درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

صبری که پایان ندارد

صبر برای ما انسانها مفهوم خاصی دارد و بنا بر مشکلاتی که با آن روبه رو می شویم معیار و سقفی برای آن در نظر می گیریم. یکی صبرش در حد از دست دادن کار است و دیگری با یک گرمای هوا طاقتش طاق می شود و...

اما اگر بدانیم صبر یکی از مهمترین ویژگی های کسی است که امام امت است، حدس می زنیم که نوع آن باید اندکی فرق کند تا جایی که خداوند در سوره سجده می فرمایند: «از میان آن قوم پیشوایانی پدید آوردیم که چون صبوری پیشه کردند و به آیات ما یقین داشتند، به فرمان ما به هدایت مردم پرداختند.»(1)
imam zaman 095

صبر در اینجا معنایش نه صبر عادی ما که معنای  حبس نفس است و تمام انبیا از صبر به جایی رسیده اند که تمام عالم زیر قدرتشان قرار گرفته است.

وقتی صبر ایجاد می شود انسان به مقام عبد مطلق می رسد و می تواند امام مطلق هم باشد. وقتی صبر ایجاد شد چشم ها به بسیاری از مسائل گشوده می شود. آیت الله وحید خراسانی در جایی می گوید: «از یکی از بزرگان که به او اعتماد داریم شنیدم ریاضتی وجود دارد که کسانی که آن ریاضت را انجام می دهند می توانند واقعه عاشورا را ببینند. روح به وسیله ریاضت، اتصال پیدا می کند و می بیند. از نظر علمی، تمام حوادث و وقایعی که روی زمین رخ می دهد، در عالمی محفوظ و مضبوط می ماند.» آیت الله وحید خراسانی این طور ادامه می دهد که آن عالم می گوید: «البته نتوانستیم تمام وقایع عاشورا را ببینیم. آنچه قابل رؤیت برای کسی نیست، یک فاصله حدود سه ساعت است، آن فاصله زمانی قابل رؤیت برای هیچ کسی نیست. آن فاصله زمانی سه ساعته، از وقتی است که سیدالشهدا (ع) از اسب پیاده می شوند، تا وقتی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم خونشان را به عرش بردند و بر استوانه های عرش گذاشتند و به این سبب استوانه های عرش تا روز قیامت به خود می لرزد.»

صبر را باید اینجا دید! صبری که امام مطلق می آورد، چنین صبری است. هر روز، صبح و غروب، امام زمان خود آن منظره را می بیند. نکته مهم این است که در خانه ای که حضرت در آن حضور دارند بالای درب خانه، پیراهن سیدالشهداء (ع) آویزان است. ایشان پیراهن را می بیند، آن پیراهن همچنان باید باشد تا وقتی که خون تازه از آن دید آنگاه بداند که وقت ظهور است.

به راستی که صبر هیچ کس شبیه به صبر آقای ما نیست. او به خاطر وسعت علم و رقت قلب و احساسات شفافی که دارد تمام مظالم و جنایات دنیا را می بیند و هیچ حجابی در مقابل دیدگانش وجود ندارد. او سر قبر علی (ع) ماجرای شهادت و مظلومیت ایشان را می بیند، در قبرستان بقیع همچنین، در کربلا آن منظره، همه و همه در مقابل چشمان یک انسان است که قلبش می تپد و اینها زندگی او را پر می کنند. این حوادث روح و قلب کسی را می فشرد که با قداست روح جدش امیرالمومنین (ع) زندگی می کند که تحمل گرفتن یک پوست جو از دهان مورچه ای را ندارد.

این صبر مطلق، او را به امامت مطلق می رساند به راستی که چه صبری است این صبر؟

1-      سوره سجده(32)، آیه 24

منبع: آیت الله العظمی حسین وحید خراسانی، حدیث لوح،  صص 9-21

تأویل آیه ی امّن یجیب

خیلی عجیب نیست اگر دعاهای ما مستجاب نمی شود. می دانید چرا؟ چون شاید در زندگی بسیاری از ما واقعاً پیش نیامده باشد که از سر عجز و درماندگی و ناچاری و بریدن از غیر خدا، به دامان خدا چنگ بزنیم و با تمام وجود (و نه فقط از روی عادت و ورد زبان) چیزی را بخواهیم. چنین حالتی، همان معنای «اضطرار» است که در دعای «امّن یجیب المضطر اذا دعا و یکشف السوء» (1) (کجاست کسی که دعای مضطر را اجابت کند هنگامی که او را می خواند؟) می دانید از نظر روایات، مضطر واقعی مولای ما حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) است؟
خداوند در قرآن شرایط اضطرار را این گونه توصیف می کند: «...تا اینکه زمانی که در کشتیها قرار گرفتید و بادهای ملایم آنها را حرکت داد و ایشان به آن خوشحال شوند، [ناگهان] طوفان شدیدی می ‌‌وزد و موج از هر سو به طرف آنها ‌‌آید و یقین پیدا ‌‌کنند که در محاصره ی آن قرار گرفته‌‌اند، در این هنگام با اخلاص در دین، خدا را می‌‌خوانند که اگر ما را نجات دهی از سپاس‌گزاران خواهیم شد، پس چون آنان را رهانید، ناگهان در زمین به ناحق سرکشی می‌کنند.» (2)
imam zaman 094

هیچ کدام از ما، نمی توانیم شرایط اضطرار آقایمان را درک کنیم. ایشان هزار و صد و هفتاد و اندی سال است که در غیبت به سر می برند و علاوه بر ناراحتی از گناهان و ندانم کاری های شیعیان، رنج بسیاری از دشمنان برده اند. بیش از آن، بسیاری از دوستان و همراهانشان در اثر گذشت زمان، پیر شده و رحلت کردند و امام، برای هر کدام آنها، غمگین شده اند. غیر از اینها، شهر به شهر و صحرا به صحرا گشتن امام نیز، در فهرست این رنج ها قرار می گیرد. غیر اینها که می دانیم، بسیاری چیزها هست که درباره ی قلب مهربان و صبور ایشان نمی دانیم.

امام صادق (ع)، درباره ی آیه ی امّن یجیب، فرمودند: «این آیه درباره قائم آل محمد (ع) نازل شده است، آن مضطرّی که هرگاه در مقام [ابراهیم] دو رکعت نماز بگذارد و خداوند را بخواند و دعا کند، خداوند دعای او را اجابت فرماید و او را خلیفه در زمین قرار دهد.» (3)

البته این به آن معنا نیست که تنها در زمان ظهور، آقای ما مضطر می شوند، بلکه آقای ما همیشه در همین حالت به سر می برند تا ظهور محقق شود. امّا علت به تاخیر افتادن استجابت دعایشان این است که شرایط از جانب ما برای ظهور ایشان آماده نیست. ما مضطر نشده ایم و مولایمان را در رنجهایش رها ساخته ایم.

از امام صادق (ع) چنین آمده است:
«به خدا سوگند گویا من به سوی قائم می ‌نگرم، در حالی که پشتش را به حجرالاسود زده و خدا را به حقّ خود می‌خواند... سپس فرمود: به خدا سوگند مضطرّ، در کتاب خدا در آیه ی «امّن یجیب المضطرّ...»، اوست.» (4)
 
اللهم اکشف عنا السوء، و عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان...
 
 
پی نوشت:
1. سوره ی نمل، آیه ی 62
2. سوره ی یونس، آیات 22 و 23
3. تفسیر القمی، ص 497؛ به نقل از موسوی اصفهانی، محمد تقی، مکیال المکارم، ج 1، نشر مسجد مقدس جمکران، 1385، ص 95
4. عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نور الثّقلین، ج 4، ص 94؛ به نقل از هادیان شیرازی، عبدالرسول، «فرج بعد شدت»

تشرفات: دیدار در دشت بی آب

نیمه شب بود. پژواک صدای جغدها در فضا می پیچید. مرد در خواب عمیقی بود که صدایی او را به خودش آورد. انگار کسی اسم او را صدا می زد. علی بن مهزیار در رختخوابش پهلو به پهلو شد و با خودش فکر کرد که خواب می بیند. اما خواب نبود، کسی به او می گفت: اى پسر مهزیار، امسال به حج برو که امام خود را خواهى دید.

علی با شنیدن این جمله یکدفعه از جایش پرید و در حالی که از شدت تعجب نزدیک بود چشمانش از حدقه بیرون بزند، آب دهانش را قورت داد و بهت زده اطرافش را نگاه کرد تا کسی را آنجا ببیند، اما شخصی آنجا نبود. حالا اشک امانش نمی داد، با خودش می گفت: یعنی می شود، بالاخره بعد از بیست بار رفتن به سفر حج برای دیدار یار، این بار قسمتم شود که ایشان را ببینم؟

علی بن مهزیار در حالی که دلش از شوق دیدار امامش قنج می رفت، صبح زود بار و بنه برداشت و راهی مکه شد.
در راه به هر شهری که می رسید، سراغ امامش را می گرفت و جویای ایشان بود اما در کمال نا امیدی امامش را نیافت.

علی بن مهزیار، بالاخره به مکه رسید و حج و عمره اش را در یک هفته انجام داد. روزی او در حالی که دست زیر چانه اش گذاشته بود، غرق فکر بود که دید در کعبه گشوده شد و مردى لاغر اندام که با دو برد (نوعی لباس است) محرم بود،خارج گردید و نشست.

دل علی با دیدن مرد آرام گرفت و نزد او رفت.
مرد بعد از کمی صحبت و آشنایی با علی بن مهزیار، رو به او کرد و گفت : اهل کجایى؟
علی جواب داد: اهل عراق.
گفت : کدام عراق  
جواب داد: اهواز.
مرد گفت : ابن خصیب را مى شناسى؟
- آرى.

مرد کمی تامل کرد و گـفـت: خدا او را رحمت کند، چقدر شب هایش را به تهجد و عبادت مى گذرانید و عطایش زیاد و اشک چشم او فراوان بود.
بعد هم ادامه داد: ابن مهزیار را مى شناسى؟

-آرى، ابن مهزیار منم.
مرد گفت: خداى تعالى تو را حفظ کند، یا اباالحسن(کنیه علی بن مهزیار).

سپس مرد دستان علی را گرفت و او را در آغوش گرفت و فرمود: یا اباالحسن، کجاست آن امانتى که میان تو و حضرت امام حسن عسکرى(ع) بود؟
علی بن مهزیار جواب داد: موجود است، بعد هم دست به جیب خود برد و انگشترى که بر آن دو نام مقدس محمد و على (ع) نـقش شده بود، بیرون آورد.

همین که مرد، نقش آن را خواند، آن قدر گریه کرد که لباس احرامش از اشک چشمش تر شد و بعد گفت : خدا تو را رحمت کند یا ابا محمد( کنیه امام حسن عسکری(ع))، زیرا که بهترین امت بودى، پروردگارت تو را به امامت شرف داده و تاج علم و معرفت بر سرت نهاده بود. ما هم به سوى تو خواهیم آمد.

بعد از آن رو به علی کرد، گفت : چه مى خواهى و در طلب چه کسى هستى، یا اباالحسن( کنیه علی بن مهزیار)؟
 علی بن مهزیار با حال تضرع گفت : امام محجوب از عالم را.
مرد گفت : او محجوب از شما نیست، لکن اعمال بد شما او را پوشانیده است.

حالا برخیز و به منزل خود برو و آمـاده باش .وقتى که ستاره جوزا غروب و ستاره هاى آسمان درخشان شد، آن جا من در انتظار تو، میان رکن و مقام ایستاده ام.

ابـن مـهـزیـار با این سخن آرام شد و یقین کرد که این بار امامش را می بیند. علی در حجره اش دائم ای طرف و آن طرف می رفت و یک دم هم آرام و قرار نداشت. بالاخره زمان موعود فرا رسید. از منزل خارج و بر حیوان خود سوار شد، که ناگهان متوجه شد که آن مرد صدایش مى زند: یا اباالحسن بیا.

مرد به راه افتاد. در مسیر، گاهى بیابان را طى مى کرد و گـاه از کـوه بالا مى رفت .بالاخره به کوه طائف رسیدند.
مرد در آن جا گفت : یااباالحسن، پیاده شو نماز شب بخوانیم.
پیاده شدند و نماز شب و بعد هم نماز صبح راخواندند.
بـاز گفت : روانه شو، اى برادر.

دوباره سوار شدند و راههاى پست و بلندى را طى کردند، تا آن که بـه گـردنـه اى رسـیـدند. از گردنه بالا رفتند، در آن طرف، بیابانى پهناور دیده مى شد.
علی بن مهزیار چشمانش را باز کرد و خیمه اى از مو دید که غرق نور است و نور آن تلالویى داشت .

آن مرد گفت : نگاه کن .چه مى بینى ؟
- خیمه اى از مو که نورش تمام آسمان و صحرا را روشن کرده است .
گفت : منتهاى تمام آرزوها در آن خیمه است .چشم تو روشن باد.
وقـتـى از گردنه خارج شدند، گفت : پیاده شو که این جا هر چموشى رام مى شود.
ازمرکب پیاده شدند.

مرد گفت : مهار حیوان را رها کن .
علی بن مهزیار پرسید: آن را به چه کسى بسپارم ؟
مرد گفت : این جا حرمى است که داخل آن نمى شود، جز ولى خدا.

مهار حیوان را رها کردند و رفتند تا نزدیک خیمه نورانى.
مرد گفت :توقف کن تا اجازه بگیرم.

داخل شد و بعد از زمانى کوتاه بیرون آمد و گفت: خوشا به حالت که به تو اجازه دادند.
علی بن مهزیار به آرزویش رسید بود.او وارد خـیـمـه شـد. اربـاب عـالم هستى و محبوب عالمیان، حضرت بقیة اللّه الاعـظـم، روى نمدى نشسته بودند و نطع سرخى بر روى نمد قرار داشت و آن حضرت(ع) بر بالشى از پوست تکیه کرده بودند.
علی با صدایی لرزان سلام کرد.
بـهـتـر از سـلام او، جوابش را دادند.

رخسار امام(ع) مثل ماه شب چهارده بود. پیشانى ایشان گـشـاده با ابروهاى باریک کشیده و به یکدیگر رسیده .چشمهایشان سیاه وگشاده، بینى کشیده، گونه هاى هموار و برنیامده، در نهایت حسن و جمال، بر گونه راستش خالى بود مانند قطره اى از مشک که بر صفحه اى از نقره افتاده باشد. موى عنبر بوى سیاهى داشت، که تا نزدیک نرمه گوش آویـخـتـه و از پـیشانى نورانى اش نورى ساطع بود مانند ستاره درخشان، نه قدى بسیار بلند و نه کوتاه، اما کمى متمایل به بلندى، داشتند .

علی مدتی بی آنکه حرکتی کند محو تماشای یار شده بود و بعد هم امام زمان(ع) از او احوال یکایک شیعیان را پرسیدند.
او جواب داد: آنها در دولت بنى عباس در نهایت مشقت و ذلت و خوارى زندگى مى کنند.

امام(ع) فـرمـودند: ان شـاء اللّه روزى خـواهد آمد که شما مالک بنى عباس شوید و ایشان در دست شما ذلیل گـردنـد.
بـعد فرمودند: پدرم از من عهد گرفته که جز، در جاهایى که مخفى تر و دورتر از چشم مـردم اسـت، سـکـونـت نکنم، به خاطر این که از اذیت و آزار گمراهان در امان باشم تا زمانى که خداى تعالى اجازه ظهور بفرماید.

و ادامه دادند : فرزندم، خدا در شهرها و دسته هاى مختلف مخلوقاتش همیشه حجتى قرار داده است تا مردم از او پـیـروى کنند و حجت بر خلق تمام شود.
فرزندم، تو کسى هستى که خداى تعالى او را براى اظهار حـق و مـحـو بـاطل و از بین بردن دشمنان دین و خاموش کردن چراغ گمراهان، ذخیره و آماده کـرده است .

پس در مکانهاى پنهان زمین زندگى کن و از شهرهاى ظالمین فاصله بگیر و از این پـنـهان بودن وحشتى نداشته باش، زیرا که دلهاى اهل طاعت، به تو مایل است، مثل مرغانى که به سـوى آشـیـانـه پـرواز مـى کنند و این دسته کسانى هستند که به ظاهر در دست مخالفان خوار و ذلیل اند، ولى در نزد خداى تعالى گرامى و عزیز هستند.

ایـنـان اهـل قـنـاعـت و متمسک به اهل بیت عصمت و طهارت (ع) و تابع ایشان دراحکام دین و شـریـعـت مـى بـاشـند.

با دشمنان طبق دلیل و مدرک بحث مى کنند و حجتها و خاصان درگاه خـدایند، یعنى در صبر و تحمل اذیت از مخالفان مذهب و ملت چنان هستند که خداى تعالى، آنان را نمونه صبر و استقامت قرار داده است و همه این سختیها را تحمل مى کنند.

فرزندم، بر تمامى مصایب و مشکلات صبر کن، تا آن که خداى تعالى وسایل دولت تو را مهیا کند و پـرچـمـهاى زرد و سفید را بین حطیم و زمزم بر سرت به اهتزاردرآورد و فوج فوج از اهل اخـلاص و تـقـوى نـزد حـجرالاسود به سوى تو آیند و بیعت نمایند.

ایشان کسانى هستند که پاک طینتند و به همین جهت قلبهاى مستعدى براى قبول دین دارند و براى رفع فتنه هاى گمراهان بـازوى قـوى دارنـد. آن زمان است که باغهاى ملت و دین بارور گردد و صبح حق درخشان شود.

خـداونـد بـه وسیله تو ظلم و طغیان را از روى زمین بر مى اندازد و امن و امان را در سراسر جهان ظـاهـر مى نماید.
احکام دین در جاى خود پیاده مى شوند و باران فتح و ظفر زمینهاى ملت را سبز و خرم مى سازد.

بعد فرمودند: آنچه را در این مجلس دیدى باید پنهان کنى و به غیر اهل صدق و وفا و امانت اظهار ندارى .
علی بن مهزیار چند روزى در خدمت امامش ماند و مسائل و مشکلات خود را از ایشان پرسید.

در وقـت وداع، علی بیش از پنجاه هزار درهمى را که با خود داشت، به عنوان هدیه خدمت حضرت تقدیم کرد و اصرار کرد که ایشان قبول نمایند.
مـولاى مـهـربـان تـبـسـمی کردند و فرمودند: این مبلغ را که مربوط به ما است در مسیر برگشت استفاده کن و به طرف اهل و عیال خود برگرد، چون راه دورى در پیش دارى.
بعد هم امام زمان(ع) دستانشان را به دعا بلند کردند و برای علی دعا فرمودند.


منبع: العبقری الحسان، علامه نهاوندی.

حدیث روز

قَالَ الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ سَمِعْتُ الصَّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع یَقُولُ مَنْ مَاتَ مُنْتَظِراً لِهَذَا الْأَمْرِ کَانَ کَمَنْ کَانَ مَعَ الْقَائِمِ فِی فُسْطَاطِهِ لَا بَلْ کَانَ بِمَنْزِلَةِ الضَّارِبِ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِالسَّیْفِ
هر کس در حال انتظار فرَج بمیرد مثل کسى است که همراه امام عصر (عج) و در خیمه او باشد، نه بلکه مانند کسى است که در پیش روى پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شمشیر بزند.

بحارالأنوار جلد : 52 صفحه : 146



imam zaman 092

نیم نگاهی به مفاهیم سورۀ عصر با رویکرد مهدویّت

به تناسب مولود پربرکت حضرت ولی عصر«ارواحنافداه»،  لازم است اظهار ارادتی به محضر آن امام بزرگوار داشته باشیم.





اهمیّت سورۀ عصر در صدر اسلام


یکی از سوره‌های مهم قرآن کریم، سورۀ مبارکۀ «عصر» است. این سوره، به اندازه‌ای نزد مسلمانان صدر اسلام اهمیت داشته که از آیات آن به عنوان تعارف و احوال‌پرسی استفاده می‌کرده‌اند. یعنی در مواجهه با یکدیگر، بعد از سلام، یک نفر قرائت سورۀ عصر را آغاز می‌کرده و نیمی از آن را می‌خوانده و دیگری در جواب، نصف دیگر آن سوره را می‌خوانده است:

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏ ، وَ الْعَصْرِ ، إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی‏ خُسْرٍ ، إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ»

اهتمام و توجّه ویژۀ مسلمانان به این سوره، نشانگر محتوای والا و معانی ارزشمند و کاربردی آن در زندگی است. اگر در جامعۀ فعلی نیز این سوره سرمشق و مورد توجّه باشد، افراد جامعه به سعادت دنیوی و اخروی دست خواهند یافت. 



معانی و مفاهیم آیات سورۀ عصر


این سوره، از محکمات قرآن کریم است. اگر انسان کمی با ادبیّات عربی آشنا باشد، می‌تواند این سوره را به خوبی معنا کند. البته بیان معنای حقیقی «وَ الْعَصْرِ»، که پروردگار عالم قسم به عصر خورده است، مشکل است. امّا بقیۀ کلمات این سوره، از محکمات هستند و همه می‌توانند معنا کنند.

لازم به ذکر است که گرچه ترجمه و معنا کردن این سوره آسان است، اما عمل کردن به آن فوق‌العاده مشکل است. اگر فردی یا جامعه‌ای به دستورات، مفاهیم و مضامین این سوره عمل کند، می‌تواند به سعادت دنیا و آخرت نائل شود.

قرآن کریم در سورۀ عصر می‌فرماید: قسم به عصر که همۀ انسان‌ها در دنیا و آخرت بدبخت هستند؛ مگر یک طایفه، و آن‌ها کسانی هستند که«الذّین آمنوا»، یعنی کسانی که مؤمن و شیعه باشند، البته نه تنها به صورت اسمی، بلکه آنان که طبق «وعملوا الصالحات» به عقاید حقّۀ خود، عمل کنند و به تشیّع پایبند باشند. کسانی که به همۀ واجبات و مستحبات اهمیت دهند و از گناه اجتناب کنند. این یک بال حرکت و صعود است. بال دوم «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ» است. یعنی امر به معروف و نهی از منکر داشته باشند. آنچه خود دارند به دیگران بگویند. اعتقادات حقّه را، نه فقط به فرزندان، بلکه به همگان یاد دهند. آنچه که خود عمل می‌کنند، از دیگران هم بخواهند که عمل کنند.



ارتباط سورۀ عصر با حکومت جهانی دوران ظهور و رجعت


اگر در هر جامعه‌ای، این سورۀ مبارکه حکم‌فرما شود، آنگاه آن جامعه، بهشتی خواهد شد. حکومت امام زمان«ارواحنافداه»، پس از ظهور آن حضرت، بهشت دنیا را برای مردم به ارمغان می‌آورد. علّت این امر، معجزه نیست، بلکه به خاطر عمل به دستورات قرآنی، بالاخص این سورۀ مبارکه است. در حکومت سراسری اهل بیت«سلام‌الله‌علیهم» در دوران ظهور و دوران رجعت، به آیات نورانی قرآن کریم و از جمله به سورۀ «عصر» عمل می‌شود و در نتیجه، زندگی مردمان به زندگی منهای فقر، تبعیض، نارسایی، ظلم و ستم مبدّل شده، زندگی آنان سرشار از آرامش و آسایش و برخوردار از رفاه و امنیّت خواهد شد.

عمل به این سوره، در هر عصر و زمانی، رافع مشکلات خواهد بود و تمام گرفتاری‌ها را از بین می‌برد. الان نیز در نظام جمهوری اسلامی، اگر صددرصد به مفاهیم بلند این سورۀ مبارکه عمل شود، آنگاه تمام مشکلات رفع می‌شود و تمام گرفتاری‌ها از بین می‌رود و یک زندگی صد درصد رفاهی برای مردم فراهم می‌گردد.

لذا چون مسلمانان صدر اسلام، اثر این سوره را در زندگی حس کرده بودند، به جای تعارفات معمول، که گاهی پر از دروغ و تملّق است، این سوره را برای یکدیگر قرائت می‌کردند.

همان‌گونه که بیان شد معنای ظاهری سورۀ عصر آشکار است، امّا از نظر عمل، عمل کردن به آن مشکل است. زیرا از نظر این سوره، شیعۀ حقیقی و نجات یافته کسی است که دو بال داشته باشد. یک بال آن است که از نظر اعتقادی به اسلام پایبند باشد و از نظر عمل به اعتقاداتش عمل کند و بال دوّم آن است که در زندگی شخصی، خانوادگی و اجتماعی، امر به معروف و نهی از منکر داشته باشد. اگر اجتماعی به این دستور انسان‌ساز عمل کند، سعادتمند است و یک زندگی صد درصد رفاهی برای آن فرد و خانواده و اجتماع او پدیدار می‌شود.



معنای عصر

در ابتدای این سوره، خداوند متعال به «عصر» قسم خورده است. دربارۀ معنای حقیقی کلمۀ «وَ الْعَصْرِ» بحث‌های زیادی مطرح شده است. دربارۀ این‌که معنای قسم به عصر چیست و «عصر» چه معنایی دارد، مفسّرین اقوال و احتمالات مختلفی را نقل کرده‌اند. مثلاً بعضى به قرینۀ اینکه در دیگر آیات قرآن کریم، به اوقاتی از شبانه روز، مانند صبح و ظهر قسم یاد شده است، آن را اشاره به همان وقت «عصر» مى‏دانند. یا برخی دیگر آن را اشاره به سراسر زمان و تاریخ بشریّت دانسته‏اند که در طول آن، انسان‌های فراوانی دچار ضرر و خسران شده‌اند و توجّه به تاریخ، مایۀ عبرت و پند است. برخی معنای عصر را با همان ریشۀ لغوی معنا کرده‌‌اند که به مفهوم «فشردن» و فشار دادن است. وقتی پارچه‌ای را آب بکشید و فشار دهید، به این کار در لغت عرب «عصر» گفته می‌شود.[1] بر این اساس، برخی مفسبرین گفته‌اند: سعادت بشر در زندگی، مرهون تحمّل فشار‌ و سختی است.

با توجّه به آیات و روایات مختلف، معانی دیگری نیز برای این کلمه و قسم می‌توان متصوّر شد که شرح آن در این مختصر نمی‌گنجد، ولی به تناسب بحث این جلسه، به چند معنای کلمۀ «عصر» به صورت فشرده و مختصر اشاره می‌شود.

قبل از ورود به بحث، ذکر این نکته حائز اهمیّت است که همۀ معانی کلمۀ «عصر» می‌تواند در این آیه جمع باشد و معانی و مفاهیم متعدّد آن تضادّی با هم ندارند؛ زیرا الفاظ قرآن کریم، قالبی برای معانی عامّ است و این آیۀ کوتاه، همۀ آن معانی را در خود جای داده است.



شرح پنج معنا از معانی واژۀ عصر


معنای اوّل: بعضی مراد از عصر را «نمار عصر» می‌دانند؛ زیرا اصل نماز در اسلام بسیار فضیلت دارد و در میان نمازها، نماز عصر از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است.[2] بعضی از مفسّرین می‌گویند «وَ الْعَصْرِ» یعنی قسم به نماز عصر و به عبارت دیگر قسم به نماز. قرآن کریم دربارۀ نماز بالاخص نماز عصر، پافشاری دارد و می‌فرماید: «حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى‏»[3]

پس در این سوره هم به نماز، بالاخص نماز عصر قسم خورده شده است.

خداوند متعال با این قسم خود، به ما می‌فهماند که نماز بسیار مهم است. اگر کسی در زندگی به نماز اهمیّت دهد و به راستی نماز در زندگی او نقش داشته باشد، همان نماز در گرفتاری‌ها یاریش می‌کند: «وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَکَبیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعینَ»[4]

البته اهتمام به امر نماز، نیازمند خشوع  و برقراری رابطۀ محکم با خداوند سبحان است و الاّ نماز برای عموم مردم، سنگین است.

معنای دوم: برخی از مفسّرین گفته‌اند منظور از «عصر»، دوران و عصر پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» است. اگر هر کدام از بزرگان، روزی مخصوص به خود دارند، پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» عصرها و روزها دارند. روزهایی که در آنها با تلاش و کوشش فراوان توانستند اسلام را پایه‌ریزی کنند و آن را تا رسیدن پرچمش به دست حضرت مهدی«ارواحنا‌فداه» و گسترده شدن در همۀ زمین، امتداد دهند. «وَ الْعَصْرِ» یعنی قسم به روزهای مبارک پیغمبراکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» که شرک و بت‌پرستی، خرافات، ظلم و فساد را برچیدند و اسلام را به جهانیان معرفی کردند.

معنای سوّم: عدّه‌ای عصر را به معنای دوران امامت و حکومت امام زمان«ارواحنافداه» می‌دانند. روزی که حکومت عدل اسلامی سراسر جهان را تحت سیطرۀ خود درمی‌آورد و هیچ ظلم و ستمی در عالم باقی نمی‌ماند. روزی که بهشت موعود دنیا در حکومت حضرت ولی عصر«ارواحنافداه» ایجاد می‌شود و همۀ امکانات برای رشد و تعالی بشریّت فراهم می‌گردد و انسان‌ها از نظر علم و قدرت و فضیلت، به کمال می‌رسند. این دوران، عصر حضرت بقیّة الله الاعظم«ارواحنافداه» است. از ابتدای خلقت تا زمان ظهور، مقدّمه‌ای برای دوران پس از ظهور است. صد و بیست و چهار هزار پیامبر آمدند و مقدّمات آن دوران باشکوه را فراهم کردند. تمام تلاش‌های نبیّ اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» و ائمّۀ طاهرین«سلام‌الله‌علیهم» برای آن ذی المقدمه بوده است. تلاش‌ها، تحمّل سختی‌ها، تحمّل زحمت‌ها و رشادت‌ها در دوران حیات همۀ انبیاء و اولیاء، برای آن بوده که روزی حضرت ولی عصر«ارواحنافداه» ظهور فرمایند و پرچم اسلام را سراسر زمین افراشته فرمایند و یک زندگی اسلامی به معنای حقیقی، برای همۀ بشریّت ایجاد شود. و پس از آن، میلیون‌ها سال، در دوران رجعت، زندگی سالم و مترقی برای بشریّت رقم بخورد.

از نگاه عرفانی نیز، ایجاد و خلقت همۀ موجودات، با ظهور امام عصر«ارواحنافداه» معنادار می‌شود. اگر حکومت آن حضرت و پس از آن حکومت هزاران سالۀ ائمّۀ طاهرین«سلام‌الله‌علیهم» نباشد و دنیا به بهشتی برای همۀ موجودات تبدیل نشود، باید بگوییم خلقت و حتّی بعثت انبیاء لغو بوده است. حیات فعلی انسان‌ها که در یک دورۀ مثلاً صدساله واقع می‌شود پر از زحمت و رنج و مشقّت است. اگر زندگی دنیایی به همین معنا ختم شود، حیاتی عبث خواهد بود؛ در صورتی که کار لغو و بیهوده در نظام حکمیانۀ خلقت، وجود ندارد:

«أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ»[5]

بنابراین، قسم به عصر یعنی: قسم به عصر امام زمان«ارواحنافداه» و قسم به عصر حکومت اهل بیت«سلام‌الله‌علیهم» که حضرت زهرا«سلام‌الله‌علیها» همه کارۀ جهان است. قسم به آن عصری که مصحف فاطمه، قانون اساسی برای جهان است. قسم به عصری که تنها امام حسین«سلام‌الله‌علیه»، ‌بیش از هزار سال حکومت جهانی می‌کنند. قسم به آن زمانی که گناه و ظلم و ستم از جهان برداشته شده و به جای آن، فضیلت در جهان حکم‌فرما می‌شود. قسم به زمانی که یک زندگی منهای فقر و یک زندگی منهای اختلاف و یک زندگی منهای تبعیض و یک زندگی منهای غم و غصه و دلهره و اضطراب‌خاطر و خلاصه یک زندگی همراه با امنیّت و فضیلت برقرار می‌شود. مسلّماً قسم خوردن به این زمان، اهمیّت دارد و قسم الهی به آن، به جا است.

این معنا از کلمۀ عصر، از دو معنای قبلی رساتر و برای شیعیان، دلنشین‌تر است.

معنای چهارم: عبارت «وَالْعَصْرِ» یعنی قسم به کار و تلاش و کوشش. چهارمین معنا برای «وَ الْعَصْرِ»، معنای رسایی است که مفسّرین کمتر به آن پرداخته‌اند. درحالی که معنای والایی است و از سه معنای قبلی رساتر است. هرکسی، ‌هرچه به دست می‌آورد و به هر مقامی می‌رسد، در اثر کار و تلاش است. اگر پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» در مدّت بیست و سه سال با وجود همۀ سختی‌ها و مشکلات توانستند اسلام را پیاده کنند، بر اثر تلاش‌های فراوان و کار و کوشش شبانه‌روزی ایشان بود. اگر امام زمان می‌توانند به دست شیعیان حکومت جهانی تشکیل دهند، بر اثر تلاش و کوشش است. کسب فضایل، پیمودن راه‌های کمال، اعمّ از مادی و معنوی، و نیز نیل به بهشت الهی، در اثر کار و کوشش است. این معنا از کلمۀ عصر، با آیات بعدی نیز بسیار تناسب دارد. اگر با این نگاه بخواهیم سوره را ترجمه کنیم، معنای آیات چنین می‌شود:

قسم به کار، قسم به این ناموس طبیعت، قسم به تلاش و کوشش و صبر و استقامت! همۀ انسان‌ها ورشکسته هستند، مگر کسی که با تلاش و کوشش بتواند مؤمن واقعی باشد. با تلاش و کوشش بتواند دو بال برای خود درست کند، یک بال عمل و یک بال امر به معروف و نهی از منکر و با این دو بال پرواز کند و به جایی که به جز خدا نداند، برسد.

معنای پنجم: معنای دیگری که برای «وَ الْعَصْرِ» بیان شده و نیازمند یک ذوق عرفانی است، آن است که «وَ الْعَصْرِ» یعنی قسم به عصارۀ عالم خلقت. «عصر» به معنای «عصاره» است و عصارۀ عالم خلقت، قطب عالم امکان و محور عالم وجود و واسطۀ بین غیب و شهود، کسی جز حضرت ولی عصر«ارواحنا‌فداه» نیستند.

این معنا از کلمۀ عصر، با احوال‌پرسی مسلمانان که به جای تعارفات معمول برای یکدیگر می‌خواندند، تناسب بیشتری دارد. این معنا با گفتار و کرداری که پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» به طور مداوم و مکرّر به مسلمان‌ آموخته‌اند تناسب زیادی دارد؛ زیرا پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» در هر فرصتی راجع به امام زمان صحبت می‌کردند و مسائل مختلف مهدویّت را تبیین می‌فرمودند.



تأکید پیامبر اکرم(ص) بر قضیۀ مهدویّت

قضیّۀ مهدویّت، از مشهورترین قضایا در اسلام است که بیش از ده هزار روایت دارد. روایات فراوانی در کتب شیعه و اهل سنّت، تنها از پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» نقل شده است که آن حضرت، در مواقع مختلف به تبیین مسئله مهدویّت پرداخته‌اند. مثلاً در واقعۀ غدیر خم، در ضمن تبیین مسئله ولایت و امامت امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه»، به شرح و بیان مسئله مهدویّت پرداخته‌اند.

در روایات اهل سنّت، بیش از هزار روایت در مورد حضرت مهدی«ارواحنا‌فداه» نقل شده است و بزرگان آنها، کتاب‌هایی نیز در این باب تألیف کرده‌اند. در بین روایات شیعه نیز چندین هزار روایت وجود دارد که در آنها، از زوایای مختلف، پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» به مسئله مهدویّت پرداخته‌اند و کتاب‌های مختلف و مفصّلی نیز در این‌باره تدوین و تألیف شده است.



مهدویّت از نگاه اهل سنّت

برخی از اهل سنّت، نه تنها کتاب یا فصل مفصّلی از کتاب خود را دربارۀ امام زمان نوشته‌اند، بلکه گاهی ادّعای تشرّف نیز کرده‌اند. مثلاً ابن عربی به عنوان یک عارف ظاهراً سنّی، در فتوحات مکیّه، یک فصل مفصّل که بیش از صد صفحه است را به امام زمان اختصاص داده و خصوصیّات آن حضرت را بیان کرده و از جمله ادّعای رؤیت و تشرّف کرده است.

ابن صباغ مالکی یک کتاب مستقل دربارۀ ائمّۀ معصومین و از جمله امام زمان«سلام‌الله‌علیهم» دارد و در آن، روایات مختلفی را نقل کرده است. لذا اهل سنّت، هم راجع به خصوصیات امام زمان از پیغمبر اکرم روایت نقل کرده‌اند و هم در حکایت‌ها و کتب تاریخی خود، و همچنین در کتاب‌های اصولی و عرفانی خود، راجع به مهدویّت سخن گفته‌اند.



لزوم توجّه بیشتر به مسئلۀ مهدویّت

شیعیان و بالاخص بزرگان و علماء شیعه نیز دربارۀ مسائل مختلف مربوط به مهدویّت، بسیار تلاش کرده‌اند. البته شیعیان، خصوصاً در زمان ما، دربارۀ تبیین مسألۀ مهدویّت، آن‌چنان که شایسته است، کار نکرده‌اند. در زمان‌های گذشته کتاب‌های خیلی خوبی از زمان غیبت صغری تا کنون تألیف کرده‌اند، ولی در دوران متأخّر، کتاب‌های شایان توجّه کمتر به چشم می‌خورد.

انتظار می‌رفت در زمان برقراری جمهوری اسلامی بیش از این در زمینۀ ترویج مهدویّت تلاش و کار فرهنگی شود، ولی نشد و اگر هم کتابی در این زمینه نوشته شده، معمولاً خیلی مختصر و به صورت فارسی بوده و برگرفته از کتاب‌های بزرگان است. در حالی که پیش از این وقتی کتابی می‌نوشتند، چه عربی و چه فارسی، بسیار دقیق و پرمحتوا بود که از نظر کیفیّت و کمیّت مورد توجّه قرار می‌گرفت.

از جمله واجبات برای هر شیعه‌ای آن است که دربارۀ این دردانۀ هستی که «سُلَالَةَ النَّبِیِّین‏» هستند، مطالعه و تفکّر داشته باشند. ایشان قطب دایرۀ امکان و محور عالم وجودند که همۀ هستی طفیل وجود مبارکشان است، چنان‌که در زیارت جامعه می‌خوانیم:

«بِکُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِکُمْ یَخْتِمُ وَ بِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ بِکُمْ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ بِکُمْ یُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ یَکْشِفُ الضُّر»[6]



امام زمان، واسطۀ فیض در زمان حاضر

بر اساس روایات فراوان و نیز طبق تصریح زیارت جامعه که بهترین و صحیح ترینِ زیاات است، اگر عالم پابرجاست به واسطۀ امام زمان و به واسطۀ عصارۀ خلقت است. اگر همّ و غمی از کسی رفع می‌شود یا حاجتی ‌برآورده می‌گردد، به واسطۀ ایشان است. خلاصه واسطۀ فیض این عالم، امام زمان«ارواحنا‌فداه» هستند. گرچه همۀ چهارده معصوم«سلام‌الله‌علیهم» واسطۀ فیض‌اند، اما در زمان ما، واسطۀ فیض عالم، امام زمان«ارواحنا‌فداه» هستند.

یکی از علمای بزرگ، در زمان قدیم  در تخت فولاد خدمت امام زمان«ارواحنا‌فداه» رسیده بود و از آن حضرت درخواست «علم اکسیر» کرده بود. در حالی که یاد گرفتن علوم غریبه حرام است و گفت و شنود و تعلیم و تعلّمش نیز حرام است. آن حضرت به او فرموده بودند: علوم غریبه به تو چه ربطی دارد؟ من به جای آن ختمی به تو یاد می‌دهم که بهتر از اکسیر است. بعد فرموده بودند: به پنج تن و امام زمان توسّل پیدا کن و در توسّل‌هایت بگو: «یا محمّد یا علی یا فاطمه یا حسن یا حسین، ‌یا صاحب الزمان ادرکنی و لا تهلکنی».

آن عالم نقل می‌کند: وقتی حضرت فرمودند: «ادرکنی»، به ذهنم خطور کرد که باید بفرمایند: «ادرکونی»، یعنی برای درخواست کمک از پنج نور مقدّس، باید فعل جمع به کار ببریم، پس چرا ایشان فعل مفرد به کار برده و می‌فرمایند: «ادرکنی و لاتهلکنی»؟! وقتی چنین تصوّری کردم، امام زمان«ارواحنا‌فداه» تبسّم کردند و فرمودند: همین است که گفتم. برای اینکه واسطۀ فیض این عالم، فعلاً من هستم.

بر این اساس، اگر در زمان حاضر توسّلی به پیغمبراکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» یا سایر حضرات معصومین«سلام‌الله‌علیهم» بشود، فیض الهی به واسطۀ وجود مقدّس امام زمان«ارواحنا‌فداه» به بندگان می‌رسد. به دست ایشان غم‌‌ها و غصّه‌ها برطرف می‌شود و حوائج برآورده می‌گردد: «بِکُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِکُمْ یَخْتِمُ وَ بِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ بِکُمْ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ بِکُمْ یُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ یَکْشِفُ الضُّر»

از همگان، بالاخص جوانان تقاضا دارم که با این ختم، به امام زمان متوسّل شوید و این ختم را زیاد بخوانید. همۀ افراد، حتی کسانی که ‌سواد و تحصیلات کافی ندارند هم می‌توانند این ختم را بخوانند و به پنج تن آل عبا و امام زمان متوسّل شوند: «یا محمّد،‌ یا علی، یا فاطمه، یا حسن، یا حسین، یا صاحب الزمان أدرکنی و لا تهلکنی».

این ختم، علاوه بر آنکه آسان است، برای رفع هر حاجتی خوب، مؤثر و مجرّب می‌باشد. 





پی‌نوشت‌ها

===================

1. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏10، ص 814.

2. ر.ک: مفاتیح الغیب(تفسیر فخر رازی)، ج ‏32، ص 278

3. بقره، 238.

4. بقره، 45.

5. مؤمنون، 115.

6. من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 615.