دارم آماده میشم ...
ولی آماده نیستم... بدادم برس...
دلم آشوبه...
طاقتم طاق شده...
دیگه صدام براش آشنا نیست...
صداش به خس خس افتاده...
صداش میکنم...
دوباره صداش میکنم...
جواب نمیده...
کسی نیست کمکم کنه...
چرا اینطور شده...
خدایا...
یا فاطمه...
مادرجان...
از همه جا ناامید میشم...
بدادم برس آقا...
داره از دستم میره...
کمک کن...
جواب بده...
جواب بده...
با توام....
صورتم خیس شد...
کجایی...
درتب و تابم ...
دلم آشوبه...
نمی فهمم که چه خبره...
تمام اطرافم پر پرستار...
انگار یه باد کنک ترکید...
لبخند پرستارا...
برگشت...
برگشت آقا...
برگشت...
آه...
آه...
جونم به لب اومد...
اشک تو چشمام جمع شده ...
حالاچی میشه...؟
من موندم ویه عالمه خاطراتت
میتونم ...
نمی دونم...
دلتنگم آقا...
کاش می تونستم مرحمی به دل غمگینتون باشم
الهی بمیرم ...
یا سریع ارضا اغفر لمن لا یملک الا الدعا
فانک فعال لما تشاء
یا من اسمه دوا و ذکره شفاء ...
و طاعته غنی
ارحم من راس ماله رجا و سلاحه البکاء ...