درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

مرگ، پایان کبوتر نیست!



مرگ، پایان کبوتر نیست!

مرگ، پایان کبوتر نیست...‏مرگ در ذات شب دهکده، از صبح سخن می گوید.‏ 




سرفه های شبانه اش هنوز هوای روزهای شیمیایی جنگ را داشت. بچه ها جبهه و جنگ را ندیده بودند، اما سرفه های گاه و بیگاه پدر برای آنان ندیده ها و نشنیده ها را روایت می کرد.

روز طبیعت (سیزده بدر سابق!) راه را در صحرا گم کرده بودم و در امتداد جاده ای می رفتم که طراوت هوای کوهپایه و زلالی چشمه «قنداب» و سرسبزی کشتزار زعفران و خنده ی شکوفه زار بادام و بوی وحشی علف های خودرو را با گردبادهای برخاسته از خاک های لگدکوب شده ی خودروهای تولیدکننده ی اکسیدکربن های حلق نواز (اکسیژن مرگ!)، به مقدار لازم! درهم می آمیخت.
‏ناگهان او را دیدم. خلیلِ خاطره های خوبِ دوران کودکی و نوجوانی و خویشاوند اندیشه های آن روزهای آرمانی را؛ که حالا دبیر بازنشسته زبان است، و مؤذنِ مهربانی و محبّت، و متولّی آستانه مقدسه ی خانه و خانواده ای که فضای زندگی اش را موج موسیقی آرمانگرا و طنین اذان تار فراگرفته است.
راه را نشان داد و جایگاه را.‏ـ بچه ها آنجا نشسته اند.‏ آفتابی که در میانه ی روزهای بارانی قبل و بعد، واقعاً غنیمتی دوست داشتنی بود، از لابلای شاخه ها و شکوفه ها بر چهره «مهدی آقا» می تابید. مهدی آقا جوان بود، نام شناسنامه ای اش هم جوان بود، اما شکسته تر و پیرتر به نظر می رسید.
می گفتند زخم شیمیایی شدن در روزهای جنگ، هنوز آزارش می دهد. گرم، روبوسی کردیم. برای چندمین بار بود که در نوروز امسال، او را می دیدم. آن روز هرگز باور نمی کردم که آخرین دیدار است. برای همیشه. و تا ابدیّت. اما راستی مرگ چقدر نزدیک است به ما.
به همه ما. انگار این حرف ها را سهراب برای خود ما سروده است:‏‏... مرگ در ذهن اقاقی جاری است.

مرگ در آب و هوای خوشِ اندیشه، نشیمن دارد...
مرگ با خوشه انگور می آید به دهان!
مرگ در حنجره «سرخْ گلو» می خوانَد...
مرگ گاهی ریحان می چیند.
گاه در سایه نشسته است به ما می نگرد.
و همه می دانیم:
ریه های لذّت،
پُرِ اکسیژن مرگ است!

‏لحظاتی چند در چشم و چهره مردانه «مهدی آقا» نگریستم. داشتم کتاب خاطره ها را ورق می زدم. سی سال پیش؟ تاریخ دقیق، یادم نبود. اما صحنه را می دیدم و زمان را و مکان را می شناختم. روز تاسوعا، خیابان، نزدیک فلکه مسجد جامع، دسته های سینه زنی وزنجیرزنی همچون رودخانه های پر سروصدای جاری در مسیر، صدای آشنای سنج، مردان و زنان و کودکان و بیمارانی با اشک اشتیاق و تمنّا، و آهنگی که صدای جمعیت را مثل موج در صدف گوش ها می ریخت:

سقّای تشنه کامان، آب آور یتیمان
در یاری برادر، دستش ز تن جدا شد ‏زین ماتم جگرسوز، رسم وفا بیاموز
او با خدا وفا کرد، تا کشته جفا شد
ای ابرها ببارید، ای اشک ها بریزید
بی یار و بی علمدار، سلطان کربلا شد
ای باوفا اباالفضل، ای مه لقا اباالفضل
در ماتم تو مهدی، صاحب عزای ما شد



ناگهان بچه های کوچک و بزرگی که در حاشیه خیابان به تماشا ایستاده بودند فریاد زدند: مهدی آقا، مهدی آقا. بله، خودش بود. نوجوان، اما بلندقد و رشید قامت و تنومند و خوش چهره و درشت چشم. «علامتِ» هیأت را بر دوش کشیده بود. به علامت، «عَلَم» و «جریده» هم می گفتند. هیأت اباالفضلی، دو جریده کوچک و بزرگ داشت. پرهای هفت رنگ طاووس بر تاج عَلَم مثل رنگین کمان می درخشید و با چشم درشت خویش به ما نگاه می کرد. پرهای عقابی سپید و نارنجی و صورتی نیز انگار از کلاهخودهای میدان کربلا به یادگار باقی مانده بود. کبوترها و آهوها به جستجوی ضامن و ضمانتی دیگر بر شاخه بلند «عَلَم» صف کشیده بودند. تیغه افراشته ی عَلَم، نماد ایستادگی و علامت مقاومت در هنگامه عاشورا، با هر گام که علمدار برمی داشت، پس و پیش می رفت و به اهتزاز درمی آمد. و «مهدی آقا»ی ما، علمدار نوجوانِ آن روز بود. پَرِ نرم طاووس و تیغه سخت آهن، بر فراز «عَلَم» به رقابت و مشارکت برخاسته بودند. نخستین جلوه های جذّاب نمادهای سنّتی جامعه دینی، چشم های کودکانه را خیره کرده بود.‏

‏«مهدی آقا»، حالا  در مقابل من نشسته بود و شکسته بود. سال قبل، نامه ای از زبان او برای مسئولان نوشته بودیم. و نوشته بودیم که از آثار و تبعات بیماری شیمیایی رنج می برد. نمی دانم جوابی هم آمد یا نیامد. فرزند نوجوانش آن روز در گلگشت صحرا بامن گفتگو کرد: «خیلی دوستش دارم، خیلی. دلم می خواهد بیشتر با او حرف بزنم. پارسال، در ستون دریچه، حرف هایی درباره روابط نسل جدید و قدیم نوشته بودید. خواندم و می خواهم بدانم که پسرها و پدرها چه باید بکنند تا فرصت بیشتری برای ورود به دنیای یکدیگر به دست آورند. خیلی دوستش دارم. ولی انگار کمی شکسته شده است.
گاهی نیمه شب، صدای سرفه هایش را می شنوم و به فکر فرومی روم. می گویند آسیب های شیمیایی کم و بیش جوان هایی را که روزی در دالان جبهه های جنگ قدم نهاده اند، زمینگیر می کند.»‏ راست می گفت. قول پزشک هم همین بوده است. گفتم گفتگو را غنیمت بشمار. پدرها و مادرها، دیر یا زود، خدای ناکرده بار سفر می بندند و برای همیشه از خانه می روند.
البته عمر در دست خداست. صد و بیست سال یا صد سال یا کمتر، به هر حال باید گفتگو را غنیمت دانست و گفتگو از «خاطره» آغاز می شود. همه بچه ها باید از پدرها و مادرهایشان بخواهند که خاطره گویی کنند. این، نوعی ارزش دهی و حرمت گزاری است و کوره عشق را گرم تر می کند.‏


و حالا (چند روزی پس از روز طبیعت و هوای پاک!) پیام های شبانه تلفنی فرزند نوجوان «مهدی آقا» را می خوانم و می گریم:
«... دیگر پدر خوبم را نخواهم دید. دیگر شب ها صدای سرفه های سینه شیمیایی شده اش را نخواهم شنید. تا کی عکس او را بر سینه ام بفشارم. آه خدایا، باور نمی کنم...».‏

ممنونم از برادرخوبم آقاجلال رفیع

عزیز دلم...دردنامه یک جانباز شیمیایی با امام زمان(عج)

دردنامه یک جانباز شیمیایی با امام زمان(عج)


  وقتی که رهبر کبیر این امت رخت بربست،ملت را پیش روی آزمونی بزرگ قرار داد،یادمان نرفته که بعضی ها نتوانستند امتحان خوبی بدهند و مردود شدند،خیلی زود حرفهای امام را فراموش کردند،نفاق،صورت وسیرتشان را برملا ساخت و ساز مخالف زدند.خواستند از آب گل آلود ماهی بگیرند،ولی از امتحان مردود شده و از گردونه نظام خارج شدند.کسی که جای امام(ره)را پر کرد،خلف شایسته ای بود برای آن مرد بزرگ.او توانست با درایت و ذکاوت امواج و طوفان های داخل و خارج را هدایت کرده و با پوزه بر زمین بزند.چندین سال بعد فکر کردند که دیگر کار نظام تمام شده است. کردند،هرآن چیزی را که می خواستند.گفتند ولایت فقیه مانع آزادی است،مانع پیشرفت است.حرف عوام  پسند زدند،با دختران بی حجاب دست دادند و عکس گرفتند،کنفرانس برلین تشکیل دادند،تساهل و تسامح راه انداختند،از نمایندگی مجلس استعفا دادند،با بنیاد صهیونیستی سوروس نرد رفاقت زدند،18تیر کودتایی درست کردند،غافل از اینکه این مملکت صاحب دارد و شما نگهدار این نظامید و غافل از اینکه سکاندار،سیدی است از سلاحه ائمه(ع)و مددجوی اهل بیت(ع).ملت باز “نه”بزرگی به آنان گفت،همین موقع باطن کثیف بعضی از انان بر ظاهر زیبای شان غلبه کرد.دیگر توان رویارویی با ملت را نداشتند و به دامان حامیانشان بی بی سی و صدای امریکا گریختند.آنجا نقشه ها کشیدند،کنفرانس ها گذاشتند،تصمیم گرفتند یکی از ساده های ظاهر جمیل سال های دور را از خواب 20ساله!بیدار کنند بیچاره نفهمیده بود که خوابی دیگر برایش دیده اند.هر چه می خواستند بگویند از زبان او گفتند.خیمه شب بازی به راه انداختند،گفتند دست در دست همسر راه برود.روسری گلدار سر همسر کند،رنگ سبز دجالی را بر سر و دوش کنند،هیچ حامی از این رنگ بی نصیب نشد،حتی سگ و گربه های شمال شهر!شب قبل از پایان انتخابات خود را پیروز صد در صدی نامیدند!بعد از انتخابات که بازنده ملت شدند فریاد وامظلومانه سردادند،دستور رمز را از آن طرف مرزها گرفته بودند،”تقلب”!به خیابان ها ریختند،خواستند کودتای مخملی گل لاله،نارنجی،بنفش و …را در ایران پیاده کنند.هرچه خواستند کردند.در روز قدس روز مبارزه با صهیونیسم،شعارهای صهیونیستی دادند.13 آبان،16آذر و بالاخره در روز عاشورا،روز عزای امام حسین(ع)،روز ناله سنگ و زمین و آسمان،هلهله کردند،رقصیدند و شادی کردند. خیمه های عزاداران اباعبدالله(ع) را آتش زدند.((هذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان))دیگر ملت فهیم ایران طاقتشان تمام شده بود.مردم به خاطر اهل بیت(ع) خون میدهند،اینان غافل بودند از این غیرت امت شیعه ایران.ملت عظیم ایران تمام این فتنه ها را به خاکستر تبدیل کردند و روسیاهی را به ذغال واگذاشتند.هر جا نقیصه ای هرچند کوچک را دیدند،پیراهن عثمان تبدیل کردند،چه سوء استفاده ها که نکردند.از نامه قبلی بنده،فقط مشکلات را دیدند.فکر کردند آ ن جملات را که نوشته ام،دیگر از ولایت و نظام  سیر شده ام.پنداشتند که دیگر خسته شده ام.زهی خیال باطل!گفتند به مشکلات جانبازان رسیدگی نمی کنندواین هم دردنامه جانبازان.ولی من به این گروه اعلام میکنم:اگر از مشکلات جسمی و روحی جانبازی رنج ها ببریم،اگر دردها روز به روز بیشتر بشود،بر اعتقاد ما به ولایت و نظام نیز بیشتر می شود.به سوء استفاده کنندگان می گویم:شما امتحان پس داده اید دیگر کسی گول حرف های شما را نخواهد خورد.شماها با این سوءاستفاده ها و بی رحمی ها،زخم دل به رهبرمان می زنید.دیگر بس است،دشمنان اسلام که از شما جانبداری می کنند هیچ موقع صلاح شماها را نمی خواهند.به خود بیایید و فرموده امام راحل مان را آویزه گوش کنید که فرمودند:پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد.ای حجت ابن الحسن،امام زمان!دعا بفرما مملکت اسلامی ایران از هرگونه منافق و ظاهرسازان عاری شود.مولای من برای تعجیل در ظهورت دعا بفرما که انشاء الله خداوند به رهبرمان طول عمر باعزت عنایت فرموده تا پشت سر خامنه ای عزیز در رکابتان باشیم.آقای من شاید این آخرین دردنامه ام باشد،ولی چهل بار دعای عهد خوانده ام تا موقع ظهورت باشم،ما را نیز از دعایت فراموش نکن. 

شبستر “جانباز شیمیایی،محمد برقی”

طنین صدای الله اکبر شیعیان مدینه منوره در مسجد النبی

بعد از آغاز اعتراضات پراکنده شیعیان عربستان در شهر مدینه در اعتراض به دستگیری روحانی برجسته شیعیان این کشور صدای الله اکبر جوانان شیعه خشمگین در داخل مسجدالنبی طنین انداز شد تا نیروهای سعودی را مجبور به برقراری حکومت نظامی در این شهر کنند.
بعد از آغاز اعتراضات پراکنده شیعیان عربستان در شهر مدینه در اعتراض به دستگیری روحانی برجسته شیعیان این کشور صدای الله اکبر جوانان شیعه خشمگین در داخل مسجدالنبی طنین انداز شد تا نیروهای سعودی را مجبور به برقراری حکومت نظامی در این شهر کنند.

به گزارش _ اسلام پرس _ به نقل از مهر؛ در مدینه منوره، پس از آغاز تظاهرات گسترده شیعیان در مناطق شرقی عربستان که از سوی برخی از رسانه ها به انتفاضه شیعیان عربستان مشهور شده بود، اعتراضات پراکنده ای که از دیروز در مناطق مختلف شهر مدینه آغاز شده امروز به مسجدالنبی سومین مکان مقدس مسلمانان جهان کشیده شد.

صدای الله اکبر شیعیان از روز گذشته در بسیاری از نقاط و اماکن دومین شهر مذهبی مسلمانان جهان شنیده می شد و امروز این اعتراضات به داخل مسجدالنبی کشیده شد.

شعارهای دیگری نیز در اعتراض به حکومت سعودی، وضعیت وخیم شیعیان این کشور و درخواست برای آزادی شیخ النمر شنیده می شود اما طنین الله اکبر از همه این شعارها رساتر و قاطعانه تر است.

تدابیر امنیتی و سرکوب معترضان در شهر شدت بیشتری گرفته و به داخل مسجدالنبی هم رسیده است. ماموران امنیتی سعودی هیچ تجمع کوچکی در هر نقطه از شهر را تاب نمی آورند و وضعیت حکومت نظامی را در مدینه ایجاد کرده اند گرچه برای جلوگیری از پیامدهای این اقدام وضعیت امنیتی شهر را به طور رسمی اعلام نمی کنند.

صدای تیراندازی ماموران سعودی به صورت پراکنده از نقاط مختلف شهر شنیده می شود و همین موضوع بر نگرانی  ها درباره سطح برخورد نیروهای سعودی و سلامت جانی شیعیان و معترضان افزوده است.

حساسیت نیروهای امنیتی سعودی بر روی زائران ایرانی بسیار زیادتر شده و دامنه این برخوردها را که پیش از این به داخل مسجدالنبی و اطراف قبرستان بقیع محدود می شد به تمام نقاط شهر و حتی اماکن تجاری رسانده است.

شیعیان عربستان در گفتگو با زائران ایرانی ضمن اعلام پایداری در برابر مظالم گسترده آل سعود دائما اعلام می کنند که تنها امید آنها به جمهوری اسلامی ایران است و حساسیت ویژه ای روی اظهارات مسئولان ایرانی در این خصوص دارند.

اقتدای حکومت وهابی آل سعود به هند جگر خوار!

اقتدای حکومت وهابی آل سعود به هند جگر خوار!

درحالیکه رژیم حاکم بر عربستان همچنان به سرکوب هرگونه اعتراض مسالمت آمیز ادامه میدهند،انتشاریک نوار ویدئویی دراینترنت، اوج رذالت نظامیان وابسته به این رژیم را به تصویرکشیده شده است.

به گزارش خبرگزاری _ اسلام پرس مهر به نقل از پایگاه الشرق نوشت ؛یک نوار ویدئویی اوج کینه توزی نظامیان رژیم آل سعود نسبت به مردم بی دفاعی را که از مناطق دیگر عربستان به مناطق شرقی آمده اند، به تصویر کشیده شده است.

 

در این نوار جسد شهید عبدالله جعفر الاوجامی هفده ساله از اهالی العوامیه مثله شده و در دستشویی انداخته شده است و این اوج نژاد پرستی و توهین به انسان را می رساند.

 

لازم بذکر است مثله کردن از آداب جاهلیّت بشمار میرود چنانکه وحشی به دستور هند معروف به “هندجگر خوار” همسر ابوسفیان پس از بشهادت رساندن عباس عموی پیامبر بدن مبارک ایشان را مثله نموده و سپس همسر ابوسفیان که از دشمنان سرسخت اسلام بشمار میرفت مقداری از جگر عباس بن عبدالمطلّب را جدا نمود  و سپس در دهانش گذاشت امّا به امر خداوند این قطعه از بدن چنان سخت شد تا بدن مطهر ایشان جزئی از پوست و خون این دشمن خدا در نیاید،پس اگر باگذشت ۱۴۰۰ سال فرزندان هند و ابوسفیان دست به چنین اعمالی بزنند بعید بنظر نمیرسد چرا که از کوزه همان برون ترواد که دروست!

شهادت شهروند شیعه عربستانی در تظاهرات مسالمت آمیز عوامیه

پلیس عربستان سعودی برای توجیه شهادت این جوان عربستانی ادعا کرد که وی به همراه سه جوان دیگر با”کوکتل مولوتوف” به مرکز پلیس در منطقه العوامیة حمله کردند و نیروهای پلیس با تیراندازی یکی از این جوانان را به نام ” عبدالله جعفر الاجامی ” ۱۸ ساله را کشته و ۳ تن دیگر را فراری دادند.

به گزارش _ اسلام پرس _ به نقل از ابنا؛منابع خبری از شهادت یک شهروند دیگر عربستانی در تظاهرات مسالمت‌آمیز شب گذشته در شهر العوامیه، در شرق عربستان خبر می‌دهند.

شهادت شهروند شیعه عربستانی در العوامیه

به گزارش منابع خبری به دنبال یورش نیروهای امنیتی رژیم سعودی به تظاهرات مسالمت‌آمیز مردمی در شرق عربستان یک نفر به شهادت رسید.

روز گذشته ساکنان شهر شیعه نشین العوامیه تظاهرات مسالمت‌آمیز را علیه رژیم سعودی و در اعتراض به ادامه بازداشت شیخ “نمر باقر النمر”، روحانی برجسته شیعی عربستانی برپا کردند.

نیروهای امنیتی و نظامی رژیم سعودی برای سرکوب این تظاهرات و متفرق کردن تظاهرات‌کنندگان به سمت آنها تیراندازی کردند.براثر این تیراندازی یک جوان هجده ساله به نام “عبدالله جعفری الاوجامی” به شهادت رسید.

اعتراض‌های مردمی مناطق شرقی عربستان از یک‌شنبه شب گذشته و به دنبال ضرب و جرح شیخ نمر و ربودن وی در شهر العوامیه و انتقال وی به مکانی نامعلوم وارد مرحله‌ تازه‌ای شده است.

این در حالی است که پلیس عربستان سعودی برای توجیه شهادت این جوان عربستانی ادعا کرد که وی به همراه سه جوان دیگر با”کوکتل مولوتوف” به مرکز پلیس در منطقه العوامیة  حمله کردند و نیروهای پلیس با تیراندازی یکی از این جوانان را به نام ” عبدالله جعفر الاجامی ” ۱۸ ساله را کشته و ۳ تن دیگر را فراری دادند.