درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

میلاد حوراء

شب معراج بود. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به آسمان چهارم بردند، جبرئیل اذان می گفت و میکائیل اقامه. پس به پیامبر (ص) گفتند: حرکت کن.
حضرت (ص) لحظه ای درنگ کردند و فرمودند: اى جبرئیل! من جلو بیفتم در حالى که تو در حضور من هستى؟؛ او پاسخ داد: بلى، خداوند عزوجل پیامبران مرسلش را بر ملائکه ى مقربینش برتری داده است.منبع:  khamenei.ir
 
رسول خدا (ص) راه افتادند و براى اهل آسمان چهارم نماز خواندند.  پس ایشان سمت راستشان را نگاه کردند و ابراهیم (ع) را در باغى از باغهاى بهشت دیدند که گروهى از فرشتگان در آن جمع بودند.

بعد هم رفتن به سوی آسمان پنجم و ششم. در آنجا ندایی آمد: ای محمد! پدرت ابراهیم پدر نیکویى است و برادرت على برادر نیکویى است.
حالا به موعد دیگری رسیده بودند و جبرئیل دستان رسول خدا (ص) را گرفت و وارد بهشت شدند. رسیدند به درختی از نور که در پاى آن درخت دو فرشته به زینت و زیور آراسته بودند.
حضرت (ص) فرمودند: حبیبم جبرئیل! این درخت براى کیست؟
او گفت: براى برادرت على بن ابى طالب (علیه السلام) و این دو فرشته براى او زینت و زیور کرده اند.
پس پیامبر خدا (ص) جلو رفتند و رطبى از کره نرم تر و از مشک خوشبوتر و از عسل شیرین تر برداشتند و خوردند و آن خرما در صلب ایشان نطفه ای ایجاد شد. (1)

***
 
زنان قریش و بنی هاشم، حضرت خدیجه (س) را برای وضع حملش کمک نکردند و خدیجه (س) ناراحت و غمگین بود که ناگهان چهار خانم گندم گون و بلند قد که گویى از زنان بنى هاشمند، داخل شدند. حضرت خدیجه (س) که این ها را دید، ترسید(2)

یکى از آنان گفت: اى خدیجه!، غمگین مباش، ما از جانب پروردگارت به سوى تو آمده ایم و خواهران تو هستیم.
یکی یکی جلو آمدند و خود را معرفی کردند: من ساره ام و این آسیه دختر مزاحم، که در بهشت رفیق و مصاحب تو است و این مریم دختر عمران، و این کلثوم خواهر موسى بن عمران است. خداوند ما را فرستاده تا کارهایی را که زنان هنگام زایمان نیازمند آنند، انجام دهیم. سپس یکى به جانب راست، و دیگرى طرف چپ، و سومى روبرو، و چهارمى پشت سر خدیجه (س) نشستند.(3) و ده نفر از حورالعین، که با هر کدام طشت و آفتابه اى از بهشت، که در آفتابه آب کوثر بود، حضور یافتند
 
خانمى که پیش رو نشسته بود، فاطمه زهرا (علیهاالسلام) را گرفت و با آب کوثر شست و دو پارچه که از شیر سپیدتر و از مشک و عنبر خوشبوتر بود، بیرون آورد. یکى را به بدنش پیچید و با دیگرى سرش را پوشاند.(4)

و آن چهار خانم گفتند: اى خدیجه، فاطمه را در حالى که طاهره و مطهره و زکیه و با میمنت است بگیر، که در او و نسلش برکت است.(5)

***

حالا رسول خدا (ص) هر وقت دلشان حال و هوای بهشت را می کرد، حوراء انسیه را در آغوش می گرفتند و می فرمودند: فاطمه حوراء انسیه است. وقتى من مشتاق بهشت مى شوم بوى فاطمه را استشمام مى کنم.(6)

پی نوشت:
1.      الموسوعه الکبرى عن فاطمه الزهراء علیهاالسلام: ج 2 المطاف الاول ح 8 از علل الشرائع و دلائل الامامه.
2.      بحارالانوار، ج 43، ص 2.
3.      بحارالانوار، ج 43، ص 3.
4.      همان
5.      بحارالانوار، ج 43، ص 3، از روایت 1.
6.      الموسوعه الکبرى عن فاطمه الزهراء علیهاالسلام: ج 2 المطاف الاول ح 8 از علل الشرائع و دلائل الامامه.

منابع به نقل از کتاب اما دخترم فاطمه، مناقب و مصائب حضرت زهرا (علیها السلام) از زبان پیامبر اکرم (ص؛ ام نرجس؛ با تصرف و تلخیص.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد