت صالحان،  دولت حق،  دولت مستضعفان،  دولت امنیت،  دولت رفاه یکی دیگر از تعبیرهایی که از دولت مهدوی شده ولی کمتر توجه قرارگرفته ، تعبیر آخرین دولت است.

در این نوشتار برآنیم که تا در این باره سخن بگوییم. در این بحث سه مسئله مطرح خواهد شد، یکی از این که منشأ این تعبیر چیست؟ دیگری این که معنی آخرین دولت چیست؟ و سوم این که علت آخر بودن دولت مهدوی کدام است؟



1– منشأ تعبیر آخرین دولت

این تعبیر در کلمات نورانی معصومان (ع) وجود دارد. امام باقر (ع) می فرمایند.
دولتنا آخر الدول .
دولت ما آخرین دولت است.
سپس در پایان کلام خویش می فرمایند:
و هو قول الله عز و جل : «والعاقبه للمتقین» [1] [2]
این همان سخن خداوند است که می فرماید: عاقبت از آن پرهیزکاران است. همچنین روایت شده که امام صادق (ع) در بسیاری از اوقات این شعر را زمزمه می کردند که :
لکل اناس دوله یرقبونها
و دولتنا فی آخر الدهر تظهر [3]
هر مردمی را دولتی است که منتظر آن هستند و دولت ما در پایان روزگار آشکار می شود.
در پاره ای از روایات، این حقیقت با عبارت «عاقبت از آن ما خواهد بود» آمده و آیه شریفه «والعاقبه للمتقین» به همین حقیقت تفسیر شده است، این مسئله را در کلام امام باقر (ع) که در آغاز سخن نقل کردیم – به وضوح می بینیم.
امام حسن (ع) نیز این حقیقت را یاد کرده اند و امام علی (ع) آن را تایید نموده اند.

ابن سیرین می گوید:
از تنی چند از بزرگان بصره شنیدم که گفتند: علی بن ابیطالب (ع) پس از جنگ جمل ناخوش گردید و نتوانست در نماز جمعه شرکت کند. لذا به فرزندش حسن (ع) فرمود: تو برو و نماز جمعه را با مردم بخوان.

حسن (ع) به مسجد آمد و بر فراز منبر رفت. او ابتدا حمد و ثنای الهی را به جای آورد، شهادتین گفت، بر رسول خدا درود و صلوات فرستاد و فرمود :
ای مردم! خداوند، نبوت را در میان ما قرار داد و ما را بر خلق خویش برگزید و مقدم داشت و کتاب و وحی خود را بر ما فرو فرستاد. به خدا قسم که هر کس چیزی از حق ما کم گذارد، خداوند در دنیا و آخرت از حق او بکاهد، و هیچ دولتی ضد ما نباشد، مگر این که عاقبت از آن ما باشد.

آنگاه این آیه را خواند که :
«و لتعلمن نباه بعد حین ؛ [4] و قطعاً پس از چندی خبر آن را خواهید دانست. در این کلام، امام حسن (ع) با بیان این جمله که عاقبت از آن ما است، به این حقیقت توجه می دهند که دولت اهل بیت، دولت آینده است. جالب این که امام علی (ع) سخنان فرزندشان را می شنیدند . پس از اتمام مراسم نماز و بازگشت امام حسن (ع) ، امام (ع) به او نگاهی کرد و بی اختیار، اشکهایش بر گونه هایش جاری شد و از فرزندش خواست که نزدیک آید و میان چشمانش را بوسید و این آیه را خواند که :
ذریه بعضها من بعض والله سمیع علیم. [5] [6]
فرزندانی بودند، برخی از نسل برخی دیگر پدید آمده، و خدا شنوا و داناست.
این برخورد امام علی (ع)، حکایت از تأیید سخن امام حسن (ع) دارد. همچنین نقل شده که در خطبه دیگری نیز امام حسن (ع) همین جملات را درباره دولت اهل بیت بیان کردند. [7]
از امام باقر (ع) نیز نقل شده که ایشان دولتهای دیگر را دولت حال نامیده اند و دولت اهل بیت را (دولت آینده )

ابوبکر حضرمی می گوید:
وقتی امام باقر (ع) را نزد هشام در شام بردند، هشام اهل بیت (ع) را به تفرقه افکنی متهم ساخت و بدین وسیله امام را بسیار توبیخ کرد. به دنبال وی حاضران مجلس نیز به نکوهش امام (ع) پرداختند. وقتی آنان خاموش شدند، امام باقر(ع) برخاست و فرمود: ایها الناس، این تذهبون؟ او این یرادبکم ؟ بنا هدی الله اولکم و بنایختم آخرکم. فان یکن لکم ملک معجل فان لنا ملکا موجلا. ای مردم به کجا می روید؟ و شما را به کجا می برند؟ به وسیله ما بود که خداوند پیشینیان شما را هدایت کرد و هدایت آیندگان شما نیز به وسیله ما انجام می شود. اگر شما سلطنت اکنون را دارید، حکومت ما حکومت آینده است. [8]

از آنچه تاکنون نقل کردیم به خوبی روشن می شود که اهل بیت (ع) از دولت حضرت مهدی (ع) به عنوان آخرین دولت یاد کرده اند. اکنون دو سوال مطرح است : نخست ، آخرین دولت بودن به چه معنا است؟ و دوم ، علت آخرین بودن دولت حضرت مهدی (ع) چیست؟ پس با دو پرسش روبرو هستیم، یکی تفسیر آخرین دولت و دیگری تعلیل آخرین بودن.

2- معنای آخرین دولت

در پرسش اول می خواهیم بدانیم منظور از صفت «آخرین» بیان مفهوم زمانی است یا فکری و اندیشه ای در برخی روایات آمده است که دولت اهل بیت (ع) پس از حاکمیت همه اندیشه های بشری تحقق می یابد و لذا این معنا به ذهن می رسد که شاید صفت «آخرین» برای بیان این واقعیت است که دولت امام مهدی (عج) و یا به تعبیر دیگر نظریه ولایت و امامت آخرین و مترقی ترین اندیشه در باب حکومت است. البته امکان دارد که پس از ارائه و اجرای این نظریه، بار دیگر حکومت به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد.

در مراجعه به روایات و با استفاده از آیات قرآن ، می توان فهمید که هر دو مفهوم آن مراد است، یعنی وقتی می گوییم حکومت حضرت مهدی (عج) آخرین دولت است، هم به این معنی است که آخرین و مترقی ترین اندیشه در باب حکومت و زمامداری است و هم به این معنی است که پس از آن دولت دیگری حاکمیت نمی یابد و تا پایان تاریخ ادامه می یابد.

امام باقر (ع) به دنبال این که می فرمایند:
دولت ما آخرین دولت است، چنین ادامه می دهند:
و لم یبق اهل بیت لهم دول الا ملکلوا قبلنا. [9]
هیچ خاندان دارای حکومتی باقی نمی ماند، مگر این که قبل از ما به حکومت می رسند. امام صادق (ع) نیز در همین رابطه می فرمایند:
ما یکون هذا الامر حتی لا یبقی صنف من الناس الا و قد ولوا علی الناس ... ثم یقوم القائم بالحق و العدل. [10]
این امر (حکومت ما اهل بیت) فرا نرسد تا اینکه همه گروهها بر مردم حکومت کرده باشند ... آنگاه قائم (ع) قیام می کند و حق و عدالت را بر پا می دارد.

کلام امام صادق (ع) وضوح بیشتری دارد. آنچه از این دو حدیث بر می آید این است که همه گروهها و صاحب نظرانی که درباره حکومت، ایده و نظریه ای دارند، به حکومت می رسند و پس از همه آنها نظریه امامت، حاکمیت می یابد.

این بدین معنی است که اولاً هر نظریه ایی که به اندیشه بشر برسد، حاکمیت می یابد و ثانیاً روزگاری فرا رسد که فکر بشر، سخنی برای گفتن ندارد ؛ آنگاه نظریه امامت حاکمیت می یابد. بنابراین، آخرین دولت یعنی آخرین نظریه ای که حکومتی بر مبنای آن تشکیل می شود و پس از آن نظریه دیگری وجود نخواهد داشت. این سخن، صفت «آخرین» را تفسیر می کند اما این امکان را نیز نفی نمی کند که شاید پس از این دولت، حکومت دیگری بر مبنای نظریه های قبلی شکل بگیرد. از برخی دیگر از روایات، مفهوم زمانی را نیز می توان فهمید و براین اساس دولت اهل بیت، هم از نظر اندیشه آخرین است و هم از نظر زمانی؛ یعنی نه پس از آن اندیشه جدیدتر و مترقی تر وجود خواهد داشت و نه پس از آن حکومت دیگری شکل خواهد گرفت. امام باقر (ع) پس از آن که در دربار هشام فرمودند «دولت شما دولت حال است و دولت ما دولت آینده» تصریح می کنند که :

و لیس بعد ملکنا ملک ؛ لاف نّا اهل العاقبه ، یقول الله عز و جل : «و العاقبه للمتقین». [11]
و بعد از حکومت ما حکومتی نباشد؛ زیرا ما همان کسانی هستیم که عاقبت از آنان است، خداوند می فرماید: «سرانجام نیک از آن پرهیزکاران است.»

در این حدیث دو نکته قابل توجه وجود دارد، یکی تصریح به این که پس از حکومت اهل بیت، حکومت دیگری وجود نخواهد داشت و دیگری مستند نمودن این ادعا به این شریفه نیز به دست می آید و با تکیه بر آن ، گذشته از حدیث، آیه نیز می تواند آخر بودن زمانی را گواهی دهد. جالب این که این جمله از قرآن کریم،فراز پایانی آیه ای است که در آغاز آن چنین آمده است:
ان الارض لله یورثها من یشاء من عباده.

زمین از آن خداست و به هر کس از بندگانش که بخواهد آن را به میراث می دهد.
همانگونه که می دانید این فراز از آیه ، نیز مربوط به حکومت حضرت مهدی (عج) است و لذا تاییدی است بر این فراز «والعاقبه للمتقین» هم مربوط به حکومت حضرت مهدی (عج) است و با تفسیر معصوم (ع) مفهوم آن این است که پس از دولت مهدوی، دولت دیگری وجود ندارد.

امام باقر (ع) می فرمایند:
وجدنا فی کتاب علی علیه السلام «ان الارض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبه للمتقین» انا و اهل بیتی الذین اورثنا الله الارض و نحن المتقون و الارض کلها لنا.
در کتاب علی ، که بر او درود باد، [در ذیل آیه] «زمین از آن خداست و به هر کس از بندگانش که بخواهد آن را به میراث می دهد. و سرانجام نیک از پرهیزگاران است » چنین یافتیم که :
«من و اهل بیتم همان کسانی هستیم که خداوند زمین را به ما ارث می دهد و مائیم پرهیزکاران و زمین تماماً از آن ما است.» [12]

در حدیث دیگری از امام باقر (ع) که پیش از این فرازی از آن نقل کردیم ، باز استشهاد به آیه شریقه «والعاقبه للمتقین» وجود دارد:
دولتنا آخر الدول ، و لم یبق اهل بیت لهم دوله الا ملکوا قبلنا ... و هو قول الله عز و جل : و العاقبه للمتقین؛
دولت ما آخرین دولت است، و هیچ خاندان صاحب دولتی نیست مگر این که پیش از ما به حکومت می رسد [ و پس از آن ما به حکومت می رسیم] ... و این همان سخن خداوند است که می فرماید: «سرانجام نیک از آن پرهیزکاران است»
پیش از این گفتیم که فراز نخست حدیث اشاره دارد که هر صاحب ایده و نظریه ای ، قبیل از دولت اهل بیت (ع) به حکومت می رسد و سپس ایده امامت به حکومت می رسد.
حال اگر این را اضافه کنیم که مراد از عاقبت، مفهوم زمانی است ، نتیجه می گیریم که دولت اهل بیت (ع) و یا به بیان دیگر دولت امام مهدی (عج) هم از نظر اندیشه ای و هم از نظر زمانی آخرین دولت است. حال باید به این پرسش پرداخت که چرا این دولت ، آخرین دولت است؟



3– چرا پس آخرین دولت

در برخی از روایاتی که در آنها مسئله آخرین دولت بودن حکومت امام مهدی (عج) مطرح شده ، علت آن نیز تبیین شده است. مثلاً امام باقر (ع) پس از آن که می فرمایند دولت ما آخرین دولت است و پیش از آن ، همه صاحبان قدرت و اندیشه به حکومت می رسند، در بیان علت آن می فرمایند:
... لئلا یقولوا اذا راواسیرتنا: اذا ملکنا سرنا مثل سیره هولاء !
... تا وقتی شیوه حکومت ما را دیدند، نگویند: اگر ماهم به حکومت می رسیدیم، به شیوه اینان رفتار می کردیم. [13]

همچنین امام صادق (ع) پس از آن که می فرمایند پیش از برقراری دولت و ما همه گروهها به حکومت می رسند، علت این تقدم و تاخر را چنین بیان می دارند:
حتی لا یقول قائل «انالو ولینا لعدلنا» ثم یقوم القائم بالحق و العدل.
تا کسی نگوید: اگر ما هم به حکومت می ر سیدیم به عدالت رفتار می کردیم پس از آن برپا کننده حق و عدل قیام می کند. [14]

از مجموع این دو حدیث چنین نیز بر می آید که علت تاخر دولت امامت، اتمام حجت تاریخی و عملی است. باید بشر به تجربه دریابد که راه عدالت جز از طریق اهل بیت نمی گذرد و برقراری عدالت جز به دست مردان عدالت پیشه و امامان معصوم ممکن نیست.

تبیین این حقیقت در گرو توجه به این سه امر است:
نخست، عدالت مهمترین نیاز بشریت است و امور دیگر فرعی و غیر اصولی است. ف سامان جامعه بشری به برقراری عدل و داد است و بدون آن نظام زندگی اجتماعی از هم می پاشد.

دوم ، اجرای عدالت نیاز به مردان عادل دارد. هر دستی توان عدالت گستری ندارد. عدالت گستری نیاز به مردانی دارد که معصوم و از هرگونه هوس به دور باشند. مردان آلوده هوس، به هوس رفتار می کنند نه به عدالت، آنکه به هوس رفتار می کند و پیرو هوای نفس خویش است، توان اجرای عدالت را ندارد، به همین جهت در اندیشه شیعی، یکی از شرایط امامت ، عصمت است.

سوم، عدالت گستری نیاز به عدالت پذیری دارد. بدون عدالت پذیری ، اجرای عدالت ممکن نیست. اگر امام عدالت گستر وجود داشته باشد ولی امت عدالت پذیر وجود نداشته باشد، عملیات عدالت گستری با شکست مواجه می شود. [15]

باتوجه به این سه امر، یک بار مسئله را مرور می کنیم: چون عدالت مهمترین نیاز بشریت است، خداوند هیچ گاه زمین را بدون امام عدالت گستر نگذاشته است. ولی از آنجا که حاکمیت عدالت، گذشته از وجود امام عدالت گستر، به عدالت پذیری ملت نیز نیاز دارد. سوال این است که اگر پذیرش عدالت و تحمل عدالت وجود نداشته باشد چه باید کرد؟ اولین اقدام احتجاج قولی است . در این مرحله باید به روشنگری پرداخت و موقعیت پیش آمده را توضیح داد و عاقبت راه برگزیده شده را روشن ساخت تا حجت وجود داشته باشد.

اگر این اقدام نتیجه ای نبخشد و مردم عدالت پذیر نشوند، نوبت به گام دوم می رسد که «حجت عملی» است. در این گام باید مردم آنچه را به آنها گفته شده است ولی نپذیرفته اند، در عمل مشاهده کنند، بن بستها را ببینند و به تجربه دریابند که هیچ راهی برای تحقق عدالت، جز راه امامت وجود ندارد.به بیان دیگر اگر بشر راه خود را از راه امامت وجود ندارد. به بیان دیگر اگر بشر راه خود را از راه امامت جدا ساخت و به هشدارها و اندرزهای امامان گوش نداد، به خود واگذار می شود تا آنچه را درست می پندارد، عمل کند و بپذیرد و در این راه دریابد که هیچ کدام کلید عدالت نیست. اگر بشر به تجربه درنیابد که هیچ راهی به عدالت ختم نمی شود و هیچ حاکمی توان اجرای عدالت را ندارد، مدعیانی پیدا خواهد شد که بگویند راه و روش و هدف ما همین است و بدین سان مردم را گمراه سازند. اما اگر هر کس و هر صاحب عقیده ای و هر گروهی آنچه را دارد بیان کند و به اجرا درآورد و عملاً ثابت شود که توان اجرای عدالت را ندارد، آنگاه وقتی دولت امامت شکل می گیرد، هیچ کس نمی گوید اگر ما هم می بودیم چنین می کردیم، و چنین ادعایی از هیچ کس پذیرفته نمی شود و خریداری نخواهد داشت.

برای عینی شدن بحث می توان نگاهی به انواع حکومتهای بشری و انواع ایده های بشری انداخت. روزگاری دوره حکومتهای سلطنتی مطلقه بود. سپس حکومتهای سلطنتی مشروطه مطرح شد. بعد از آن جمهوریت و دموکراسی مطرح شد. گاهی حکومتهای دینی نیز تجربه شده اند؛ مثل حاکمیت مسیحیت و کلیسا در قرون وسطی و افراطیون یهودی ( صهیونیستها) در اسراییل. همچنین انواع ایده ها و نظریه های بشری ارائه شده اند مثل لیبرالیسم و کمونیسم. البته بررسی دقیق این بحث با زاویه نگاه مطرح شده، خود تحقیق مستقلی را می طلبد ولی آنچه مهم است این که هیچ یک از نظامها و ایده های بشری توان اداره عادلانه جوامع بشری و پاسخ قانع کننده به پرسشهای بشر را ندارند.

این واقعیت تلخ، پیش از این در کلمات معصومین اعلام شده بود اما بشر به این هشدارها و اندرزها اهمیت نداد و با خیره سری، راه پرمخاطره آزمون و خطا را انتخاب کرد و هزینه های سنگین بسیاری را پرداخت و هنوز هم می پردازد و خواهد پرداخت. همه ایده ها حاکمیت یافتند و در عمل به بشر ثابت شد که هیچ کدام توان اجرای عدالت را ندارند. در نهایت پس از شکست همه ایده های ممکن، بشر با سرخوردگی و سرافکندگی درخواهد یافت که سعادت دنیا و آخرت او ، در اندیشه های آسمانی و نظام الهی است. این مفهوم همان سخن امام باقر و امام صادق (ع) است که فرمودند باید در عمل ثابت شود که هیچ کس توان اجرای عدالت را ندارد تا پس از آن عدالت گستر واقعی ظهور کند و زمین را پر از عدل و داد نماید، پس از آنکه از ظلم و ستم پر شده است. و البته این تاسف و درد جانکاه بر سینه بشر خواهد ماند که می شد این آزمون و خطا انجام نشود و بسیار زودتر از این بشر به عدالت دست یابد. چه می شود کرد که خود کرده را تدبیر نیست. [16]

شایان ذکر است که سخن بالا هرگز به معنای کنار گذاشتن هرگونه تلاش و کوشش برای برقراری عدالت در عصر غیبت نیست؛ که این خود اندیشه ای انحرافی و در تعارض با خواسته ائمه اهل بیت (ع) است، بلکه به این معناست که هیچ دولتی، اگر چه دولتی دینی، نمی تواند و نباید ادعا کند که توان برقراری عدالت کامل را به طور مستقل و منهای حاکمیت امام عصر (ع) دارد. بنابراین – چنانکه از سیره قولی و عملی امام راحل (ره) نیز برمی آید – مسلمانان باید در عصر غیبت هم خود عدالت گستری پیشه کنند و هم امیدوار به تحقق کامل عدالت به دست توانای امام مهدی (ع) باشند.



پی نوشت:

1 - سوره اعراف (7) آیه 128
2- الغیبه ؛ طوسی ص 472 ، ح 493 روضه الواعظین. ص 291
3 - الامالی ،صدوق ص 396 ح 3 روضه الواعظین، ص 234 ، 293
4- سوره ص (38) آیه 88
5- سوره ال عمران (3) آیه 34
6 - الامالی، طوسی ، ص 82 خ 121 و ص 104، ح 159، بشارالمصطفی، ص 263 ؛ مناقب ابن شهر آشوب ، ج 4 ص 11
7 - مروج الذهب، ج 3 ص 9، نثر الدر، ج 1، ص 328
8- الکافی ، ج 1 ص 471، ح 5
9 - الغیبه، طوسی ، ص 472 ، ح 293 نثر الدر، ج 1 ، ص 328.
10 - الغیبه ، طوسی ، ص 472 ، ح 493 روضه الواعظین، ص 291.
11 - الکافی ، ج 1 ، ص 471 ح 5
12 - سوره اعراف (7) آیه 128
13 - الکافی ، ج 1 ص 407 ج 1
14 - الغیبه ، طوسی ص 472 ، ح 493
15 - الغیبه ، نعمانی، ص 274 ح 53
16 - ر.ک : ماهنامه موعود، ش 35 ص 30

تاریخ‌ پس‌ از ظهور-2

شهید سیدمحمد صدر
مترجم‌: حسن‌ سجادی‌پور



اشاره‌ :
در قسمت‌ پیشین‌، نویسنده‌ سه‌ نکته‌ را به‌ عنوان‌ مقدمة‌ بحث‌ از تاریخ‌ پس‌ از ظهور مطرح‌ و به‌ بررسی‌ آنها پرداخت‌: اهمیت‌ موضوع‌؛ روش‌ استدلال‌ و مشکلات‌ موجود در این‌ بحث‌. پنج‌ مورد از این‌ مشکلات‌؛ یعنی‌ نمادین‌ و رمزی‌ بودن‌ روایات‌ نقل‌ شده‌ دربارة‌ حوادث‌ آینده‌؛ کلی‌گویی‌ عمدی‌ در روایات‌ و سکوت‌ در مورد برخی‌ از حوادث‌ پس‌ از ظهور؛ وجود رخنه‌ و فضاهای‌ خالی‌ در روایات‌ و عدم‌ رعایت‌ زنجیرة‌ حوادث‌؛ غلبه‌ رویکرد قومی‌ و مذهبی‌ و نقص‌ شخص‌ پژوهشگر در آن‌ قسمت‌ بررسی‌ شد و اینک‌ ادامه‌ بحث‌ را پی‌ می‌گیریم‌.



مشکل‌ ششم‌: هنگام‌ نقد و بررسی‌ روایاتی‌ که‌ حوادث‌ پس‌ از ظهور را شرح‌ می‌دهد، گاه‌ به‌ ذهن‌ خطور می‌کند که‌ حوادث‌ پس‌ از ظهور، بر اساس‌ معجزه‌ استوار می‌گردد؛ در حالی‌ که‌ وقوع‌ معجزه‌ در این‌ مورد دور از حقیقت‌ است‌ و تصدیق‌ آن‌ مشکل‌ می‌باشد. از اینرو فهم‌ و درک‌ همه‌ جانبة‌ این‌ احادیث‌ مشکل‌ می‌شود.

البته‌ این‌ مشکل‌ را نمی‌توان‌ در فهرست‌ حقیقی‌ مبحث‌ تاریخ‌ پس‌ از ظهور، جای‌ داد؛ زیرا مشکلات‌ پیشین‌، حقیقتاً موجب‌ نقص‌ و کاستی‌ بحث‌ هستند و پژوهشگر را ناچار می‌سازند که‌ واقعیت‌ را بپذیرد اما این‌ مشکل‌ (مشکل‌ ششم‌) چنین‌ نیست‌ و در واقع‌ تنها نقطة‌ ضعف‌، آنهم‌ در نزد اندیشمندانی‌ است‌ که‌ معجزه‌ را معتبر نمی‌دانند؛ زیرا در شمار مهمی‌ از آن‌ روایات‌، به‌ طور کلی‌ هیچ‌ اشاره‌ای‌ به‌ هیچ‌ معجزه‌ای‌ نشده‌ است‌. و تنها اقدامات‌ امام‌(ع‌) و دستاوردها و تعداد یاران‌ او و... را روایت‌ کرده‌اند و اساساً در آنها از معجزه‌ خبری‌ نیست‌.

امّا در میان‌ آن‌ روایات‌، شایسته‌ است‌ روایتهایی‌ را که‌ بر معجزه‌ دلالت‌ دارند یک‌ به‌ یک‌ مورد بحث‌ و بررسی‌ دقیق‌ قرار داد؛ در نتیجه‌ هر کدام‌ از آنها که‌ مطابق‌ قانون‌ معجزه‌ بود، 1 پذیرفته‌ و هر کدام‌ که‌ از حدود «قانون‌ معجزه‌» بیرون‌ بود رد شود و از صلاحیت‌ اثبات‌ تاریخی‌، ساقط‌ گردد.

بنابر این‌، مشکل‌ ششم‌، از اهمیت‌ قابل‌ توجهی‌ برخوردار نیست‌ و تنها پنج‌ مشکل‌ نخست‌ مهم‌ است‌ که‌ البته‌ باید تا حد امکان‌ برای‌ رفع‌ آنها و جلوگیری‌ از تأثیرات‌ منفی‌شان‌، به‌ جست‌وجو و ارائه‌ راه‌ حل‌ پرداخت‌.


د) راههای‌ خروج‌ از این‌ مشکلات‌
هم‌چنان‌ که‌ پیش‌ از این‌ نیز اشاره‌ کردیم‌ پاسخ‌ قاطع‌ به‌ این‌ مشکلات‌ به‌ صورت‌ کلی‌ و جزیی‌، توسط‌ محقق‌ و پژوهشگری‌ که‌ معاصر با دوران‌ ظهور یا پس‌ از آن‌ دوران‌ نیست‌، امکان‌ ندارد.

به‌ همین‌ دلیل‌ بهتر است‌ به‌ نقص‌ این‌ بحث‌ از احاطه‌ به‌ ژرفای‌ حقیقی‌ روز موعود و جزئیات‌ حوادث‌ آن‌، اعتراف‌ کنیم‌، در نتیجه‌ نهایت‌ تلاش‌ ما این‌ خواهد بود که‌ اندیشه‌های‌ کلّی‌ و اقدامات‌ اساسی‌ موجود در آن‌ زمان‌ را از طریق‌ روایاتی‌ که‌ به‌ ما رسیده‌ و اصولی‌ که‌ آنها را می‌شناسیم‌، ترسیم‌ نماییم‌.

بهترین‌ شکل‌ برون‌ رفت‌ از این‌ مشکلات‌، اتخاذ دو روش‌ مترتّب‌ بر یکدیگر است‌:
روش‌ اول‌: رفع‌ و حل‌ این‌ مشکلات‌ از طریق‌ اصول‌ کلی‌ برگرفته‌ از قرآن‌ و سنّت‌. برای‌ این‌ کار، تمامی‌ روایاتی‌ را که‌ در منابع‌ این‌ تاریخ‌ (تاریخ‌ پس‌ از ظهور) وجود دارد بر فهم‌ متعارف‌ از اسلام‌ و دیدگاه‌ آن‌ درباره‌ مسائل‌ کلی‌ و جزیی‌، عرضه‌ می‌کنیم‌. مراد از فهم‌ متعارف‌ از اسلام‌، همان‌ فهم‌ برآمده‌ از قرآن‌ و سنّت‌ است‌ که‌ یا دلیلی‌ از آیات‌ و روایات‌ و یا استدلالی‌ عقلی‌ و برهانی‌ دارد.

به‌ مدد اصول‌ زیر، می‌توانیم‌ به‌ نتیجه‌های‌ اساسی‌ و قطعی‌ برای‌ رفع‌ و حّل‌ این‌ مشکلات‌ برسیم‌:
1. تلاش‌ برای‌ درک‌ عبارات‌ رمزی‌ موجود در روایات‌، به‌ طوری‌ که‌ با فهم‌ درست‌ از اسلام‌ هماهنگ‌ باشد. به‌ این‌ شرط‌ که‌ فهم‌ ظواهر این‌ روایات‌، اساساً امکان‌ نداشته‌ باشد وگرنه‌ این‌ کار (برداشتهای‌ رمزگونه‌)، همچنانکه‌ در بحثهای‌ اسلامی‌ ثابت‌ شده‌ است‌ مبنایی‌ می‌شود برای‌ باورهای‌ نادرست‌ و انحرافی‌ از اسلام‌.

هنگامی‌ که‌ امر دائر باشد بین‌ وانهادن‌ این‌ روایات‌ و یا تأویل‌ آنها، تأویل‌ آنها به‌ معنای‌ صحیح‌، بهتر است‌. و چرا چنین‌ نباشد در حالی‌ که‌ می‌دانیم‌ استفاده‌ از تعبیرات‌ رمزی‌ و تأویلی‌ در زبان‌ مبارک‌ پیامبر و ائمه‌(ع‌) مرسوم‌ و متعارف‌ بوده‌ است‌، به‌ویژه‌ آنجا که‌ سخنان‌ آن‌ گرامیان‌ از میزان‌ درک‌ شنوندگان‌، بالاتر بوده‌ است‌. هم‌چنان‌که‌ در مورد روایات‌ حوادث‌ پس‌ از ظهور، وضع‌، این‌چنین‌ است‌.

2. سعی‌ و کوشش‌ برای‌ پرکردن‌ فضاهای‌ خالی‌ و رخنه‌های‌ موجود در این‌ تاریخ‌ بر اساس‌ آنچه‌ که‌ می‌دانیم‌ امام‌ مهدی‌(ع‌) به‌ طور طبیعی‌ پس‌ از ظهورش‌ براساس‌ اصول‌ کلی‌ اسلامی‌ عمل‌ خواهد نمود، گرچه‌ روایات‌ هم‌ ـ در نتیجه‌ شرایط‌ خاص‌ ـ به‌ آن‌ تصریح‌ نکرده‌ باشند.

امّا باز شکافهای‌ وسیعی‌ باقی‌ می‌ماند که‌ می‌توانیم‌ همه‌ یا بخشی‌ از آنها را از طریق‌ روش‌ دومی‌ که‌ به‌ زودی‌ می‌آوریم‌ پر کنیم‌ که‌ بدون‌ به‌ کارگیری‌ این‌ روش‌، ترمیم‌ آن‌ فضاهای‌ خالی‌، ممکن‌ نخواهد بود. همان‌طور که‌ پس‌ از این‌ خواهیم‌ دید با استفاده‌ از این‌ دو روش‌، قادر خواهیم‌ بود بخش‌ مهمی‌ از آن‌ شکافها را پوشش‌ دهیم‌.

3. رّد هر خبری‌ که‌ مخالف‌ نصوص‌ و اصول‌ کلی‌ اسلامی‌ باشد و ملاک‌ قراردادن‌ آن‌ نصوص‌ و اصول‌ در رّد یا پذیرش‌ اخبار (البته‌ تا وقتی‌ که‌ آن‌ اخبار، مستفیض‌ یا متواتر نباشند.)

4. دست‌یابی‌ به‌ برخی‌ امور که‌ روایات‌ دربارة‌ آنها ساکتند و به‌ رویکردهای‌ کلی‌ دولت‌ جهانی‌ امام‌(ع‌) مربوط‌ می‌شوند. به‌ این‌ امور می‌توان‌ پس‌ از رفع‌ مشکل‌ پنجم‌ تا حد امکان‌ دست‌ یافت‌.

5. تلاش‌ در پرتو اصول‌ کلّی‌، برای‌ فهم‌ ارتباط‌ بین‌ حوادثی‌ که‌ ربط‌ آنها با یکدیگر در نقل‌های‌ که‌ به‌ ما رسیده‌ واضح‌ و روشن‌ نیست‌ یا کوشش‌ برای‌ مرتّب‌ کردن‌ ترتیب‌ زمانی‌ آن‌ حوادث‌، اگر آن‌ ترتیب‌ در اخبار لحاظ‌ نشده‌ باشد.

روش‌ دوم‌: به‌ هنگام‌ فقدان‌ اصول‌ کلی‌، تنها راه‌ رسیدن‌ به‌ نتیجه‌، ارائه‌ طرحهای‌ احتمالی‌ است‌؛ به‌ این‌ صورت‌ که‌ دو یا سه‌ احتمال‌ قوی‌تر در مورد مشکلی‌ که‌ وجود دارد ارایه‌ گردد. در این‌ حالت‌، ما باور قطعی‌ به‌ هیچ‌کدام‌ از آن‌ احتمالات‌ نداریم‌ گرچه‌ در اغلب‌ موارد می‌توانیم‌ با گردآوری‌ قراین‌، یکی‌ از آنها را ترجیح‌ داده‌ و برگزینیم‌.

در صورتی‌ که‌ با کمک‌ اصول‌ کلی‌ نتوانیم‌ به‌ نتیجه‌ برسیم‌ با این‌ روش‌ خواهیم‌ توانست‌ به‌ تعدادی‌ از نتیجه‌های‌ گذشته‌ برسیم‌. هم‌چنین‌ می‌توانیم‌ تمام‌ مطالب‌ را پوشش‌ داده‌ و بقیه‌ مشکلات‌ را حل‌ کنیم‌؛ زیرا دیگر مشکلی‌ باقی‌ نمی‌ماند تا بعضی‌ از احتمالاتش‌ بر دیگر احتمالات‌، رجحان‌ نداشته‌ باشد.

آری‌، تنها دو مطلب‌ باقی‌ می‌ماند که‌ تأمل‌ بیشتری‌ می‌طلبد:
1. نگاه‌ مذهبی‌ که‌ در اخبار امامیه‌ بر آن‌ تأکید شده‌ است‌، اگرچه‌ در عصر صدور این‌ اخبار، توجیه‌ داشته‌ امّا این‌ توجیهات‌، ارزش‌ اجتماعی‌ خویش‌ را در عصر حاضر از دست‌ داده‌ است‌؛ زیرا حکومت‌ امام‌ مهدی‌(ع‌) جهانی‌ است‌ و همه‌ انسانها را دربرمی‌گیرد.

اگر مقصود ما آن‌ باشد که‌ به‌ شیوه‌ای‌ جامع‌ و کامل‌ به‌ مبحث‌ تاریخ‌ پس‌ از ظهور بپردازیم‌، روا نیست‌ که‌ صرفاً براین‌ مطلب‌ تأکید ورزیم‌ و دیگر جنبه‌های‌ آن‌ را رها سازیم‌.

نکته‌ مهم‌: پس‌ از قبول‌ این‌ دسته‌ از خبرها که‌ براساس‌ فهم‌ امامیه‌ از مهدویت‌، شایستگی‌ اثبات‌ تاریخی‌ را دارند ما می‌توانیم‌ با دو روش‌ بر این‌ رویکرد مذهبی‌ و قوی‌ سرپوش‌ بنهیم‌:

روش‌ اول‌: هرگاه‌ تلاش‌ کنیم‌ تا فضاهای‌ خالی‌ موجود در روایات‌ را پر کرده‌ و ترمیم‌ نماییم‌ و بر ارتباط‌ امام‌ مهدی‌(ع‌) با مردم‌ و دولتهای‌ غیرمسلمان‌ جهت‌ آماده‌سازی‌ آنها برای‌ پیوستن‌ به‌ دولت‌ جهانی‌، استدلال‌ بیاوریم‌، آنگاه‌ خواهیم‌ توانست‌ رویکردهای‌ کلی‌ و آثار بسیار ارزشمندی‌ را که‌ بر این‌ موضوع‌ بار می‌شود، درک‌ نماییم‌ و نهایتاً دلالتی‌ واقعی‌ از این‌گونه‌ اخبار به‌ دست‌ دهیم‌. بی‌تردید امت‌ اسلامی‌، رهبری‌ کاروان‌ بشریت‌ را در مسیر عدالت‌ کامل‌ به‌ دست‌ خواهد آورد. با تلاش‌ این‌ امت‌، امام‌ مهدی‌(ع‌) جهان‌ را فتح‌ خواهد نمود و دعوت‌ مقدس‌اش‌ را در سراسر آن‌ منتشر خواهد ساخت‌. به‌ این‌ منظور، امت‌ اسلامی‌ باید همه‌ ظرفیتهای‌ خود را متناسب‌ با این‌ مسئولیت‌ عظیم‌، افزایش‌ دهد در غیر این‌ صورت‌ تلاشهایش‌ در سطح‌ جهانی‌ بی‌ثمر خواهد ماند و در نهایت‌ برنامه‌ کلی‌ الهی‌، مخدوش‌ خواهد شد. از این‌ روست‌ که‌ در برنامه‌ کلی‌ الهی‌ بر تربیت‌ این‌ امت‌ ـ چه‌ در عصر غیبت‌ و چه‌ در عصر ظهور ـ بسیار تأکید شده‌ است‌.

ثمرة‌ این‌ تربیت‌ در عصر غیبت‌، بر آمدن‌ گروهی‌ از مؤمنان‌ است‌ که‌ در رکاب‌ امام‌ مهدی‌(ع‌) جهان‌ را فتح‌ خواهد نمود. این‌ در حالی‌ است‌ که‌ عموم‌ بشریت‌ گرفتار کژی‌ و سرکشی‌ و ستم‌ و بیدادند حتی‌ امت‌ اسلامی‌ نیز از این‌ انحرافات‌ برکنار نیستند. در هر حال‌ امکان‌ ندارد چنین‌ امتی‌ که‌ اکثریت‌ افرادش‌ به‌ کژی‌ ره‌ می‌پویند بتوانند بر کرسی‌ رهبری‌ جهان‌ تکیه‌ زنند. البته‌ باید برای‌ ارتقای‌ مرتبة‌ اخلاص‌ آن‌ افراد از درجات‌ پایین‌ به‌ رتبه‌های‌ بالا اقدام‌ شود تا آنکه‌ امت‌ اسلامی‌ به‌ سرعت‌ در سطح‌ رهبری‌ جهان‌ قرار گیرد.

این‌ موضوع‌ نیازمند اقدامات‌ گستردة‌ نظامی‌ و فکری‌ ـ فرهنگی‌ است‌ اما لازم‌ است‌ بدانیم‌ که‌ امام‌ مهدی‌(ع‌) با مسلمانانی‌ وارد چالش‌ خواهند شد که‌ منحرف‌ باشند حتی‌ اگر هم‌ از لحاظ‌ فکری‌ ـ و نه‌ عملی‌ ـ بر مذهب‌ امام‌(ع‌) باشند.
روش‌ دوم‌؛ بیان‌ نکردن‌ هرآنچه‌ که‌ موجب‌ تحریک‌ عواطف‌ مذهبی‌ و شعله‌ور شدن‌ آتش‌ کینه‌ بین‌ پیروان‌ مذاهب‌ اسلامی‌ می‌گردد، هرچند که‌ با این‌ سکوت‌، رخنه‌ای‌ در این‌ تاریخ‌ ایجاد شود.

البته‌ تعداد این‌ روایات‌ افراطی‌ و فرقه‌گرایانه‌ زیاد نیست‌ و آنها نیز اسناد درستی‌ ندارند، پس‌ نباید بی‌توجهی‌ به‌ آنها، موجب‌ تأسف‌ گردد.

2. اگر گفتیم‌ که‌ یک‌ پژوهنده‌ نمی‌تواند ژرفای‌ حقیقی‌ روز موعود و رهبری‌ امام‌(ع‌) در آن‌ روز را درک‌ نماید، حقیقتی‌ است‌ که‌ گریزی‌ از آن‌ نیست‌ و از این‌ روست‌ که‌ راه‌ بر روی‌ شناخت‌ جزئیات‌ برنامه‌ و قانون‌گذاریهایی‌ که‌ امام‌(ع‌) اعلام‌ خواهد کرد و نیز عمق‌ واقعی‌ فرهنگ‌ فرد مسلمان‌ و جامعه‌ اسلامی‌ در آن‌ زمان‌، بسته‌ است‌.

جز آن‌که‌ تنها به‌ شیوه‌ اجمال‌ و به‌ شکل‌ قضایای‌ کلّی‌ می‌توان‌ از آن‌ روز بزرگ‌ سخن‌ گفت‌. با آگاهی‌ از این‌ جهات‌ پنجگانه‌، به‌ روشنی‌ می‌توانیم‌ سستی‌ اشکالی‌ را که‌ در ابتدای‌ این‌ مقدمه‌ طرح‌ شد، مبنی‌ براین‌ که‌ «طرح‌ این‌ بحث‌، بحثی‌ بیهوده‌ و تیر در تاریکی‌ افکندن‌ است‌ و معلوم‌ نیست‌ که‌ آیا این‌ پیشگوییها در آینده‌ تحقق‌ پیدا خواهد کرد یا خیر» دریابیم‌.

ثمرات‌ این‌ بحث‌ را نمی‌توان‌ نادیده‌ گرفت‌؛ زیرا هر کدام‌ از ثمرات‌ و فایده‌هایی‌ که‌ در ذیل‌ جهت‌ اوّل‌ (از این‌ مقدّمه‌) آوردیم‌، به‌ تنهایی‌ کافی‌ است‌ که‌ ما را برای‌ ورود به‌ مبحث‌ تاریخ‌ پس‌ از ظهور قانع‌ سازد.

اما این‌ که‌ «تیری‌ در تاریکی‌» باشد، چنین‌ نیست‌؛ زیرا ما این‌ تاریخ‌ را از منابع‌ و اصول‌ کلی‌ اسلامی‌ دریافت‌ می‌کنیم‌ و هرگز ادعای‌ غیبت‌گویی‌ نداریم‌. آری‌، البته‌ اصل‌ اخباری‌ که‌ از پیامبر و امامان‌ معصوم‌(ع‌) نقل‌ شده‌ و ما بر آنها تکیه‌ می‌کنیم‌، حاوی‌ اخبار غیبی‌ و حوادث‌ آینده‌ نیز می‌باشد که‌ خداوند به‌ آنها تعلیم‌ فرموده‌ است‌. همچنان‌که‌ در تاریخ‌ گذشته‌ نیز بر چنین‌ روایاتی‌ اعتماد کرده‌ و درستی‌ آنها را اثبات‌ کرده‌ایم‌. حتی‌ برخی‌ از آنها از چنان‌ درستی‌ وصحتی‌ برخوردار است‌ که‌ می‌توان‌ بر آن‌ اساس‌ عقاید اسلامی‌ را ثابت‌ کرد، چه‌ رسد به‌ موضوع‌ مهدویت‌ 2 در نتیجه‌ اگر بعضی‌ از آن‌ خبرها را بتوان‌ تأیید کرد، بعید نخواهد بود که‌ بتوانیم‌ همة‌ آنها را نیز پذیرفته‌ و تأیید نماییم‌.

اما در مورد این‌ اشکال‌ که‌ «معلوم‌ نیست‌ این‌ پیشگوییها تحقق‌ پیدا کند یا نه‌» باید گفت‌ این‌ بستگی‌ به‌ استحکام‌ و قوت‌ ادله‌ای‌ دارد که‌ ارائه‌ می‌کنیم‌ که‌ برخی‌ قطعاً نتیجه‌ می‌دهد، برخی‌ دیگر به‌ ظن‌ قوی‌ و بعضی‌ هم‌ به‌طور احتمالی‌. گرچه‌ هر سه‌ آنها، شایستگی‌ اثبات‌ تاریخی‌ را دارد. و بالطبع‌ این‌ سخن‌ معنا خواهد بود که‌ بگوییم‌ آن‌ خبری‌ که‌ قطعی‌ است‌ و یا در آن‌ ظنی‌ قوی‌ است‌، هرگز اتفاق‌ نخواهد افتاد یا احتمالش‌ ضعیف‌ است‌.


ه) ترتیب‌ بخشها و فصلهای‌ این‌ کتاب‌:

این‌ کتاب‌ به‌ سه‌ بخش‌ کلی‌ تقسیم‌ می‌شود:

بخش‌ اول‌: درباره‌ نشانه‌ها و مقدمات‌ ظهور
باب‌ اول‌ : مبانی‌ کلی‌ ظهور (مسائل‌ اصلی‌ که‌ روز موعود بر مبنای‌ آنها پدید می‌آید.
فصل‌ اول‌: ارتباط‌ روز ظهور با برنامه‌های‌ کلی‌ الهی‌ برای‌ بشریت‌ (همان‌ برنامه‌ای‌ که‌ در کتاب‌ تاریخ‌ الغیبة‌الکبری‌ از آن‌ سخن‌ گفتیم‌ و برای‌ آن‌ استدلال‌ آوردیم‌).
فصل‌ دوم‌: تأثیرات‌ غیبت‌ کبری‌ بر دورة‌ پس‌ از ظهور، نسبت‌ به‌ خود امام‌ و نیز اصحاب‌ ایشان‌ و هم‌چنین‌ تمام‌ بشریت‌.
فصل‌ سوم‌: تعیین‌ زمان‌ ظهور از نظر شرایط‌ و نشانه‌ها و ثمره‌ تحقق‌ این‌ شرایط‌ و نشانه‌ها برای‌ دوران‌ پس‌ از ظهور و اشاره‌ به‌ این‌ مطلب‌ که‌ بیان‌ این‌ شرایط‌ و نشانه‌ها به‌ معنای‌ تعیین‌ زمان‌ ظهور که‌ در روایات‌ از آن‌ نهی‌ شده‌، نیست‌.
فصل‌ چهارم‌: نگاه‌ و نظر امام‌(ع‌) نسبت‌ به‌ هستی‌، زندگی‌ و قانون‌گذاری‌.
فصل‌ پنجم‌: برنامه‌ریزی‌ خداوند برای‌ بعد از ظهور و این‌ که‌ این‌ برنامه‌ریزی‌ در هنگام‌ ظهور پایان‌ نمی‌پذیرد بلکه‌ همواره‌ وجود دارد ولی‌ به‌ شکل‌ جدید.
باب‌ دوم‌: حوادث‌ و وقایع‌ نزدیک‌ به‌ زمان‌ ظهور از قبیل‌: جنگهای‌ سفیانی‌، فتنه‌ دجّال‌، کشته‌ شدن‌ نفس‌ زکّیه‌، صیحه‌ و ندای‌ آسمانی‌ و... .
البته‌ در مورد سه‌ حادثه‌ نخست‌، در کتاب‌ تاریخ‌ الغیبة‌ الکبری‌ به‌ اندازه‌ کافی‌ بحث‌ کرده‌ایم‌ ولی‌ در این‌ کتاب‌، تحلیل‌ جدیدی‌ از آنها بدست‌ خواهیم‌ داد.


بخش‌ دوم‌: حوادث‌ مربوط‌ به‌ ظهور و برپایی‌ دولت‌ جهانی‌ تا وفات‌ امام‌ مهدی‌(ع‌)
باب‌ اول‌ : درباره‌ حوادث‌ ظهور تا حرکت‌ امام‌(ع‌) به‌ عراق‌
فصل‌ اول‌: معنای‌ ظهور و چگونگی‌ آن‌، و راه‌ شناخت‌ امام‌ در زمان‌ مناسب‌ آن‌.
فصل‌ دوم‌: دربارة‌ امکان‌ و زمان‌ ظهور (مراد از زمان‌ ظهور: روز و ماه‌ آن‌ است‌ براساس‌ آنچه‌ در بعضی‌ روایات‌ آمده‌ است‌).
فصل‌ سوم‌: اوّلین‌ سخنرانی‌ امام‌ به‌ همراه‌ شرح‌ نبردهای‌ آن‌ حضرت‌ با پرداختن‌ به‌ عمق‌ مفاهیم‌ آنها.
فصل‌ چهارم‌: تعداد یاران‌ و ویژگی‌ آنها و کیفیت‌ گرد آمدنشان‌.
فصل‌ پنجم‌: دستاوردهای‌ ابتدایی‌ امام‌ تا هنگام‌ رسیدن‌ به‌ عراق‌.
باب‌ دوم‌: جهان‌ گشایی‌ عادلانه‌ امام‌
فصل‌ اول‌: مکانی‌ که‌ امام‌ از آنجا قیام‌ جهانی‌اش‌ را آغاز می‌نماید.
فصل‌ دوم‌: درباره‌ گسترة‌ حکومتش‌.
فصل‌ سوم‌: چگونه‌ امکان‌ دارد او با شمار کمی‌ از یاران‌ در برابر قدرتهای‌ بزرگی‌ که‌ دارای‌ نیرو و امکانات‌ فراونند، بایستد.
فصل‌ چهارم‌: درباره‌ چگونگی‌ و مدت‌ زمان‌ فتح‌ کامل‌ جهان‌؛ از ابتدای‌ ظهور تا زمان‌ تشکیل‌ دولت‌ جهانی‌.
فصل‌ پنجم‌: مواضع‌ اشخاص‌ و گروهها در برابر او؛
فصل‌ ششم‌: مدّت‌ زمان‌ حکومت‌ ایشان‌.
باب‌ سوم‌: دولت‌ جهانی‌ امام‌ مهدی‌(ع‌)
فصل‌ اول‌: آوردن‌ کتاب‌ و قضاوت‌ جدید
فصل‌ دوم‌: موضع‌ امام‌ در مسائل‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌
فصل‌ سوم‌: ضمانتهای‌ اجرایی‌ سریع‌ برای‌ پیاده‌ کردن‌ عدالت‌ کامل‌ در جهان‌.
فصل‌ چهارم‌: فرماندهی‌ یارانش‌ و میزان‌ شایستگی‌ و ظرفیت‌ آنها.
فصل‌ پنجم‌: تزکیه‌ و تربیت‌ امّت‌ و یاران‌ امام‌ توسط‌ ایشان‌.
فصل‌ ششم‌: روش‌ امام‌ در تربیت‌ امّت‌ به‌ نحو اجمال‌
فصل‌ هفتم‌: بیان‌ دستاوردهای‌ امام‌ در زمینه‌های‌ اجتماعی‌ و اقتصادی‌ در حّد روایات‌.
فصل‌ هشتم‌: موضع‌ امام‌(ع‌) در برابر اهل‌ کتاب‌ و مسأله‌ مشارکت‌ حضرت‌ مسیح‌ با امام‌(ع‌) در رهبری‌ جهانی‌.


بخش‌ سوم‌ جهان‌ پس‌ از امام‌ مهدی‌ (ع‌)
باب‌ اول‌: درباره‌ رهبری‌ جهان‌ پس‌ از امام‌ مهدی‌(ع‌) و بیان‌ ویژگیهای‌ آن‌ دولت‌ از لحاظ‌ مدیریت‌ و نیز خصوصیات‌ کلی‌ آن‌ دولت‌ و جامعه‌.
باب‌ دوم‌: پایان‌ زندگی‌ بشر و این‌ که‌ آیا صحیح‌ است‌ «قیامت‌ برپا نمی‌شود مگر در زمان‌ مردمان‌ شرور».
البته‌ در بخش‌ سوم‌، بحث‌ را نسبتاً خلاصه‌ کرده‌ایم‌؛ زیرا آن‌ را به‌طور مفصّل‌ در مجلد چهارم‌ از موسوعة‌ الامام‌ المهدی‌(ع‌) خواهیم‌ آورد.
این‌ کتاب‌ را تاریخ‌ پس‌ از ظهور نام‌ نهاده‌ایم‌؛ زیرا مهم‌ آن‌ است‌ که‌ تاریخ‌ بشریت‌ را از زاویة‌ زمانیف ظهورف امام‌ و پس‌ از آن‌ بنگریم‌ و اگر هم‌ به‌ نشانه‌های‌ ظهور و خود واقع‌ ظهور می‌پردازیم‌ از آن‌ جهت‌ است‌ که‌ اینها، مقدمات‌ تاریخ‌ پس‌ از ظهور هستند.



پی‌نوشتها :
1 . ر.ک‌: تاریخ‌ الغیبة‌ الکبری‌: ص‌37.
2 . ر.ک‌: همان‌، ص‌537 به‌ بعد.

حکومت‌ جهانی‌ حضرت‌ مهدی‌(ع‌)

خدامراد سلیمیان‌
بحث‌ دربارة‌ «جهانی‌ شدن‌»، در فرهنگ‌ متداول‌ روز در ذات‌ خود، بحث‌ کم‌ و بیش‌ مبهمی‌ است‌. علت‌ ابهام‌ آن‌ این‌ است‌ که‌ مفهوم‌ یکسان‌ و یکدستی‌ از آن‌ ارائه‌ نشده‌ است‌.
واژة‌ «جهانی‌ شدن‌» از یک‌ جهت‌ مفهومی‌ کاملاً جدید و از لحاظی‌ یک‌ مقولة‌ قدیمی‌ به‌ شمار می‌رود. ظهور این‌ پدیده‌، باعث‌ بروز تحرک‌ شگفت‌انگیز اجتماعی‌، اقتصادی‌، سیاسی‌ و ارزشی‌ شده‌ و تفاسیر جدیدی‌ از سیاست‌، اقتصاد، فرهنگ‌، اقتدار، امنیت‌ و... به‌ دست‌ می‌دهد.


جهانی‌ شدن‌ در شکل‌ امروزی‌ آن‌، از زمان‌ فروپاشی‌ کمونیسم‌ و نظام‌ دو قطبی‌ و بالاخره‌ پایان‌ جنگ‌ سرد بیشتر مطرح‌ شده‌ است‌. مفهوم‌ جهانی‌شدن‌ و مفاهیم‌ نزدیک‌ به‌ آن‌ نظریاتی‌ هستند که‌ از سوی‌ اکثر پژوهشگران‌ مسائل‌ سیاسی‌ و امور بین‌الملل‌ برای‌ توصیف‌ وضعیت‌ حاکم‌ بر نظام‌ بین‌الملل‌ به‌ کار می‌روند. جهانی‌ شدن‌ به‌ معنای‌ فرایندی‌ اجتماعی‌ است‌ که‌ از مدتها پیش‌ آغاز شده‌ و رو به‌ گسترش‌ دارد و در آن‌ قید و بندهای‌ جغرافیایی‌ که‌ بر روابط‌ اجتماعی‌ و فرهنگی‌ سایه‌ افکنده‌ است‌ از بین‌ می‌رود. واژة‌ «جهانی‌ شدن‌» حرکت‌ به‌ سوی‌ یک‌ جامعة‌ جهانی‌ واحد را نوید می‌دهد.

پرسشی‌ که‌ در اینجا پیش‌ می‌آید این‌ است‌ که‌: «دیدگاه‌ شیعه‌ دربارة‌ جهانی‌ شدن‌ و حاکمان‌ حکومت‌ جهانی‌ چیست‌ و حکومت‌ جهانی‌ حضرت‌ مهدی‌(ع‌) چگونه‌ حکومتی‌ خواهد بود؟ و اساساً جهانی‌ بودن‌ حکومت‌ حضرت‌ مهدی‌(ع‌) به‌ چه‌ معناست‌؟».

در این‌ نوشتار به‌ این‌ پدیده‌ و این‌که‌ «مقصود از حکومت‌ جهانی‌ در روایات‌ اسلامی‌ چیست‌؟» پرداخته‌ایم‌.
در یک‌ بررسی‌ جامع‌ و کامل‌ در روایات‌ و سخنان‌ ائمة‌ معصومین‌(ع‌) به‌ جرأت‌ می‌توان‌ گفت‌ که‌ یکی‌ از ویژگیهای‌ انکارناپذیر حکومت‌ امام‌ مهدی‌(ع‌) جهان‌شمولی‌ آن‌ است‌. حکومت‌ آن‌ حضرت‌، شرق‌ و غرب‌ عالم‌ را فرا می‌گیرد و هیچ‌ آبادی‌ در زمین‌ باقی‌ نخواهد ماند، مگر این‌که‌ گلبانگ‌ توحید از آن‌ شنیده‌ می‌شود و نسیم‌ جان‌نواز عدل‌ و داد، سراسر گیتی‌ را سرشار می‌کند.

امام‌ حسین‌(ع‌) در این‌باره‌ فرمود:
منّا إثنا عشر مهدّیاً أوّلهم‌ أمیرالمؤمنین‌ علیّ بن‌ ابیطالب‌(ع‌) و آخرهم‌ التّاسع‌ من‌ ولدی‌ و هو القائم‌ بالحقّ یحیی‌ الله تعالی‌ به‌ الارض‌ بعد موتها و یظهر به‌ دین‌ الحقّ علی‌الدین‌ کلّه‌ و لوکره‌ المشرکون‌. 1

دوازده‌ هدایت‌ شده‌ از ماست‌؛ اولین‌ آنها علی‌بن‌ ابی‌طالب‌(ع‌) و آخر ایشان‌ نهمین‌ فرزند از فرزندان‌ من‌ است‌ و او قائم‌ به‌ حق‌ است‌ که‌ خداوند به‌ وسیله‌ او زمین‌ را بعد از مردنش‌ حیات‌ می‌بخشد و دین‌ حق‌ را بر تمامی‌ ادیان‌ غلبه‌ می‌دهد؛ اگر چه‌ مشرکان‌ را خوش‌ نیاید.

در آن‌ دوران‌ به‌ دست‌ آن‌ امام‌ بزرگ‌، آرمان‌ والای‌ تشکیل‌ جامعة‌ بزرگ‌ بشری‌ و خانوادة‌ انسانی‌ تحقق‌ می‌پذیرد و آرزوی‌ دیرینه‌ همة‌ پیامبران‌ و امامان‌(ع‌) و مصلحان‌ و انسان‌ دوستان‌ برآورده‌ می‌شود.

امام‌ رضا(ع‌) از پدرانش‌ از پیامبر اکرم‌(ص‌) نقل‌ کرده‌ است‌ که‌ خداوند در شب‌ معراج‌ فرمود:
ولا طهّرنّ الارض‌ بآخرهم‌ من‌ أعدائی‌ ولاملّکنّه‌ مشارق‌ الارض‌ و مغاربها. 2

و به‌ درستی‌ زمین‌ را به‌ وسیله‌ آخرین‌ آنها (ائمه‌ معصومین‌(ع‌)) از دشمنانم‌ پاک‌ خواهم‌ ساخت‌ و گسترة‌ زمین‌ را در فرمانروایی‌ او قرار خواهم‌ داد... .

در دوران‌ رهبری‌ امام‌ مهدی‌(ع‌) با ایجاد مرکز واحد و مدیریت‌ و حاکمیت‌ یگانة‌ الهی‌ برای‌ همة‌ اجتماعات‌، نژادها و منطقه‌ها، سبب‌ اصلی‌ جنگ‌ و ظلم‌ از بین‌ می‌رود.

در روایتی‌ از رسول‌ گرامی‌ اسلام‌(ص‌) می‌خوانیم‌:
الائمّة‌ من‌ بعدی‌ إثنا عشر أوّلهم‌ أنت‌ یا علیّ و آخرهم‌ القائم‌ الّذی‌ یفتح‌ الله تعالی‌ ذکره‌ علی‌ یدیه‌ مشارق‌ الارض‌ و مغاربها. 3

پیشوایان‌ پس‌ از من‌ دوازده‌ نفرند؛ اولین‌ آنها تو هستی‌ ای‌ علی‌، و آخرین‌ آنها قائم‌ است‌؛ همو که‌ خداوند به‌ دست‌ او مشرقها و مغربها (کنایه‌ از تمامی‌ کره‌ زمین‌) را فتح‌ خواهد کرد.

اگر چه‌ امید به‌ آمدن‌ مصلح‌ جهانی‌ در افکار و عقاید تمامی‌ اقوام‌ و ملل‌ ریشه‌ دارد و کم‌ و بیش‌ به‌ گونه‌های‌ متفاوت‌ در همه‌ جا مطرح‌ بوده‌ است‌، اما در تفکر شیعی‌ انتظار فرج‌ و حاکمیت‌ آن‌ موعود به‌طور روشن‌ و شفاف‌ مطرح‌ است‌؛ به‌ گونه‌ای‌ که‌ آن‌ امام‌ منتظر و آن‌ منجی‌ نهایی‌ را زنده‌ می‌دانند و اعتقاد دارند روزی‌ به‌ فرمان‌ خداوند خواهد آمد و جهان‌ را پر از عدل‌ و داد خواهد کرد.

از این‌رو، مفهوم‌ «غیبت‌» و «انتظار فرج‌» نزد شیعه‌ دوازده‌ امامی‌ مفهومی‌ متفاوت‌ با دیگر ادیان‌ و مذاهب‌ و مکتبها دارد.

همان‌گونه‌ که‌ اشاره‌ شد یکی‌ از مفاهیمی‌ که‌ از همان‌ ابتدا در ارتباط‌ با مهدویت‌ و ظهور منجی‌ آخرین‌ پدید آمد و در شمار عقاید دینی‌ بسیاری‌ از شیعیان‌ درآمد مفهوم‌ «حکومت‌ واحد جهانی‌» است‌؛ به‌ این‌ معنا که‌ با ظهور امام‌ غایب‌، اسلام‌ که‌ تنها دین‌ الهی‌ و کامل‌ و دارای‌ شریعت‌ جامع‌ است‌، مقبول‌ همگان‌ خواهد شد و در آن‌ زمان‌، ستمگران‌ و جباران‌ از مسند قدرت‌ به‌ زیر کشیده‌ خواهند شد و پس‌ از آن‌ حکومت‌ جهانی‌ اسلام‌ با زعامت‌ و رهبری‌ مستقیم‌ آخرین‌ امام‌ معصوم‌ و عادل‌ برپا خواهد شد و عدالت‌ بر بنیاد دیانت‌ و اخلاق‌ در مقیاسی‌ جهانی‌ اجرا خواهد گشت‌.
در برخی‌ از آیات‌ قرآن‌ به‌ این‌ حاکمیت‌ اشاره‌ شده‌ است‌. همة‌ آیات‌ مربوط‌ به‌ جهانی‌ بودن‌ دین‌ اسلام‌ مؤید این‌ معناست‌. بی‌تردید، زمانی‌ فرا خواهد رسید که‌ تنها دین‌ حاکم‌ بر جهان‌، اسلام‌ خواهد بود.

جهانی‌ بودن‌ دین‌ اسلام‌ و عدم‌ اختصاص‌ آن‌ به‌ قوم‌ یا منطقة‌ خاصی‌، از ضروریات‌ این‌ آیین‌ الهی‌ است‌ و حتی‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ به‌ آن‌ ندارند می‌دانند که‌ دعوت‌ اسلام‌، همگانی‌ بوده‌، و به‌ منطقه‌ جغرافیایی‌ خاصی‌ محدود نبوده‌ است‌.
افزون‌ بر این‌، شواهد تاریخی‌ فراوانی‌ وجود دارد که‌ پیامبر اکرم‌(ص‌) به‌ سران‌ کشورها؛ مانند قیصر روم‌، پادشاه‌ ایران‌ و فرمانروایان‌ مصر و حبشه‌ و شامات‌ و نیز به‌ رؤسای‌ قبایل‌ مختلف‌ عرب‌ و... نامه‌ نوشتند و به‌ سوی‌ آنان‌ پیک‌ ویژه‌ گسیل‌ داشتند و همگان‌ را به‌ پذیرفتن‌ این‌ دین‌ مقدس‌ دعوت‌ کردند و از پیامدهای‌ وخیم‌ کفر و رویگردانی‌ از اسلام‌، برحذر داشتند. اگر دین‌ اسلام‌ جهانی‌ نبود چنین‌ دعوتی‌ عمومی‌ انجام‌ نمی‌گرفت‌ و سایر اقوام‌ و امتها هم‌ برای‌ عدم‌ پذیرش‌، عذری‌ می‌داشتند. 4
بنابراین‌، مبانی‌ و مقدماتی‌ که‌ به‌ حکومت‌ واحد جهانی‌ شیعی‌ منجر می‌شود، از این‌ قرار است‌:

1. جهانی‌ بودن‌ رسالت‌ اسلام‌

همة‌ مسلمانان‌ بر این‌ باورند که‌ اسلام‌، آخرین‌ حلقه‌ از سلسلة‌ طولانی‌ نبوت‌ است‌ و از هر جهت‌ کامل‌ترین‌ و جامع‌ترین‌ دین‌ می‌باشد و تا روز قیامت‌ نیز بشر را از هر جهت‌ کفایت‌ خواهد کرد. روزی‌ فرا خواهد رسید که‌ اسلام‌، تمامی‌ آدمیان‌ و پیروان‌ ادیان‌ را پیرو و مطیع‌ خود خواهد کرد و بدین‌ ترتیب‌، جهان‌ در تسخیر آموزه‌های‌ بلند و آسمانی‌ اسلام‌ درخواهد آمد.
قرآن‌ مجید این‌ حقیقت‌ سترگ‌ را این‌گونه‌ تصویر کرده‌ است‌:
إنّ الدّین‌ عند الله الاءسلام‌. 5
در حقیقت‌، دین‌ نزد خداوند، همان‌ اسلام‌ است‌.

و من‌ یبتغ‌ غیر الاءسلام‌ دیناً فلن‌ یقبل‌ منه‌. 6
و هر که‌ جز اسلام‌، دینی‌ ] دیگر [ جوید، هرگز از وی‌ پذیرفته‌ نشود.

ألیوم‌ أکملت‌ لکم‌ دینکم‌. 7
امروز دین‌ شما را برایتان‌ کامل‌ گردانیدم‌.

ما کان‌ محمّد أبا أحد من‌ رجالکم‌ ولکن‌ رسول‌ الله و خاتم‌ النّبیین‌. 8
محمد، پدر هیچ‌ یک‌ از مردان‌ شما نیست‌؛ ولی‌ فرستاده‌ خدا و خاتم‌ پیامبران‌ است‌.

و هو الّذی‌ أرسل‌ رسوله‌ بالهدی‌ و دین‌ الحقّ لیظهره‌ علی‌ الدّین‌ کلّه‌. 9
او کسی‌ است‌ که‌ پیامبرش‌ را با با هدایت‌ و دین‌ حق‌ فرستاد تا آن‌ را بر هر چه‌ دین‌ است‌ پیروز گرداند.
با بهره‌گیری‌ از این‌ سخنان‌ نورانی‌، مسلمانان‌ به‌ حقانیت‌، جامعیت‌، خاتمیت‌، جهانشمولی‌، و سرانجام‌ جهان‌گستری‌ و پیروزی‌ و غلبه‌ نهایی‌ دین‌ اسلام‌ دست‌ یافته‌اند.

2. اعتقاد به‌ مهدویت‌

چنان‌که‌ گفته‌ شد، اعتقاد به‌ مهدویت‌ و ظهور منجی‌ دادگستر جهانی‌، ناگزیر به‌ چیرگی‌ اسلام‌ بر تمامی‌ ادیان‌ و مکاتب‌ و ایدئولوژیها و استیلا بر جباران‌ و فرمانروایان‌ جور و غیر الهی‌ گره‌ خورده‌ است‌ و در نهایت‌ به‌ تأسیس‌ حکومت‌ جهانی‌ منجر خواهد شد؛ به‌ویژه‌ اگر از منظر شیعی‌ به‌ تاریخ‌ بنگریم‌، ظهور مهدی‌ خاص‌ و شناخته‌ شده‌ و در عین‌ حال‌ غایب‌ از دیدگان‌ و تشکیل‌ حکومت‌ حق‌ و عدالت‌گستر اجتناب‌ناپذیر خواهد بود.

از نظر شیعه‌ با بی‌مهری‌ و جفای‌ امت‌ اسلام‌ نسبت‌ به‌ امام‌ علی‌ بن‌ ابی‌طالب‌(ع‌) و فرزندان‌ معصوم‌ او، تاریخ‌ اسلام‌ پس‌ از پیامبر اکرم‌(ص‌) در حوزه‌ سیاست‌ و حکومت‌ به‌ انحراف‌ گرایید و پیامدهای‌ منفی‌ متعددی‌ نیز در پی‌ داشت‌ که‌ یکی‌ از آنها محرومیت‌ جامعه‌ از رهبری‌ معنوی‌ و آسمانی‌ بود؛ چرا که‌ امام‌ علی‌(ع‌) و پس‌ از او امامان‌ معصوم‌(ع‌) پیشوایان‌ دینی‌ ـ سیاسی‌ برحق‌ بوده‌ و حق‌ خلافت‌ و امامت‌ انحصاری‌ داشته‌اند و دیگران‌، غاصب‌ حق‌ معصوم‌اند و لذا «جائر» و «باطل‌» می‌باشند و این‌ انحراف‌ تا کنون‌ ادامه‌ پیدا کرده‌ است‌. شیعیان‌ منتظرند که‌ آخرین‌ بازمانده‌ از امامان‌ معصوم‌(ع‌) ظهور کند و تاریخ‌ اسلام‌ و در نهایت‌، تاریخ‌ انسان‌ را به‌ مسیر طبیعی‌ و الهی‌اش‌ بازگرداند.

در آن‌ صورت‌، اسلام‌، عزیز و همگانی‌ می‌شود و مسلمانان‌، توانمندانه‌ بر جهان‌ چیره‌ می‌گردند. طبق‌ این‌ تفسیر، تشکیل‌ حکومت‌ واحد جهانی‌، گریزناپذیر خواهد بود.

در منابع‌ روایی‌ اسلامی‌ ـ به‌ویژه‌ منابع‌ شیعی‌ ـ از خصوصیات‌ و اختیارات‌ و عملکردهایی‌ یاد شده‌ است‌ که‌ جملگی‌ آنها جز با تشکیل‌ حکومت‌ واحد جهانی‌ محقق‌ نخواهد شد؛ از جمله‌ گفته‌ شده‌ است‌ که‌ امام‌ مهدی‌(ع‌) ظلم‌ و جور را برای‌ همیشه‌ برمی‌اندازد و عدالت‌ و دین‌ حق‌ را در سطح‌ جهان‌ برای‌ همیشه‌ مستقر می‌کند و نیز در برخی‌ روایات‌ از اختیارات‌ و قدرت‌ و امکانات‌ مطلق‌ و جهانی‌ امام‌ غایب‌ یاد شده‌ است‌ که‌ عملاً جز چیرگی‌ بر جهان‌ و تشکیل‌ حکومت‌ مقتدر جهانی‌ نخواهد بود. در روایتی‌ از امام‌ باقر(ع‌) چنین‌ نقل‌ شده‌ است‌:

القائم‌ منّا منصور بالرّعب‌ مؤیّد بالنّصر تطوی‌ له‌ الارض‌ و تظهر له‌ الکنوز یبلغ‌ سلطانه‌ المشرق‌ والمغرب‌ و یظهر الله ـ عزّوجلّ ـ به‌ دینه‌ علی‌ الدّین‌ کلّه‌ ولوکره‌ المشرکون‌ فلا یبقی‌ فی‌الارض‌ خراب‌ إلاّ قد عمر و ینزل‌ روح‌الله عیسی‌ بن‌ مریم‌(ع‌) فیصلّی‌ خلفه‌. 10

قائم‌ ما با انداختن‌ بیم‌ و هراس‌ در دل‌ ستمگران‌ یاری‌ می‌شود؛ با پشتیبانی‌ ] و حمایت‌ از جانب‌ خداوند [ تأیید می‌گردد؛ زمین‌ برایش‌ خاضع‌ و تسلیم‌ می‌شود؛ گنجها و خزائن‌ برایش‌ آشکار و نمایان‌ می‌شود؛ حکومت‌ او شرق‌ و غرب‌ عالم‌ را فرا می‌گیرد. خداوند به‌وسیله‌ او دینش‌ را بر تمامی‌ ادیان‌ چیرگی‌ می‌بخشد؛ هر چند مشرکان‌ کراهت‌ داشته‌ باشند. در زمین‌ خرابی‌ و ویرانی‌ نمی‌ماند، مگر آنکه‌ آباد شود و عیسی‌ بن‌ مریم‌(ع‌) از آسمان‌ فرود آید و پشت‌ سر او نماز گزارد.

به‌ استناد این‌ نوع‌ روایات‌، هرگز تردیدی‌ نخواهد ماند که‌ حکومت‌ حضرت‌ مهدی‌(ع‌) تمامی‌ زمین‌ را فرا خواهد گرفت‌. (ان‌شاءالله)



پی‌ نوشتها:

1 . شیخ‌ صدوق‌، عیون‌ اخبارالرضا، ج‌1، ص‌68، ح‌36، کتابفروشی‌ طوس‌.
2 . همان‌، ص‌262، ح‌22؛ کلینی‌، الکافی‌ ثقة‌الاءسلام‌، ج‌1، ص‌432، ح‌91.
3 . امالی‌ شیخ‌ صدوق‌، الامالی‌، ص‌97، ح‌9، مؤسسه‌ الاعلمی‌ للمطبوعات‌؛ فتال‌ نیشابوری‌، روضة‌ الواعظین‌، ص‌102.
4 . محمدتقی‌ مصباح‌ یزدی‌، آموزش‌ عقاید، ج‌2، ص‌116.
5 . سوره‌ آل‌ عمران‌ (3) آیه‌ 19.
6 . همان‌، آیه‌ 85
7 . سوره‌ مائده‌ (5) آیه‌ 3.
8 . سوره‌ احزاب‌ (33) آیه‌ 40.
9 . سوره‌ توبه‌ (9) آیه‌ 33.
10. شیخ‌ صدوق‌، کمال‌الدین‌ و تمام‌النعمه‌، ج‌1، ص‌330، ح‌16.

تاریخ پس از ظهور-1

شهید سیدمحمد صدر
مترجم: حسن سجادى‏پور



مقدمه
شاید جالب باشد که پژوهنده‏اى بخواهد با پرداختن به مسائل فرا طبیعى تاریخ آینده بشریت را در سطورى چند بنگارد.امّا در نظر بسیارى از مردم، این تاریخ، چیزى فراتر از نقل مجموعه‏اى از پیش‏بینیهاى بى‏پایه و اساس نیست. و چه چیزى بدتر از این که پیش‏بینیهاى آن شخص، دروغ از آب درآید و سستى اندیشه‏هایش بر ملا گردد.

در این صورت شاید بهتر باشد که آن پژوهنده از چنین تاریخ‏نگارى‏اى صرف نظر نماید و زنجیره حوادث روزگار را به دست سرنوشت بسپارد و گمان مبرد که مى‏تواند از وقایع آینده پرده بردارد و یا به عالم غیب نظر افکند.

از سویى دیگر این امکان نیز وجود دارد که یأس و ناامیدى از فراچنگ آمدن وقایع آینده را از فکر و ذهن زدود و در راه شناخت آن، با جدیّت قدم برداشت. این در حالى است که مى‏دانیم این تلاش اگر چه در حقیقت روایت‏گر وقایعى است که تا به‏حال اتفاق نیفتاده و تنها »آینده« است که مى‏تواند آن را آشکار سازد و عیان نماید ولى هرگز مدعى شناخت عالم غیب نمى‏باشد؛ هم‏چنان‏که پیش‏بینى صرفى که پایه و اساسى هم ندارد، نیست.
براى توضیح بیشتر این دیدگاه، آن را از جهات متعدد بررسى مى‏کنیم:
الف) اهمیت موضوع؛
ب) روش استدلال؛
ج) مشکلات موجود در این مبحث؛
د) راههاى خارج شدن از این مشکلات؛
ه’) ترتیب بخشها و فصلهاى این کتاب
.

الف) اهمیت موضوع

این موضوع (تاریخ آینده جهان)، اهمیت خود را وامدار اهمیت بحث درباره امام مهدى(ع) است؛ زیرا این تاریخ (تاریخ آینده جهان) یکى از شاخه‏هاى مباحث مهدویت است.

اساس شکل‏گیرى اندیشه مهدویت در نزد معتقدان به آن، چنین است که امام مهدى(ع) یگانه مصلح عالم در روزگاران آینده است و هموست که بساط ظلم را برمى‏چیند و طومار تاریکى را در هم مى‏پیچد و نور و سرور را به اهل زمین ارزانى مى‏دارد. در نتیجه سزاوار است که هر فردى براى شناخت رفتارها و اقدامات این مصلح بزرگ در »روز موعود« و نیز روش‏ها و سیاستهایش در تدبیر و رهبرى قیام جهانى، مشتاقانه قدم بردارد.

اینجا دهها پرسش در برابر ما و هر کسى که با زندگى پیچیده و مدرن عصر جدید مواجه است، قد علم مى‏کند.
آیا امام مهدى(ع) همین تشکیلات و سازماندهى را با همه قلمروهاى متفاوتش خواهد پذیرفت یا آنکه او براى جهان، چهره‏اى دیگر را ترسیم خواهد نمود و از نو عالمى دیگر خواهد ساخت؟

هرگاه این بررسیها بتواند، برخى از گره‏هاى بحث را بگشاید و به تعدادى از این پرسشها، پاسخ دهد، ما به خواسته خویش رسیده‏ایم.

در این صورت، سخن از »تاریخ پس از ظهور«، یعنى: 1- آگاه شدن از روز اصلاح جهان به دست امام منتظر(ع) و این نیز یعنى پرداختن به نتایج نهایى که اندیشه مهدویت، عهده‏دار تحقق بخشیدن به آنهاست؛ 2- شرح و توصیف زندگى انسان نمونه و آرمانى در آینده نیکى که در انتظار اوست.

ایمان و باور ویژه به نظریه مهدویت - هم‏چون اعتقاد شیعه به غیبت طولانى براى مهدى موعود(ع) - پیش شرط مطالعه و پژوهش در این تاریخ نیست؛ زیرا مى‏توان تصور کرد که امام(ع) به وظایف خود پس از ظهور عمل کنند، چه پیش از آن غایب بوده باشند و چه نباشند.1 از این‏روست که ثمرات این بحث، شامل همه مسلمانانى مى‏شود که به اندیشه مهدویت - به شکل عام - ایمان دارند؛ بلکه حتى نسبت به غیر مسلمانانى که منتظر منجى جهانى‏اند، تأثیر قابل ملاحظه‏اى دارد.

از زاویه‏اى دیگر، اهمیت این بحث در آن‏جا آشکار مى‏شود که ما تلاش کنیم هر آنچه را که در مورد حوادث و اتفاقات روز ظهور و پس از آن گفته شده یا مى‏شود از افسانه‏ها و خرافات پاکسازى شود، هم‏چنین کوشش نماییم که تنها به مطالبى که با دلیل به اثبات رسیده، اکتفا و سخنان بى‏پایه و اساس را ردّ کنیم.

همچنین ثمره این بحث در موضوع ارتباط محکم بین روز موعود و اهداف بزرگى که عالم و آدم براى آنها آفرید شده است آشکار مى‏گردد؛ همان اهدافى که کاروان انبیا، اولیا، شهدا و همه مصلحان در طول تاریخ، موظف به حرکت در آن مسیر هستند.

پس از این، روشن خواهد شد که روز ظهور، یک امر تصادفى و غیر منتظره و یا یک تقدیر کور و بدون برنامه قبلى نیست بلکه نتیجه طبیعى اراده پروردگار در برنامه کلى خویش است که در مقدمه چینى آن، انبیا مشارکت کرده و به خاطر آن، ادیان الهى را تبلیغ نموده و در راهش فداکارى و جانفشانى کرده‏اند.

ثمره دیگر این بحث آن است که شخص مى‏تواند پس از آگاهى از این تاریخ، در مورد ویژگیهاى امام مهدى(ع) و اقداماتش در هنگام ظهور به اندازه کافى بیندیشد و دریابد که آیا آن کسى که ادعاى مهدویت دارد، همان مهدى موعود و رهبر قیام جهانى است و یا مردى دروغگو و باطل اندیش است.

چون ممکن است کسى در طول زندگى یا در مطالعات تاریخى‏اش، با ادعّاهاى متعدد مهدویت روبرو شود؛ دراین صورت اگر این شخص از کسانى باشد که اندیشه مهدویت را به طور کلى و اجمالى قبول دارد و نه دقیق و جزء به جزء، در ابتداى امر درمى‏ماند که آن ادّعا را راست بداند و یا دروغ بپندارد درنتیجه نخواهد دانست که آیا او همان مهدى منتظر است یا خیر.

اگر چه اندیشه اسلامى از طریق برهان کلامى، مى‏تواند این مشکل را حلّ کند ولى ما مى‏توانیم با چشم‏پوشى از این شیوه، این مشکل را از راه استدلال تاریخى حلّ کنیم. این امر با تلاش براى تطبیق ویژگیهایى که از نظر تاریخى براى امام(ع) ثابت شده بر هر شخصى که ادعاى مهدویت دارد، امکان‏پذیر است. در نتیجه اگر آن ویژگیها بر آن فرد تطبیق کرد، او همان مهدى موعود است.

حقیقتاً جاى تأسف است که کسى مهدى موعود واقعى باشد امّا افراد نتوانند او رابشناسند یا آن‏که کسى به دروغ ادّعاى آن را بکند امّا دیگران نتوانند دروغگو بودنش رادریابند، و به دلیل پیروى از او به بیراهه کشیده شوند.
در نتیجه باید هر فردى، معیار و محکى عقیدتى و ملاک و میزانى تاریخى داشته باشد که بتواند به وسیله آن حق را از باطل تشخیص دهد. اسلام هر دو معیار عقیدتى و تاریخى را در اختیار ما قرار داده است امّا آنچه که محلّ بحث ماست، همان معیار و میزان تاریخى است.

اینها برخى از ثمرات این بحث است که به‏دلیل اهمیت بالاى آن، شایستگى دارد که به‏عنوان شاخه‏اى از معارف اسلامى و رشته‏اى از رشته‏هاى علوم انسانى مطرح گردد.


ب) روش استدلال
روش استدلال در این مباحث، تابعى است از نتایجى که مى‏خواهیم به آنها برسیم. ما باید آن نتایج و نیز محل احتیاج به آنها را بشناسیم تا آن‏که استدلالهایى مناسب با آن نتایج را سامان دهیم.
ذیلاً تقسیمات سه گانه‏اى را براى آن نتایج مى‏آوریم:

1. تقسیم از نظر جهت‏گیرى اندیشه مهدویت؛ یعنى مشخص کردن مصلح منتظر در نظر فرد. این جهت‏گیریها داراى سه عرصه اصلى است:

1-1. آن مصلح منتظرى که غیرمسلمانان (مسیحیان، یهودیان، هندوان و...) با وجود اختلافشان در مورد شخص او و ویژگیهایش، بدان معتقدند.

2-1. آن مصلح منتظرى که همه مسلمانان باورش دارند. او مردى است که لقبش، مهدى است؛ در زمان خویش به دنیا خواهد آمد و زمین را از قسط و عدل مى‏آکند پس از آنکه از ستم و بیداد پر شده باشد.

3-1. آن مصلح منتظرى که امامیه چشم به راه اویند؛ او امام محمدبن الحسن بن على(ع) است که ظهور خواهد کرد و زمین را از قسط و عدل لبریز مى‏نماید پس از آنکه از ستم و جور آکنده شده باشد.

این عرصه‏هاى سه گانه در جوهر خویش، یکى هستند و اشاره به مفهوم واحدى دارند که در برنامه کلى الهى مندرج است؛ ادیان گذشته به آن بشارت داده‏اند و اسلام آن را تأیید کرده است.

البته اختلاف آنها ناشى از شرایط خاصى است که نوعى ارتباط با تربیت فکرى بشر دارد.

در هرحال، سزاست که در استدلال بر وقایع آینده از اصول مشترک و مسلّم در بین عرصه‏هاى سه گانه بهره ببریم تا آنکه سخن ما براى آنها تا حد امکان، صحیح و قابل قبول باشد.

البته تا حد زیادى، شناخت اصول مشترکى که بیانگر مفهوم کلى مهدویت باشد، مشکل مى‏باشد و این به دلیل عدم توافق بر امور مشترکى است که بتوان بحث را از آنجا آغاز کرد.

با این حساب، بحث از جزئیات حوادث روز موعود و اقداماتى که پیشواى منتظر به آن دست خواهد زد، نشدنى است و در نهایت آنچه به طور اجمال مى‏توان شناخت و برآن توافق کرد، همان پیاده کردن عدالت برزمین است.

آرى، اگر فقط به دیدگاه یهود و نصارى و اسلام در مورد مصلح منتظر بسنده کنیم، مى‏توان از برخى اصول مشترک و مورد توافق آغاز کرد و به بعضى جزئیات وقایع روز موعود نیز رسید؛ مانند آنکه: در احادیث اسلامى آمده است که در آن روز، مسیح(ع) فرود مى‏آید.

اما از رهگذر عرصه‏هاى دوم و سوم مى‏توان به جزئیات حوادث روز موعود، استدلال نمود و به اصول مشترک بسیارى دست یافت. در این استدلالها، منبع مورد توافق عبارت است از: آیات قرآن کریم که وعده روزى را داده‏اند که اسلام عدالت محور، پیاده خواهد شد و نیز روایاتى که مورد پذیرش امامیه و غیرامامیه است. (البته درباره آن روایاتى که مختص هر فرقه است، پس از این سخن خواهیم گفت).

خوب است یادآورى کنیم که اخبار امامیه، بسیار بیشتر از روایات غیر امامیه، به نقل حوادث تاریخى پس از ظهور پرداخته است. به ویژه آنجا که از امام مهدى(ع) و یاران و اقدامات آن حضرت یاد مى‏کنند. گرچه در اخبار غیرامامیه هم در مورد مسیح(ع)، دجال و علائم قیامت فراوان سخن رفته است.

2. تقسیم از لحاظ مقدار حوادثى که به دنبال دستیابى به آن و اثبات تاریخى‏اش هستیم. اگر ما در پى اطلاع یافتن از کلیات و نیز جزئیات تاریخ پس از ظهور و ذکر وقایع آن و سخنان افراد آن دوره باشیم، باید گفت این خواسته‏اى است غیرممکن که فراراهش بن‏بست قرار دارد؛ زیرا در روایاتى که در مورد تاریخ پس از ظهور نقل شده، رخنه و گسستهاى وسیعى وجود دارد.

البته پرداختن به آن جزئیات، نه اهمیتى و نه مصلحتى براى این زمان (که زمان پیش از ظهور است) دارد و تنها آینده است که ظرف تحقق آن مى‏باشد و خداوند بر ایجاد آن تواناست.

در نتیجه تحقق هر کدام از ثمرات بحث از تاریخ پس از ظهور، منوط به امثال این جزئیات نیست بلکه صرفاً در مورد آنها، شناخت اندیشه‏هاى عمومى و وقایع مهم در آن دوره که در روایات آمده، به صورتى که امکان اثبات تاریخى‏اش باشد، کفایت مى‏کند.

از این رو نمى‏توان از پژوهشگر تاریخ پس از ظهور، انتظار داشته باشیم، بیش از این وارد جزئیات شود؛ زیرا او به مقتضاى نوع کار و منابعى که در دسترس دارد، تنها مى‏تواند به اندیشه‏هاى عمومى و وقایع مهم بپردازد.

ج) تقسیم از جهت آنچه که ما از لحاظ اثبات تاریخى به دنبال آن هستیم. گاهى ما در پى حصول اطمینان از وجود حادثه مشخصى هستیم و گاهى نیز به روایات معمولى براى اثبات وجود آن حادثه معین بسنده مى‏کنیم.

بدین جهت، براى ما دو موضع وجود دارد:
موضع اول: هنگامى است که بخواهیم از وجود حادثه معینى که زمان وقوع آن پس از ظهور است، اطمینان حاصل کنیم. در این صورت مى‏توانیم به منابع زیر اعتماد نماییم:

1. قرآن کریم که ظاهر برخى آیات آن به روشنى بر ویژگیهاى عدالت اسلامى و خیراتى که در صورت پیاده شدن احکام اسلامى به بشریت مى‏رسد، دلالت مى‏کند.

2. روایات متعددى که همه یک حادثه معیّن را نقل مى‏کنند به طورى که یکى بر دیگرى قرینه مى‏باشد و آن را تصدیق مى‏کند به طورى که در مجموع، موجب اثبات تاریخى در هر زمینه معمولى از زمینه‏هاى تاریخ مى‏باشد.

3. اخبارى که شیعه و سنّى روایت کرده‏اند به شرط آنکه بر نقل یک حادثه معیّن توافق داشته باشند. هرچند تعداد این روایات کم باشد؛ چون همین تعداد کم هم در اثبات آن حادثه معیّن، کافى است.
شرایط روایت و راویان در هر مذهبى، ویژه همان مذهب است، و همین امر باعث اختلاف در نقل روایت مى‏شود؛ در نتیجه هنگامى که آنها برنقل مضمون یک روایت واحد، توافق نمایند، تا حدّ بسیار زیادى از خطا واشتباه دور خواهیم ماند.
4. خبرى که قواعد و اصول اسلامى آن را تأیید مى‏کند و در نتیجه براى اثبات تاریخى کافى مى‏باشد. مانند اخبارى که مى‏گوید امام مهدى(ع) اسلام رإ؛7 2همان‏طور که پیامبر(ص) آورده، پیاده خواهد نمود. در نتیجه، این روایت و امثال آن، مطابق نظر اسلامى است که آموزه‏هایش تا نهایت دنیا، برقرار و مستمّر مى‏باشد.

5. اصول کلّى اسلامى که بر اساس آنها در علومى هم‏چون: کلام، فقه و ... استدلال مى‏شود.
حال اگر این قواعد در محل خودش اثبات شود، براساس آن مى‏توان به نتایجى رسید. مانند: »قاعده‏اى که صدور حکم قضایى را تنها پس از استماع سخن شهود وارائه ادله - در صورت موجود بودن آنها - جایز مى‏داند« که بر این اساس، روایاتى که مى‏گوید: امام مهدى(ع) بدون استماع سخن شهود و ارائه ادلّه، قضاوت مى‏کند، ردّ مى‏شود. هم‏چنان‏که توضیح این مطلب پس از این خواهد آمد.

در نتیجه هرگاه منابع فوق، به‏همراه نتایجش گرد هم آیند، طرح کلى ما درباره تاریخ پس از ظهور کامل مى‏گردد؛ زیرا بدین وسیله خواهیم توانست هر آنچه را که در دوره ظهور، مهم و قابل توجه است اثبات کنیم.

نهایتاً بخشى از جزئیات حوادث روز موعود باقى مى‏ماند که در موضع دوم اثبات مى‏شود؛ زیرا منابع پیش گفته در موضع اول، قادر به اثبات آنها نیستند.

موضع دوم: هنگامى است که بخواهیم براى اثبات یک مسأله تاریخى به طور معمول به خبر واحد بسنده کنیم. این همان راهى است که براى فهم شمارى از جزئیات به آن نیازمندیم؛2 گرچه ارزش این اثبات؛ بیشتر از ارزش خبر واحد نخواهد شد.
براین مبنا خواهیم توانست، برخى منابع را بپذیریم و برخى دیگر را ردّ کنیم.
امّا منابعى که آنها را مى‏پذیریم:

1. خبر واحدى که قرینه‏هاى اندکى آن را تأیید مى‏کند؛ قراین حالیه، یا وجود دو روایت با یک مضمون، یا وجود دو سند براى یک روایت که یکى از آن دو قرینه‏اى است بر درستى دیگرى.

2. خبر واحدى که به عنوان اثبات کننده حکمى شرعى، معمولاً در فقه پذیرفته مى‏شود و آن خبرى است که از طریق عده‏اى از راویان مورد وثوق، به نخستین راوى مى‏رسد. در نتیجه مى‏توان آن را به لحاظ موضع دوم، اثباتى کافى به حساب آورد، حتى اگر قرینه‏اى هم بر راست بودن آن وجود نداشته باشد.

و اما منابعى که آنها را نمى‏پذیریم:
1. خبرى که اصول کلى اسلامى، آن را ردّ مى‏کند، خواه خبر واحد باشد و خواه خبر غیر واحد؛ خواه برگرفته از قرآن کریم باشد، خواه برآمده از سنّت و خواه از غیر آن دو.
2. خبرى که برایش معارضى یافت شود و این هنگامى است که ما دو خبر داشته باشیم که یک واقعه را به دو صورت متفاوت و یا متضاد نقل کرده باشند.
در این گونه موارد اگر یکى از دو خبر معارض، بر دیگرى رجحان داشته باشد (مانند آنکه مستفیض باشد یا با اصول کلى اسلام یا شواهد دیگر موافق باشد) آن را مى‏پذیریم و دیگرى را رها مى‏کنیم و اگر در هیچ‏یک از دو خبر معارض، رجحانى نباشد، هر دو خبر از ارزش اثبات‏گرى تاریخى ساقط مى‏شوند.3

3. منبعى که نه تأیید مى‏شود و نه ردّ؛ مانند خبرى که راویانش مورد وثوق نیستند و محتواى آن نیز ارتباطى مستقیم با اصول کلى اسلام ندارد تا بر درستى یا نادرستى آن گواهى داد. در نتیجه، چنین منبعى صلاحیت اثبات تاریخى راندارد.

با رد این منابع سه گانه، مى‏توان ملاحظه نمود که روایات بیان کننده وقایع روز موعود، از هرگونه دست‏برد، توهم و یا افسانه پردازى که ممکن است به آنها راه بیابد، پالایش شده است. بدین ترتیب، منابع مورد اتکاى ما در کمال وضوح و روشنى خواهد بود و مى‏توان از آنها براى عرضه تفکر مهدویت در جهان استفاده کرد.

ج) مشکلات موجود در این مبحث
این مشکلات از جمله اقتضائات مبحث تاریخ پس از ظهور است. البته در این‏جا باید آن مشکلاتى را که به طور کلى به تاریخ غیبت برمى‏گردد4 و نیز آن مشکلاتى که به طور خاص به روایات وارد شده درباره امام مهدى(ع) برمى‏گردد،5 استثنا کنیم؛ زیرا در جاى خود به آنها پرداخته‏ایم.

در اینجا فقط به طرح مشکلاتى که مختص به تاریخ پس از ظهور است، بسنده مى‏کنیم. در مقام مقایسه مى‏توان گفت که این مشکلات، گاه در عنوان با آن مشکلات دیگر، یکى است ولى از لحاظ ساختار و ارزش متفاوت مى‏باشد.
این مشکلات را مى‏توان چنین فهرست نمود:

مشکل اول: نمادین و رمزى بودن روایات نقل شده درباره حوادث آینده در بسیارى از موارد به ویژه در روایاتى که به شخص امام مربوط مى‏شود؛ مانند این روایت: »هنگامى که [امام مهدى(ع)] پرچمش را حرکت مى‏دهد، شرق و غرب عالم براى او روشن مى‏شود« یا این روایت که: »[امام مهدى(ع)] دستش را بر سر مردم مى‏نهد و عقول آنها را کامل مى‏نماید« و یا این حدیث که »پرچمش از پنبه و کتان نیست بلکه برگى از برگهاى [درختان] بهشتى است« و تعابیرى از این قبیل.

مراد این روایات، حقایق نابى است که الفاظ آن در معانى متعارف خود، به‏کار نرفته است.6

مشکل دوم: کلّى گویى عمدى در روایات و سکوت درباره برخى از سخنان و کارهایى که پس از ظهور اتفاق خواهد افتاد به طورى که معلوم است گوینده معصوم(ع) عمداً برخى حقایق درباره محتواى سخنان امام مهدى(ع) را در ابتداى ظهورش در مسجدالحرام نیاورده است و یا خاموشى روایات درباره مضمون سخنان آن حضرت به هنگام ورود به عراق در مسجد کوفه؛ و هم‏چنین سکوت آنها در مورد بسیارى از مواعظ آن امام و نیز روشهاى آزمایش یارانش. بلکه تنها فرموده‏اند: »من درباره آنچه او [امام مهدى(ع)] به مردم مى‏گوید، داناترم.«

اما این که امام مهدى(ع) به مردم چه مى‏گویند راهى به دانستنش نیست. مانند این روایت است، روایاتى که درباره یاران امام مهدى(ع) وارد شده است. معصوم(ع) مى‏فرماید: »...و من نام آنها و پدرانشان را مى‏دانم...«.
اما حتى نام یک نفرشان را هم نمى‏برد.

مشکل سوم: وجود رخنه و فضاهاى خالى در روایات و عدم رعایت زنجیره حوادث.
این اشکال اگر چه ویژه تاریخ پس از ظهور نیست ولى در این تاریخ، نمود و حضور بیشترى دارد. در نتیجه، رعایت زنجیره زمانى شمارى از حوادث، تقریباً ناممکن است. همچنان که بسیارى از اقدامات مهمى که پس از ظهور انجام خواهد گرفت، به طورکلى مسکوت مانده است. قابل ملاحظه اینکه به هر مقدار که از آغاز ظهور دور مى‏شویم، وقایع نقل شده در اخبار، کم‏تر مى‏شود و رخنه و گسست بین روایات افزون مى‏گردد؛ علاوه بر آنکه بیان رمزى و کلّى گویى نیز زیاد مى‏شود.

در نتیجه مشکلاتى که بیان شد، ملاحظه مى‏کنیم حوادثى که کمى قبل و بعد از ظهور رخ مى‏دهد، در حجم فراوانى از روایات به ما رسیده است؛ اما در دوره زمانى پس از آن، غیر از حوادث پراکنده و سخنان متفرقى که ترتیب هم ندارند، حدیثى نقل نشده است.

هر چه از زمان ظهور دورتر مى‏شویم و مثلاً به واقعه رحلت یا شهادت امام(ع) و یا به جانشین پس از ایشان مى‏رسیم، روایات بسیار بسیار کم‏تر مى‏شوند.

پیامبر و ائمه(ع) به چند سبب این مشکلات سه‏گانه را به طور عمد در سخنان خود درباره امام مهدى(ع) باقى گذارده‏اند. مهم‏ترین آنها عبارت است از:

وجود گسست و فاصله فکرى و فرهنگى بسیار عمیق، بین دوره صدور این روایات و دوره زمانى که این روایات درباره آن سخن گفته‏اند.

این بدان جهت است که رشد و تعمیق اندیشه اسلامى در خلال قرنهاى طولانى که بین این دو دوره قرار دارد و هم‏چنین رشد و تکامل بیشتر آن به‏دست امام مهدى(ع)، چیزى است که فهم و درک مسائل زمان ظهور رابرا ى مردمى که در عصر پیامبر و ائمه(ع) مى‏زیسته‏اند ناممکن مى‏ساخته است.

و از این‏رو طبق قاعده‏اى که مى‏گوید: »با مردم به اندازه عقلشان سخن‏گو« مصلحت آن بوده که معصومین(ع) به‏طور کلى از این مسائل با صراحت سخن نگویند.
مشکل چهارم: این مشکل آنجا پیش مى‏آید که بخواهیم براساس مذهب خود، روایات را در مسیر خاصّى که مى‏خواهیم پیش ببریم.
سخن درباره این مشکل - به حسب اینکه روایات نقل شده گاه از منابع اهل سنّت است و گاه از منابع امامیه - به دو بخش تقسیم مى‏شود:
بخش اول: روایات موجود در منابع اهل سنّت؛ مانند: صحاح ستّه و غیر آن. این روایات نیز که دربردارنده پیش‏بینى حوادث آینده است به چهار دسته، تقسیم مى‏شود:

1. آن دسته از روایات که قلمرو وسیعى دارند و جهت‏گیریهاى مهم فکرى را نشان مى‏دهند؛ همچون بیان فتنه و جنگهایى که در طول این تاریخ واقع مى‏شود و موضعى که هر مسلمانى باید در برابر آنها داشته باشد؛ سخن درباره دجّال و ویژگیها و کارهایش و نیز سخن درباره عیسى بن مریم (ع) و فرود آمدن او از آسمان و جنگهایش با دجّال و نیز با یأجوج و مأجوج پس از گشودن سدّى که در پشت آن زندانى شده بودند و هم‏چنین مضامینى از این دست که حجم فراوانى از روایات در مورد حوادث آینده را دربرمى‏گیرد. البته بخشى از این روایات به تاریخ غیبت کبرى برمى‏گردد و ارتباطى با روز موعود ندارد ولى آن مواردى که به تاریخ پس از ظهور برمى‏گردد مانند: فرود آمدن مسیح و...، بزودى درباره‏اش بحث خواهیم کرد.

2. روایاتى که اصل وجود امام مهدى(ع) را ثابت مى‏کنند و این‏که او از فرزندان حضرت فاطمه(س) است؛ به همراه بیان نام و ویژگیهاى ظاهرى ایشان و این‏که زمین را از عدل و داد آکنده خواهد ساخت. مجموعه این روایات، بسیار بیشتر از حدّ تواتر است و وجود امام مهدى(ع) را به‏طور قطع ثابت مى‏کنند. با این وصف، این روایات در بحث تاریخ پس از ظهور، تنها اندکى براى ما سودمندند.

3. اخبارى که به توضیح نتایج اجراى کامل دین اسلام و ثمرات فراوانى که از عدالت حقیقى حاصل مى‏شود، مى‏پردازند؛ مانند روایاتى که بر فراوانى ثروت در آن دوره دلالت مى‏کنند و یا روایاتى بدین مضمون که: »انسان در آن زمان به دنبال کسى مى‏گردد که زکاتش را به او بدهد ولى کسى را پیدا نمى‏کند.« و یا این که »در آن زمان کوهى از طلا از رود فرات سر برمى‏آورد (آشکار مى‏شود) « در صورتى که آن را به وسعت کشت و کار و فراوانى خیرات تفسیر کنیم.

این دسته از روایات در منابع اهل سنت، پیوسته به نام مهدى(ع) و مسأله ظهور ایشان نیست ولى عقلاً و برهاناً امکان تحقق محتوا و مضمون این روایات، جز در دوره پس از ظهور و


پى ‏نوشتها :
1 . این صرفاً یک فرض است وگرنه هم‏چنان که در تاریخ غیبت کبرى (ص501 به بعد) گفته و استدلال آورده‏ایم، غیبت طولانى امام(ع)، در تکامل رهبرى ایشان و تعمیق اقدامات عادلانه‏اش در روز موعود، مؤثر است.
2 . اثباتى که در تاریخ پس از ظهور بدان نیازمندیم با اثباتى که در تاریخ غیبت کبرى بنا نهاده‏ایم (ص208) فرق دارد. زیرا اثباتى که در تاریخ غیبت کبرى مدنظر مى‏باشد براساس رد هرگونه خبر واحد شکل گرفته که آن را »سخت‏گیرى سندى« نام نهاده‏ایم زیرا در آنجا به امثال خبر واحد نیاز نداریم اما در اینجا (بحث تاریخ پس از ظهور) سخت بدان نیازمندیم زیرا شمارى از حوادث، تنها با خبر واحد نقل شده است و ما براى حفظ زنجیره کلى حوادث به آن نیاز داریم و این تفاوت، نتایج ملموسى را به دنبال خواهد داشت که بعد از این مى‏آید.
3 . ر.ک: تاریخ الغیبة الصغرى؛ ص28 به بعد و ص46 به بعد.
4 . تاریخ الغیبة الصغرى؛ ص24 به بعد.
5 . همان؛ ص42 به بعد.
6 . همان؛ ص212 به بعد.